سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

فکر و ذکر 1

مطالعه کتابی که چند سالی هست در ابتدای راهش منقطع شد رو شروع کردم... از ابتدا...

از اونجایی که این کتاب فلسفی عرفانی هست و نیاز به اندیشیدن و بحث داره... من برای رفع نیاز به بحث این محیط رو انتخاب کردم...

منتها نکاتی داره...

1_ این سلسله مباحث رو که مطالعه میکنم نکاتی رو اینجا مینویسم که هم منعی نداشته باشه و هم از تحلیل های خودم از متن هست... لذا به پای نویسنده کتاب نذارید...

2_ شیوه اندیشیدن و تحلیل های من فلسفی و کمی خشک هست... لذا این سلسله مباحث که با عنوان "فکر و ذکر" نوشته میشه بیشتر متناسب آقایون هست... نمیگم خانمها نخونن اما به نظرم خودشون رو خسته نکنن... من در این سلسله مباحث هیچ تلاشی نمی کنم تا بیانم رو به گونه ای کنم که دایره مخاطبانم گسترده بشه... و مثلا خانمها هم بتونن ارتباط برقرار کنن... لازم هست کمی بیشتر، خودم باشم...

3_ خود این نوشتن برای من در حکم بحث هست... لذا اگر دوستانی که اینجا دارم مشارکتی داشتن که منت گذاشتند و اگر هم تمایل و فرصت نداشتن هم باز عزیز ما هستن... انصافا انتظاری نیست...

4_ مطالب بنا به مصلحت هایی رمزدار نوشته میشه و رمز به هرکسی که بخواهد داده میشود

5_ هیچ ترتیبی در نوشتن این مطالب در پیش ندارم... و کاملا به وقت و حال و نیاز و شرایطم بستگی داره...

6_ این مطلب رو هم برای اینکه بگم حال و هوای بحث چگونه هست بدون رمز مینویسم تا مخاطبان متوجه منظورم از خشک بودن مطلب بشن...



موضوع محوری این کتاب "معرفت نفس" هست و با کلمه "هو" شروع شده...در جلسه اول شارح به ارتباط کلمه "هو" با نفس ناطقه انسانی پرداخت... و به اجمال نکاتی را بیان فرمودن...

مثلا فرمودن که تمام اسمای الهی به یک اسم برمیگردن و در یک اسم مجتمع هستن و اون اسم "الله" هست... و اسم الله نیز به اسم شریف "هو" برمیگردد... و میفرماین در مقام عبودیت تنها پیامبر به مقام عبده (عبد هو) و رسوله (رسول هو) رسیده... و همه انسانها و حتی تمام انبیای الهی گذشته به سمت رب مطلق پیامبر در حرکتند...

وقتی همه ما به سمت این رب مطلق (هو) در حرکتیم یعنی جان ما با این "هو" سنخیت هایی داره...

بحث من و تحلیل من برای بیان در این محیط اینه که ما نهایت سیر عروجی نفس ناطقه انسان رو تا کجا تعریف کردیم؟

چرا دانستن این مسئله باید برامون مهم باشه؟

واقعا علت اهمیت دانستن این مسئله چیه؟... همه ما میدونیم اکثر ماها به اون رب مطلق پیامبر یا مقام "هو" هرگز نمی رسیم و خیلی که بهمون عنایت کنن همون توی بهشت متعارف مشغول بشیم و کلاهمون رو هم میندازیم هوا...

لذا دانستن این مسئله که نهایت سیر عروجی نفس انسانی تا کجا میتونه باشه چه اهمیتی داره؟

شاید به لحاظ خودسازی هیچ وقت اونقدر انگیزه نداشته باشیم که به سمت دانستن این غایت بریم... اما به لحاظ اجتماعی و سیاسی دانستن این مسئله بسیار حیاتی هست... لذا من اگر در مقام یک هنرمند بودم... حتما جوری اهمیت این مسئله رو بیان میکردم که همه مردم متوجه چنین ضرورتی بشن...

