سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

تقوا و نظم

امیرالمومنین علیه سلام فرمودن:

اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم:

رابطه ی بین تقوا و نظم رو چه رابطه ای بگیریم؟

چرا امیرالمومنین این دو ویژگی رو در کنار هم آوردن؟

من خیلی دلم میخواد "نظم امرکم" رو به معنای نظام سازی بگیرم... به معنای ساختار سازی بگیرم...

مثلا در معنای امروزی اش بگم میشه برنامه ریزی راهبردی (استراتژیک)...

 

خب...

ببینید یه رابطه ای بین تقوا و نظم هست که اگر اون رابطه رو در نظر نگیریم و نظام سازی اسلامی بکنیم اون نظم و نظام (اسلامی) میشه خودِ جهنم هاااا

نظمِ با تقوا در مقایسه با نظمِ بدون تقوا حتی تفاوت ماهوی دارن...

ممکنه یکی بگه آقا تعریف نظم که مشخصه دیگه... دیگه تفاوت ماهوی چرا دارن؟!!!

اما به نظر من تفاوت این دو شبیه تفاوت شیر آب با شیر جنگل هست... هر دو تا شیر هستن...

 

اینجا باید بگیم پس تعریف این نظمی که امیرالمومنین فرمودن چیه؟

اینجا باید دو تا چیز معلوم بشه... اول اینکه تعریف تقوا چیه... دوم اینکه رابطه تقوا و نظم چه رابطه ای هست؟!

یعنی این نظم بدون تقوا اصلا قابلیت اجرایی نداره...

 

بازم بگم

یعنی این نظم قابل نوشتن روی کاغذ نیست...

چون تقوا رو نمی تونید روی کاغذ ترسیمش کنید...

بازم بگم:

یعنی مثلا بانکداری ای که ذره ای ربا توش نباشه... نظام بانکداری بدون ربا...

این یک نظام اسلامی هست دیگه؟!!!

چه کار با تقوا داره؟!!

مدیران بی تقوا و جامعه ی بی تقوا با همین بانک بدون ربا اختلاس هایی بکنن که انگشت به دهن بمونی...

 

.

.

بعد آدمایی که بیش از تقوا... روی نظم تاکید دارن...

در مورد اینا چی بگم؟!!!

من آخه خودمم خیلی وقتا از این جرگه بودم و هستم...

دیگه خودزنیه دیگه...

 

این آدما یک آدمای خطرناکی میشن....

خدایا پاکمون کن...

حالا خطرناکش وقتی میشه که مثل من هی داد سخن بدی... اما برای اکثریت یک اختلال روانی هست... باید حل بشه به نظر من...

به نظر من امثال من که روی نظم بیش از تقوا تاکید دارن دچار اختلال هستن...

خیلی هم فراگیره... اکثرا درگیرش هستیم...

به نظر من یه شاخه ای از وسواس هست... ریشه وسواس رو هم بگیریم میرسیم به شیطان...

و در نهایت عقلی که دچار حادثه شده...

نظمی که در کنار تقوا هست... "من حیث لایحتسب" در چارچوب اون نظم میگنجه... اعتماد به نصرت خدا در چارچوب اون نظم میگنجه...

آیا نظمی که توش "لایحتسب" داری... با نظمی که همه چیزش میاد روی کاغذ تفاوت ماهوی نداره؟

 

تا حالا اومدیم روی شخصیت هامون که نظم جلوتر از تقوا براش برجسته هست بررسی روانشناسانه بکنیم؟

چه خدشه ای به روح وارد بشه اینطوری میشه؟!!!

مثلا بهش میگی خدا روزی رسونه... تو که اهل تلاش برای کسب هستی... حالا تا اینجا با همه پیگیری هات کاری برات جور نشد... فعلا برای ازدواجت اقدام بکن... کار هم جور میشه...

میگه: نهههه.. اومدیم و جور نشد؟!! بذار همه چیز روی حساب پیش بره...

این چه بلایی سر روح و روانش اومده؟!!

 

میشه این مسائل رو بازتر کرد... اونوقت همه مون مصداقش رو توی خودمون پیدا میکنیم...

نظم و نظام برآمده از تقوا چیه؟!!!

رابطه اش با تقوا چیه؟!!!

تقوا چیه؟!!!

 

خدایا... یعنی میشه من بتونم این مطالب رو ادامه بدم؟!!!

یعنی میتونم اون چیزی که توی دلمه بگم؟!!!

 

میگه: نهههه.. اومدیم و جور نشد؟!! بذار همه چیز روی حساب پیش بره...