 

و اما اهمیتش:

امروز در سطح اجتماع میبینیم حتی در بین مذهبی ها و هیئتی ها هم این ذهنیت وجود داره که هیچ غیر معصومی رو نباید در حدی بالا برد که این تصور پیش بیاد اینها خطایی نمیکنن...

لذا غیر معصوم بودن رو مساوی با خطاپذیر بودن میدونن...

این یک استدلال عامیانه هست...

عصمت رو مساوی با بی خطایی میدونن... و غیر معصوم رو مساوی با خطاگر بودن...

و احتمالا راه برای عصمتِ غیر معصوم رو هم بسته میدونن...

اینکه میگم غایت سیر عروجی انسان تا کجاست ، به این مسائل ربط پیدا میکنه....

فردا اگر عالمی اثبات کرد غیر معصوم هم میتونه به مقام بی خطایی برسه شنونده براش شبهه پیش نیاد که اگر آیت الله فلانی یا حاج آقا فلانی از دایره خطا خارج شد پس فرقش با صاحب عصمت چیه؟...

چون ما اعتقاد داریم که احدی رو نباید با آل محمد (ص) قیاس کرد... این اعتقاد ماست... اگر هر دو (هم امام معصوم و هم غیر معصومی که روی خودش کار کرد) خطا نمیکنن و فرق بین اونها چیه؟

تازه فرق در حدی هم هست که قیاس بین این دو قیاس بین نور و ظلمت هست.... سبحان الله!!!

هر دو مبرای از خطا هستن اما اگر بین سلمان فارسی و امام علی علیه سلام قیاس کردی در واقع قیاس بین نور(امام معصوم) و ظلمت(سلمان فارسی منا اهل البیت) کردی...

پس ببینید شناخت نفس و اینکه غایت عروج نفس انسانی تا کجا میتونه باشه چقدر اهمیت داره و ما رو از چه شبهاتی میتونه نجات بده....

راستش خودم هم نمیدونم مقام عبد هو چه مقامی هست... اما این رو میفهمم که دانستن این مسئله چقدر در عبودیت ما موثر هست...

حتی اگر بحث رو به امروز محدود نکنیم... ما در زمان ظهور هم به دانستن این مسائل نیازمندیم...

فردا ممکنه کارگزاران امام در منطقه ای تصمیمی بگیرن که مردم اون منطقه هر چی دو دوتا چهار تا بکنن ببینن اون تصمیم منطقی نیست...

سوال اصلی اینه:

اصلا غیر معصوم تا کجا میتونه قابل اعتماد باشه؟...

ریشه این سوال اینه: اصلا غیر معصوم تا کجا میتونه عروج پیدا کنه؟!!...

دانستن اینکه چرا مولف این کتاب غایت نفس ناطقه انسانی را رسیدن به اسم شریف "هو" که غیبی ترین حقیقت حق متعال هست دانستن، از این جهت اجتماعی و سیاسی هم اهمیت داره... که شاید کمتر بهش توجه بشه...

مطالب بعدی با این عنوان رمزدار میشه... این رو بدون رمز نوشتم تا برای مخاطب روشن بشه از اینکه گفتم این نوع بیان و تحلیل بیشتر مناسب آقایون هست منظورم چیه... اما با این همه اگر خانمی فکر میکنه خوندن این نوشته ها میتونه برای ایشون هم فایده ای داشته باشه منعی نداره...

میتوانی لذت ببری؟

پسر بزرگ من وقتی غرق بازی میشه همه نیازهاش رو به حاشیه میبره...

حتی دستشویی رفتن رو...

میبینیم به خودش میپیچه اما نمیره اجابت مزاج کنه...

بهش میگم بابا مریض میشی ، کلیه هات درد میگیره بعد باید بری دکتر داروهای تلخ بخوری....

میگه: نه بذار این بازی ام تموم بشه!!!(و هیچ وقت هم تموم نمیشه)

اکثر مواقع ازش سلب اختیار میکنم و تهدیدش میکنم که بازی رو ول کنه بره دستشویی...

تهدیدم هم اینطوریه:

تا سه میشمارم... اگر رفتی که رفتی ... نرفتی من از جام پا میشم بعد دیگه خدا به دادت برسه...

یک.... دو...

پا میشه غرزنان میره سمت دستشویی...



وقتی به کارش فکر میکنم میبینم ماها هم همین هستیم... به خودآزاری عادت کردیم...

مثلا خواب صبح موجب میشه فیض نماز صبح اول وقت یا لذت سحر رو از دست میدیم...

این خیلی خود آزاری بزرگیه...

یا خودمون رو غرق میکنیم در اهداف و دغدغه هامون... فرصت خلوت کردن با خدا و حرف زدن با خدا رو از دست میدیم...

اینم خیلی خود آزاری بزرگیه...

ماها خیلی اوقات خود آزاری میکنیم... دقیقا مثل امیرعلی من...

یک دغدغه خیالی ما رو از حقایق فطریمون دور میکنه... و هر روز روحمون ضعیف تر میشه...

و به واسطه ضعف روحمون هر روز بیشتر آزار میبینیم...

چون آزار میبینیم ، آزار هم میدیم...

گاهی بزرگترامون میبینن خیلی داریم به خودمون لطمه میزنیم... با تهدید و اجبار ما رو به سمت صلاح میبرن...

اما این تهدیدات و ابتلائات همه مقطعیه...

وقتی روی روال می افتیم که خودمون با پای خودمون به سمت لذت های پایدار بریم...

اما نمیریم...

همه دغدغه ی حضرت ولی عصر برای خلایق اینه که چرا به سمت لذت های پایدار نمیرید...

چرا بلد نیستید عشقبازی کنید؟!!!

و میبینن ما هر روز بیشتر به سمت مسائلی میریم که خودآزاری بیشتری رو به خودمون تحمیل میکنیم...

 

میدونید چرا؟

چون لذت های پایدار مستقیما وارد لذت نمیشن... از یه تلخی های اندکی باید عبور کرد...

اون تلخی هاش هم به واقعیت بیرون برنمیگرده... به حصارهای خودساخته ذهن ما برمیگرده...



من به عنوان پدر نمی تونم اجازه بدم بچه ام کلیه هاش آسیب ببینه تا بفهمه باید به وقتش از بازی دست بکشه بره به نیازهای دیگه اش برسه...

لذا عرصه رو بر بچه ام تنگ میکنم...

اگر امروز عرصه بر ماها تنگ شده یکی از اصلی ترین دلایلش اینه که افتادیم به جان خودمون...

و فکر میکنیم که طبیعیه...

بیاییم لذت بردن رو یاد بگیریم...

خیلی چیزها عوض میشه...

خیلی چیزها...

راستی تا حالا لذتِ دلواپس بودن برای مردم کوچه و بازار، مسلمون و مسیحی و ... زن و مرد و پیر و جوون رو چشیدید؟

لذتِ التماس کردن به خدا برای سخت نگرفتن به این مردم رو چشیدیم؟...

خیلی لذتها هست که اصلا ماها حتی یکبار هم تجربه اش نکردیم...

 

بریم به سمت لذت های پایدار...

 

مسئول تعلق اطرافیانت به خودت هم هستی

یه مثال عینی میزنم تا بعدش یه نکته عرض کنم خدمتتون...

پدرم یه روز قبل از رفتن به icu  و اینکه دیگه نتونه کسی رو ببینه هی مادرم رو صدا میکرد...

ما هم چون مادرمون دیابتی بود و محیط اون بیمارستان آلوده به کرونا بود نمی بردیمش بیمارستان... تا مبادا مریض بشه...

جام رو با برادرم عوض کردم و رفتم خونه... همین طور ناخودآگاه پیش مادرم از زبونم پرید که بابا همش تو رو صدا میزنه...

مادرم قربون صدقه اش رفت و زد زیر گریه که باید منو ببرید پیشش...