یعنی یه نفر بدون برنامه ازدواج کنه اشکالی نداره؟ 

آدم با تقوا که بدون برنامه نمیشه

سلام

 یکی از جلوه های تقوا و نظم رو این می دونم که

باتقوا همه چیز رو با نماز منظم می کنه. 

رفتن بعد از نماز، ناهار بعد از نماز، وسط کار الان نمازه و..،،

کارها رو با نماز تنظیم می کنه نه نماز رو با کارها^_^ 

حالا که تو کارهات رو با خدا تنظیم می کنی خدا هم کارهات رو تنظیم می کنه ان شاءالله 

یه جورایی انگار تولید نظم میکنیم با این کار...
یک نظم زنده و پویا...

یه بحثی حاج آقا پناهیان داشتن به اسم «تقوا راهی برای اداره جامعه» 

یه مثال معروفی هم دارن که به همین بحث بر می گرده

میگن بهتر از این کارت زدن های اداره ها که راهی برای منظم و متعهد کردن کارمندها شناخته میشه، تقویت تقواست

یعنی حتی اگه یه عامل کنترل کننده ی بیرونی نباشه، شخص از درون عاملی داشته باشه به اسم تقوا که رفتارهای بیرونیش رو جهت دهی و کنترل کنه. 

طبیعتا نظم حاصل از این امر خیلی مانا تر، دقیق تر و متعهدانه تره تا اینکه وابسته به یه عامل بیرونی باشه.

حالا این یه بعد خیلی جزئیه! 

تصور کنیم که این مسئله در تمام ابعاد جاری بشه؛ اون وقت یه نظام منسجم داریم که به راحتی از چارچوب خارج نمیشه و خیلی محکم پایه ریزی شده... 

 

سلام
ببخشید که اینقدر با تاخیر جواب میدم...
بله خیلی تقوا در رسوندن انسان به نظمی که ذاتش طلب میکنه اهمیت بنیادی داره...

مطلبی که شاید در مطالب بعدی بگم رو عرض کنم خدمتتون:
نظم از پیش (زمانی) تعیین شده در شان انسان نیست... (همین نظم های متعارف)
انسان هر لحظه نظم زندگی خودش رو خلق میکنه... و در خلقت هم تکرار هرگز راه ندازه...
و این ممکن نیست مگر با تقوا...
ان شا الله بتونم بازش کنم...

 خب این بی برنامگی نیست

طرف کاری نداشته باشه بعد بگه خدا روزی رسونه من برم جلو برای ازدواج بقیه اش توکل به خدا 

کدوم عقل این توکل بدون تلاش رو می پذیره؟
این اسمش بی تفاوتی هست

خب شما مگه همین رو نمیگی

یه نفر بدون کار اقدام کنه برای ازدواج بگه من دنبال کار هستم

این آدم با برنامه تره یا کسی که بگه اول کارم جور شه بعد میرم سراغ ازدواج؟ 

اونی که میگه اول کارم جور بشه بعد میرم سراغ ازدواج که اسمش برنامه نیست...
یه جور ترس هست...
یه جور وسواس که خودش رو به اسم نظم بروز میده...

کسی که واقعا پیگیر کار هست و توی انتخاب کار اهل وسواس نیست قبل از شاغل شدن برای ازدواج اقدام کنه...
اگر گیر خانواده و دختر وسواسی نخوره بهش دختر میدن...
کی حاضره دخترش رو بده به آدمی که شاغل نیست؟ 
آدمی که شاغل نیست آیا محاسن دیگه ای داره؟
مثلا جنم کار کردن...
پیدا میشن... تخمشون رو که ملخ نخورده... زیادم هستن اتفاقا...

سلام

یه تصویری توی ذهنم از نظم و رابطه ش با تقوا دارم که نمیدونم منظور شما همونه یا نه.

ولی به نظر من نظم باعث میشه هرچی هم تغییر در محیط شما ایجاد بشه، شما با خط کش نظم به تقوا برسید و البته نظم وسیله ست برای رسیدن به تقوا. خودش به خودی خود ارزشمند نیست. اما چون شما رو به سمت تقوا هدایت میکنه ارزشمند میشه.

نظم باعث تداوم تقواست. یه جور معیار ذهنی که تو کشاکش دوران کمکتون میکنه.

این نظم هم من رو به ولایت میرسونه. آدم به یه جور تمرکز و ( اگه برای دهن من گنده نباشه) وحدت میرسه.