من دیدم خواهرزاده ام اونجا نشسته و من نمی تونم جلوی اشکم رو بگیرم... جواب مادرم رو ندادم و رفتم خونه خودمون...

اما غروبش مادرم رو بردیم پیشش...اون غروب تا صبح حال پدرم خوب بود... پدری که چند روز هیچی نخورده بود... هی میگفت بهم غذا بدید... حال روحیش خیلی بهتر شده بود...

حتی ساعت نه صبح به من گفت منو رو به قبله کن... شهادتین برام بخون... مادرم بهش گفت تو که خودت بلدی... چرا رضا بخونه؟

خودش خوند... و گفت یه کاری کنید تموم کنم... بسه دیگه...

ما که از پیشش رفتیم و برادرم اومد پیشش رفت توی icu  و دیگه ندیدیمش... 

مادرم وقتی اومد خونه، یه روز بعدش دعا کرد اگر عمرش به دنیا نیست بیشتر زجر نکشه... و فرداش پدرم از دنیا رفت...



گاهی تعلقات اطرافیانمون به ما، موجب میشه از ما سلب توفیق بشه... یا ما رها نشیم...

یاد شهید چمران افتادم... که وقتی به شهادت رسیدن که رضایت همسرشون رو برای شهادت گرفتن... بعد از خونه بیرون رفتن و دیگه برنگشتن...

مادرم که از پدرم دل کند... پدرم رها شد... پدرم روزهای آخر هی به ما میگفت من خدا رو توی این اتاق میبینم... بعد به ما میگفت دستم رو داشته باشید...

اگر دوست داریم به درجه ای از رهایی برسیم که خوبان عالم خریدار ما بشن... نه تنها باید خودمون خالص بشیم بلکه در مقابل تعلقات دیگران هم مسئولیم...

یعنی باید جوری رفتار کنیم که روح اونها هم بزرگ بشه...

توی این عالم، به تک خورها محلی داده نمیشه... رشد به تنهایی پسندیده نیست...

اگر دلت شهادت میخواد... اگر دلت خدمت به مولات رو میخواد... جوری وجودت رو وسیع کن که وسعتت اطرافیانت رو هم تحت الشعاع قرار بده...

میشه جوری خوب بود که هر روز بهت وابسته تر بشن...

میشه هم جوری خوب بود که از خوبی تو هر روز رهاتر بشن...

این دومی مورد توجه امام زمانه...

 

بیاییم جوری خوب باشیم که اطرافیانمون هر روز وسیع تر و رهاتر بشن...



وضعیت امروز کشور ما کمی به ما چشوند ناامنی ای که یمنی ها دارن میچشن چجوریه...

باید در یک مطلب مجزا بنویسم که جامعه امام زمانی انقلاب ما هر روز داره وارد کلاس های بالاتری میشه...

خدا کاری به مردودی ها نداره... هر بار سطح کلاس رو افزایش میده... و تکلیف مردودی ها هم به گردن اونهاست که کلاس قبلی رو قبول شدن...

خدا میگه من به شما توفیق قبولی دادم... شما هم موظفید دست مردودی ها رو بگیرید...

این وضعیت نیاز به نوشتن مطلبی مجزا داره...

باید مردممون رو از تفرقه جدا کنیم باید امت واحده بشیم...

و این شدنیه...

ببینید کسی که توی مسائل سیاسی گاهی به من تند میشد و ازم گله میکرد... توی این روزها پیگیر حالم شد...

معنای این چیه؟

یعنی ماها دچار سوء تفاهمات هستیم... و قلبهامون از هم ادبار نداره... پس تلاش کنیم به سمت هم بیاییم...

ان شا الله در این مورد مجزا مینویسم...

دستوری برای در امان ماندن از کرونا...

راستش هنوز حال روحی ام متعادل نشده...

هنوز وقتی روزهای اخر عمر پدرم از ذهنم میگذره حال غیر قابل وصفی دارم...

پدری جلالی که در نهایت ضعف از ما خواهش میکرد که تنهاش نذاریم... اما دو روز اخر بردنش توی icu  کرونایی ها و دیگه دو روز آخر هیچ آشنایی ندید و از دنیا رفت...

عجیبش این بود که تست کرونای پدرم منفی بود...

بابام کرونا نداشت...

خدایا... من میدونم تمام این اتفاقات حکمتی داشت... زنگ زده بودیم به استاد... میفرمودن دارن تطهییر میشن...

نمی خوام این غم ها رو مرور کنم... دقیقا نمیدونم چند روز هم گذشته ولی فکر میکنم بیش از ده روز باشه... شایدم دو هفته باشه که دیگه پدرم بین ما نیست...

اما این مطلب برای این نوشته نشده...



دوستان و بزرگواران از اینکه کرونا در کشور ما هست قضیه جدیه اما ترس کاذب ندارم... من خودم حدود یه هفته توی بیمارستانی بودم که کرونای ها رو می اوردن اونجا... 

اما باید قضیه رو جدی گرفت...

شاید حالم بده و دارم احساسی برخورد میکنم اما این روزها خیلی اوقات سر نماز اشک میریختم که این بلا از سر تمام مردم جهان علی الخصوص ایرانی ها رفع بشه...

من تحمل غصه دار شدن حتی یه نفر از شماها رو ندارم...

ما بعد از فرمایش رهبری دعای هفتم صحیفه رو چهله گرفتیم...

و چند روزی هست که استاد صمدی آملی هم دستوری دادن و اون دستور رو اجرا میکنیم...

اون دستور عبارتند از اینه:

اون 19 تا بسم الله رو روی کاغذی بدون خط با مداد بنویسید به همون ترتیبی که نوشته شده...

فرمودن بسم الله رو به نیت بسم الله سوره حمد بنویسید چون بسم الله هر سوره با سوره دیگه فرق داره... توی تفسیر مجمع البیان به گمانم اشاره ای شده...

وقتی نوشتید... اون کاغذ همه جا همرهتون باشه... و البته فرمودن مسائل بهداشتی هم رعایت بشه...

ان شاالله در امان باشید...

گویا این بیماری تا 20 فروردین اوج میگیره و بعد از اون دو ماهی طول میکشه تا قضیه در کشور عادی بشه...

خواهش میکنم مواظب خودتون و بچه هاتون باشید...

 

برای من هم خیلی دعا کنید...

واقعا این روزها حالم رو نمی فهمم...

خیلی به دعا نیاز دارم...

ضعف جبهه انقلاب

خب حالا که انتخابات تموم شده و فراق بیشتری دارم بذارید در تکمله مطلب قبل چند تایی از حرف دلم رو بگم:

داشتم توی وبلاگ مرتضی و عمو حسن و چند تا وبلاگ دیگه نظرات و مطالب کسانی رو میخوندم که حرفشون این بود باید به افراد کارآمد رای داد و لیستی رای دادن پسندیده نیست و...

خیلی هاشون هم استدلالهاشون حرف دل من بود... احسنت و دمتون گرم...

اما هیچ کسی رو ندیدم به اصل اشاره کنه...

اصل چیه؟

 

چرا جبهه انقلاب و چهره های انقلابی یه تشکیلات قوی ندارن؟!!!!

که امروز مجبور باشن برن زیر بیرق پایداری و اصوالگرا...

که حالا یه سری ها فریاد بزنن که ما برخی اعضای لیست رو قبول نداریم؟!!!

چرا؟!!!

جبهه پایداری نقاط قوت خوبی داره... منکر محاسنش نیستم... اما تعارف رو بذارم کنار این جبهه یک جبهه تراز انقلابی نیست...

نیست...

خوبه ولی تراز نیست... وقتی تراز نیست نتیجه میشه این همه اختلاف در بین انقلابی ها...

تعارف که نداریم...

چرا چهره های انقلابی یک تشکیلات قوی ندارن؟!!!