حرفات تضاد داره به نظرم 

متضاد نیست...
بله... خیلی ها دختر به آدم بیکار نمیدن...
خب در خونه ی اون خیلی ها رو نباید زد... اگرم اشتباهی زدیم... یه عذرخواهی و تمام...

مثلا من اگر دختر داشته باشم، به جای اینکه اشتغال خواستگارش برام مهمه باشه امیدواری در جهان بینی اون پسر برام اهمیت داره...
مثلا کسی که زود سیم امیدش پاره میشه... اگر میلیاردر باشه و علامه دهر باشه و تمام فضائل رو داشته باشه... دختر که سهله... الاقم رو هم نمیدم دستش بچروندش...
به همین بی ادبی...

ما توی روانشناسی میگیم پارادایم. یا الگوواره های ذهنی.

یعنی الگوهای و باور های ذهنیتون رو بر مبنای تقوای الهی بسازید...

شاید بیشتر تونستم بگم شایدم همین باشه...

 

به نظرم از اول اینو میخواستم بگم.

یه زمانی از ابن سینا میخوندم کسانی که اعتدال مزاج دارن کمتر "غذایی" هست که نسبت به اون ادبار داشته باشن...
این افراد نسبت به فراگیری همه نوع علمی هم میل دارن...

از تعریفی که میکرد انگار وفق انسانهای معتدل تر با انواع شرایط گوناگون، شدنی تر هست...
یعنی کمتر آسیب میبینن...

مثلا یکی مزاجش و روحیاتش و طبیعتش اینه که تضاد خیلی اذیتش میکنه...
خب این زود آسیب میبینه و دائم باید مراقب باشه از محیط ایزوله اش خارج نشه...
این شخص خیلی اعتدال نداره...
انسان معتدل نزدیک ترین شخص به طرفین ضدین هست...
لذا نظام هستی برای اینکه بتونه بین ضدینش وفق برقرار کنه، نیاز به مزاج های معتدل داره...
باز میرسم به کلمه برزخ جامع...
برزخ حد فاصل دو چیز هست... جامع یعنی اون دو چیز به واسطه این برزخ یکی میشن...
بعد میفرمایند پیامبر برزخ جامع هست...

چقدر خوب میشه اگر بگیم تقوا همون حفظ اعتدال هست...
الگو واره ی ذهنی...
کسی که الگوواره ی ذهنی اش بر اساس اعتدال ساخته بشه... قدرت وفقش با شرایط مختلف بالاست...
و در شرایط مختلف میتونه خودش رو در صراط حق حفظ کنه...

چه جوری میشه امید رو تقویت کرد؟ 

بیا با هم اشک بریزیم...
با سوالت آتیشم زدی...

نمیدونم خوندی اون مطلبم رو که در مورد شراکت با اهل بیت نوشتم...
اون شبی که بیدار موندم با امیرالمومنین صحبت و نجوا کردم... فقط اشک میریختم و میگفتم آقا من می ترسم....
من یه ترسو هستم...
دلم میخواد شجاع باشم...
مثل سید علی ات...
مثا حاج قاسمت...
مثل بقیه خوبات...
دستم رو میگیری؟

بنظرم اینجوری باید امید رو تقویت کرد...

مرج البحرین یلتقیان.بینهما برزخ لایبقیان

 

دقیقا برزخ بین این دو دریا اون قدر در اعتداله که شده مرز این دو دریا.در عین حال که تشکیل شده از هر دوی این دریاهاست.

به نظرم همین تعریف تقواست. ترسی که تو رو در اعتدال نگه میداره. نه افراطه و نه تفریطه.همون صراط.

تنها ترس ممدوح ترس از خداست. چون باعث اعتداله. 

دقیقا میخواستم بگم. کسی که پارادایم های ذهنش ریشه در باور های نادرست داشته باشه، دچار یه جور اضطراب و خشکی ذهن میشه که نمیتونه در هر موقعیتی راه رو تشخیص بده. گاهی باورهاش درست کار میکنه، گاهی غلط. اما انسانی که باورهای ذهنش مبنای الهی داره، خیلی منعطفه. باور های الهی برعکس باور های غیر الهی خشکی و اضطراب نمیارن. برای همین تنها ترس ممدوح ترس از خداست. 

امور و رفتار های ما ریشه در ذهنیت ها و باور های ما دارن. تا زمانی که ترس از خدا و پروای الهی در ذهن ما چارچوب مند نشه. قاعده مند نشه، در رفتار های ما بروز درستی نخواهد داشت. 

شاید بازم گفتم...