دیگه نگید مردم باید در مدت زمان شش هفت روز توی تهران بین چند صد نماینده تحقیق کنن و به 30 نفر اصلح برسن...

باشه... ممکنه چند نفر همچین کاری بکنن...

اما همه تهران رو ببینید...

بنا نیست قضیه اینقدر سخت باشه... تشکیلات برای همچین مواقعی هست... تشکیلات وقتی مقبولیت داشته باشه افرادی رو معرفی میکنه وقتی هم افرادش کارآمد نباشن باید پاسخ گو باشه... خیلی هم دینیه... اتفاقا نبودش یه مقداری مشکوکه...

چرا جبهه انقلاب تشکیلات نداره؟!!! چرا اتحاد ندارن؟

میخواید از بین کسانی که اغلب شما انقلابی میدونیدشون 5 نفر نام ببرم که موافق لیستی رای دادن بودن... 5 نفر هم نام ببرم که مخالف لیستی رای دادن بودن؟!!!

این همه اختلاف برای چیه؟!!!

آیا تشکیلات داشتن اهمین نداره؟

رهبری چی فرمودن؟

ایشون پای صندوق رای دو نکته فرمودن که بسیار جای تامل داره...

1 فرمودن به اشخاصی که بهش رسیدید رای بدید (اصلح)

2_ به سی نفر رای بدید که موجب میشه مجلسی قوی داشته باشیم...

سوال:

من اگر به 25 نفر رای بدم مجلسی قوی روی کار نمیاد؟!!!

ربط 30 نفر با مجلس قوی با اشخاصی که بهش رسیدید چیه؟

من برداشتم رو بگم؟

چرا تاکید به 30 نفر کردن؟

معناش این بود که حواستون به رقابت ها و مهندسی های طبیعی هم باشه!!!!

به صرف اینکه دو نفر رو اصلح تشخیص دادید حجت رو برخودتون تموم نکنید...

ببینید با توجه به مهندسی های طبیعی آیا اون اصلح میتونه وارد مجلس بشه یا نه؟...

بناست مجلس قوی داشته باشید نه صرفا به اشخاص قوی رای داده باشید...

معناش اینه که کمی هم فضای رقابت رو مدنظر داشته باشید...

واقعیات کف میدون رو هم ببینید...



این وقت شب پر حرفی نکنم:

تا انقلابی ها یه تشکیلات قوی نداشته باشن (حداقل توی تهران) حال روز جبهه انقلاب همینقدر خرابه...

(یه خبر خوب): فریدون عباسی از کازرون نماینده مجلس یازدهم شد... آدم خوبیه... دوستش دارم :)

اگر دلمون برای انقلاب میسوزه باید به فکر یک تشکیلات انقلابی باشیم...

یک تشکیلاتی که بدنه مردمی اش محسوس باشه...

احزاب و تشکیلاتی مثل اصولگرا و اصلاح طلب و حتی پایداری، الان دیگه پایه مردمی سابق رو ندارن...

اما هنوز یه تشکیلاتن... سازمان دارن... وجود تشکیلات در مقابل افرادی منفک و غیر متحد، یعنی قدرت...

باید به این شکاف توجه کنیم... نداشتن تشکیلات یه رذیله هست برای جبهه انقلاب...

میدونید نداشتن تشکیلات معناش چیه؟

معناش اینه که هیچ کدوم همدیگه رو قبول نداریم...

این رذیله نیست؟...



لذا همه این نقدهایی که دارید رو برید از خود کاندیداهای انقلابی تون بپرسید که چرا نمی تونید همدیگه رو تحمل کنید؟!!!

اونوقت شماها با هم برید مجلس میتونید با هم کار کنید؟

باور کنیم؟!!!

قسم حضرت عباستون رو باور کنیم یا دم خروس رو؟ (یه ضرب المثله... بزنید تو گوگل احتمالا وجه تسمیه اش میاد)

لذا عزیزانم بحث سر این نیست که چشم بسته رای دادیم یا تحقیق کردیم...

به لیست رای دادیم یا به اصلح...

بحث سر اینه که تشکیلات و حزب، یه قدرته...

یه قدرت مشروع و لازم...

مردم به صورت تک تک بخوان برای رای دادن به یک جمع سی نفره تصمیم بگیرن هرگز بر قدرت احزاب و تشکیلات پیروز نخواهند شد...

ممکن هست یکی دو نفر بیرون از لیست وارد مجلس بشن... اما آیا مشکل شما سر همین یکی دو نفر بود؟!!!

پس به جای اینکه بیایم قدرت تشکیلات رو انکار کنیم و تک تک و بدون اتحاد به مبارزه با جمعی متحد بریم صورت مسئله رو پیدا کنیم...

اگر توصیه به رای لیستی کردم برای این بود که بگم باید به سمت تشکیلات بریم...

تشکیلاتی عمل کردن یعنی یدالله مع الجماعة...

انقلابی ها تشکیلات نداشتن... باید بین بد و بدتر ، بد رو انتخاب میکردن...

اگر دوست ندارید تشکیلاتی غیر مردمی برای شما کاندیدا تعیین کنه راهش اینه که به فکر تشکیلاتی انقلابی باشیم...

نه اینکه هر کدوم جدا، راه بیافتیم به تشخیص های خودمون عمل کنیم...



من توصیه به کورکورانه رای دادن نکردم... روی حرفم فکر کنید...

تا انقلابی ها تشکیلاتی قوی نداشته باشن چاره ای ندارن جز اینکه زیر بیرق این و اون سینه بزنن...

من هیچ کدومتون رو بی بصیرت نمیدونم... با وجود اینکه نظرم به رای لیستی بود اما رفتم زیر توئیت حمید رسایی که یه سری هی بهش میگفتن تو نفوذی هستی و تو وحدت شکن هستی و... قدرت طلبی و...

رفتم و از حمید رسایی دفاع کردم...

به بی بصیرتی باشه من اعتراف میکنم من امام بی بصیرت هام... بس که اشتباه دارم...

مسئله سر اینه که باید بگردیم ببینیم چالش اصلی کجاست...

حلال کنید...

یا علی

نامه ای به طهرانی های عزیز

این روزها هم دلم برای طهرانی های عزیز میسوزه... هم بهشون غبطه میخورم...

هر چی به ماهیتی که وضع انتخابات و لیست ها پیدا کرده بیشتر فکر میکنم میبینم این عزیزان، مخصوصا عزیزانی که دل در گروه انقلاب و شعارهاش دارن توی شرایط انتخابی و تصمیم گیری خاصی قرار گرفتن...

اسمش رو چیزی جز امتحان و محک، نمیشه گذاشت...

امتحانات الهی برای رسوا کردن نیست... برای مچ گیری نیست...

اگر عاقل باشیم میفهمیم امتحان الهی برای مشخص کردن عیار خودمون هست... خدا باید ما رو به خودمون نشون بده... والا روز قیامت از خودش گله میکنیم... میگیم خدایا من نمیدونستم این چیزها رو در وجودم دارم... چرا نشونم ندادی تا درستش کنم؟...

نفس عجیبه... لایه های پنهانی زیادی داره... خیلی تو در تو...

بیخود نیست خودسازی جهاد اکبره...

برخی کاندیداهای انقلابی دارن توی این انتخابات اشتباه میکنن... حداقل با اصولی که من دارم برداشتم اینه که دارن اشتباه میکنن... خدا میدونه چقدر براشون ناراحتم... ناراحت از چی؟

آخه زمان مشخص میکنه اشتباهات رو... ناراحت اینم که وقتی متوجه اشتباهش بشه چه حالی خواهد داشت!!!... برای اون حالش از همین الان ناراحتم... چون دوستش دارم...

اما خب... اینکه برخی از کاندیداهای انقلابی به این تشخیص (به برداشت من تشخیص اشتباه) رسیدن رو نباید بی حکمت هم بدونیم...

تشخیص اونها موجب میشه برخی مردم دوست دار انقلاب هم در این بوته امتحان قرار بگیرن...

خیلی باید لایق شده باشیم که خدا همچین امتحانی ازمون بگیره... برای همین میگم به طهرانی های عزیز غبطه میخورم...

واقعیت اینه که یه لیستی در طهران به اسم لیست ایران سربلند با سر لیستی آقای قالیباف ارائه شده که از قضا برخی از نفراتی که در این لیست هستن کانامه چندان مثبتی ندارن... و منتقدانشون هم حق دارن که وجود این اشخاص رو در لیست برنتابن...

از طرفی برخی از چهره های کارآمد و مثبت انقلابی در این لیست قرار نگرفتن که خب انسان حیفش میاد... حق این بود که باشن...

در هر حال الان در لیست قرار ندارن...

بگو مگو هایی که در بین دوستداران انقلاب در طهران بر سر این لیست و افراد کارآمد بیرون این لیست هست و اینکه چگونه رای بدن... بسیار داغ هست...

عده ای میگن باید به لیست کامل رای داد تا سران لیست رقیب امکان رای اوریشون پایین بیاد... چون گزینشی رای دادن به لیست موجب میشه نفرات برجسته در لیست رقیب رای بیارن و وارد مجلس بشن...

برخی هم میگن نه... طهرانی ها در دوره گذشته هم لیستی رای نمیدادن... و راست هم میگن.. (خیلی ها توی لیست گزینشی رای میدن) پس شهروندان به اختیار خودشون ناکارآمد های لیست رو حذف کنن و به کارآمدهای بیرون لیست رای بدن...

 

این دوگانه ی پیش روی مردم طهران و برخی کاندیداها هست...

این یک امتحان هست به نطرم...

کاش بتونیم زمین بازی رو درست ببینیم...

امتحانی که در سال 98 دارن ازمون میگیرن از امتحان سال 94 سنگین تره...

این یعنی رشدی بوده... و الحمدلله...

من چون توی طهران رای نمیدم عرض میکنم اینکه عده قابل توجه و موثری از مردم طهران (طرفداران جبهه انقلاب) در انتخابات گذشته لیستی رای نمیدادن پس...

استدلال بجایی نیست...

الان سال 98 هست و این امتحانی دیگر است...

من معتقدم از امام صادق علیه سلام به بعد رفته رفته فشارهای حکومت بر ائمه بیشتر شد... طوری که امام حسن عسکری علیه سلام کلا در پادگان نطامی زندگی میکردن...

و فرزندشون حضرت م ح م د به غیبت رفتن...

درسته در ظاهر مردم همینطور هی محروم تر میشدن... اما عقیده ام این هست که مردم (مومنین) زمان امام حسن عسکری علیه سلام از مومنین زمان امام رضا علیه سلام سعه بیشتری پیدا کرده بودن...

چرا؟

چون امتحانشون سنگین تر بوده...

حکایت الان ما هم همینه... 

من نمیگم تصمیم درست از نظر خودم چیه... هر چند اشاراتی داشتم...

اما برای همه ایرانی ها و علی خصوص طهرانی های عزیز دعا میکنم تا به بهترین وجه با این واقعه و امتحان روبرو بشن...

برای این حقیر هم دعا بفرمایید...

گوش دادن به این صوت دو سه دقیقه ای هم خالی از لطف نیست...

 

 



ممکنه نتونم به نطرات پاسخ بدم...

 

بعدا نوشت:

این مطلب رو هم بخونید... منم تا دیروز بر همین عقیده ایشون بودم... اما الان نظرم همینه که توی مطلب نوشتم...

گذشت زمان خیلی چیزا رو روشن میکنه... ممکنه من اشتباه کنم... ممکن هم هست ایشون در اشتباه باشن...

ادعایی ندارم... باید منتظر موند...

 

Designed By Erfan Powered by Bayan