با فرمایشتون موافقم
اما چرا ترس از خدا رو در کنار تقوا میارید؟
یعنی ترس از خدا باید از امید به خدا سبقت بگیره؟
من معتقدم ترجمه فارسی" پرهیزگار یا خدا ترس و اینها برای کلمه تقوا، ترجمه درستی نیست...
به همون اندازه که باید روی ترس از خدا تاکید کرد باید روی امید به خدا هم تاکید کرد...


اشک با خودش لطافت روح میاره ولی شجاعت رو نمیدونم

بیا یه برنامه بریزیم با هم گریه کنیم این وسط دو تا لیوان چای هم بخوریم :) 

اشک موضوعیت نداره اینجا... شدت و صداقت در درخواست از اهل بیت موضوعیت داره...
اشک نمایانگر شدت طلب من بود...

یه جواب منطقی برای تقویت امید میتونی بهم بدی؟ 

 

درستش امر بین الامرینه.

چیزی بین خوف و رجا. 

اما الان داریم در مورد بخش خوف صحبت میکنیم.

تعادل یعنی هیچ کدوم این دو تا جای اون یکی رو نمیگیرن و روی هر دو باید به یه اندازه تاکید کرد.

سلام 

حس میکنم دارید بعضی چیزها رو با هم قاطی میکنین.

 

 

شما دختر به آدم بیکار میدین، ولی دختر به آدمی که امیدواری در جهانبینی ش نداره نمیدین؟؟

 

بعد فکر کردین قراره روزی لایتحسب و رزق بغیر حساب  چطور برسه؟؟؟

 

یعنی اگه دامادت بشینه تو خونه و بگه خدا روزی رسونه و امید به روزی خدا داشته باشه شما رو راضی نگه میداره؟؟

 

قرار نیست در راستای اون امید سعی و تلاشی صورت بگیره؟؟

 

(ببخشید مثال داماد رو میزنم، چون خودتون فرمودین جسارت میکنما ولی فکر میکنم با این مثال بهتر مساله جا بیافته)

 

و اینکه وقتی دو تا چیز از جنس و راستا هم نیستن چرا باید باهم مقایسه بشن؟؟؟

 

نظم و تقوا چرا باید تو یه راستا باهم مقایسه بشن؟؟؟

سلام
در رابطه با روزی و تلاش:
http://gamedovom.blog.ir/1399/08/14/%D8%AA%D9%82%D9%88%D8%A7-%D9%88-%D9%86%D8%B8%D9%85#comment-xJjNjsnR-WU

در رابطه با تقوا و نظم:
دنبال رابطه اش هستیم... مقایسه نکردمشون...
این دو تا خیلی با هم فرق داره...
شما هم بهش فکر کن...

سه شنبه ۲۰ آبان ۹۹ , ۱۰:۴۸ پلڪــــ شیشـہ اے

چه قدر سر این قضیه داماد گرفتن و‌ ازدواج این مدلی همیشه ان قلت وارد میشه و تعداد آدمای متعجب توی این مورد زیاده معمولا.

ولی واقعا چیزی که مهمه مسئولیت پذیری و عرضه طرفه که تعیین کنندست. اونی که دنبال یه کار کارمندیه و منتظره جایی دستش بند بشه و به جای نگاه به بالا حواسش پی آدمای روی زمینه، معلوم نیست عاقبتش چی بشه. اما امید به اون بالایی باعث میشه تو مدام در تلاش باشی و نتیجه رو به خودش واگذار کنی. حتی شکستم میخوری و خسته هم میشی اما بازم بلند میشی ...

 

نه که همه دختر بدن به آدم این مدلی، ولی هنوزم هستن کسایی مثل پدر مادر ماها که نگاه شون یه مدل دیگه است و زاویه دید و عملکرد طرف واسشون مهمه. نه کار و بار الان شون.

سه شنبه ۲۰ آبان ۹۹ , ۱۰:۵۳ پلڪــــ شیشـہ اے

ببخشید اگر میخوانیم پست ها را ولی صحبتی در خور این مباحث نداریم.

استفاده می کنیم همیشه و ذهنمان مشغول می شود.

 

پیدا کردن همچین نظمی کار سختیه

یا لااقل حفظش

برای من به شخصه چیزی که اتفاق افتاده این هست که به مرور با ورود به عرصه های عملی زندگی و دست و پنجه نرم کردن با سختی هاش، احساس می کنم دائم از این مدل در حال دور شدن هستم. 

مثلا آدم محاسبه گری شدم ... قبلا ته دلم یک جور دیگری قرص بود.

نه برای شخص خودم، برای همه

انگار که قبلا سختی ها رو نمیدیدم

 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan