سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

قبرهای وبلاگی...

منم مثل همه شما وقتی برخی از وبلاگ نویس هایی که با مطالبشون انس داشتم و از خوندنشون چیزی بهم اضافه میشد و حس خوبی بهم دست میداد از وبلاگ خداحافظی کردن حس خوبی نداشتم...

منم گاهی با خودم میگفتم وقتی فلانی هم دیگه نمی نویسه این محیط دیگه برام جذابیتی نداره...

منم میگفتم چقددددر حیف شد دیگه از نور وجود فلانی بهره نمی بریم...

 

اما این حس که دوست داریم همیشه خوبان رو در کنار خودمون داشته باشیم حسی هست که در دنیا پاسخ کاملی بهش داده نمیشه...

یاد گرفتم که اگر خودمون جریان داشته باشیم و حی واقعی باشیم... رفتن ها غمگینمون نمیکنه...

اگر کسی نوری داشت اگر کسی شیشه عطر بود... بذاریم رایحه خوش اون عطر در جاهای دیگه هم استشمام بشه...

اون نور روشنی بخش محافل دیگه هم باشه...

 

خوبای زیادی از محیط وبلاگ رفتن...

اما از "محیط وبلاگ" رفتن...

الان هر کدومشون در نقطه ای از این سرزمین روشنی بخش هستن...

فکر کردن به این که اونها در جاهای دیگه هستن و در حال رشد هستن انسان رو خوشحال میکنه...

 

پس تا دوستانمون در این محیط هستن در حد توانمون سعی کنیم دوستشون داشته باشیم و خیر داشته باشیم برای هم...

ویژگی دنیا اینه...

خدایا شکرت که دنیا محل ماندن نیست...

والا چطور میتونستیم از قبرهای تنگ و تاریک خودمون بیرون بیاییم؟

چطور میتونستیم از کورسوی شمعی که در درون قبرمون داریم دل بکنیم رو به سوی خورشید عالم تاب کنیم!!!...

 

خدایااا

شکرت بابت همه چیز...

 

راه فرار

لپ تاپم رو که روشن میکنم... خیلیی کارا هست که باید انجام بدم...

یه سر به وبلاگ میزنم... به دو سه وبلاگ بروز شده میرسم سر بزنم و دوست دارم پای بعضی از اونا مفصل نظر بذارم مثل این مطلب این گل پسر اما فرصتی ندارم...

پای بعضیا شون هم دوست دارم نظری بذارم اما فکرم منسجم نیست...

و آمار اینکه چه نظراتی بدون پاسخ مونده تو وبلاگم از دستم در رفته...

کمی سکوت میکنم و به خودم میگم دو کلمه حرف همین جا بنویسم و برم سراغ کارهای دیگه...




از امیرالمومنین علیه سلام پرسیدن چطور پیامبر، رحمة للعالمین بوده در حالی که کفار زیادی توسط او کشته شدن... عده زیادی از انسانها به خاطر نافرمانی از او وارد جهنم شدن و...

جانم به امیرالمومنین...

چی فرمودن؟

فرمودن: حق متعال تمام پیامبران رو به "تصریح" مبعوث فرمودن و پیامبر اسلام را به "تعریض"



من دیگه بقیه این روایت رو یادم نیست... همین قدرش هم نقل به مضمونه...

سندش رو هم خودتون بگردید پیدا کنید... به من هم آدرس بدید...

 

من به پرواز در اومدم با این فرمایش امیرالمومنین... جاااانم...

وقتی پیامبری به تصریح و صراحت حرف حقی رو بفرمایند اگر امتش خلافش رو انجام بدن... تاوان سنگینی میدن...

اما پیامبر ما حرف حقشون رو به تعریض (سر بسته و با اشاره) میگن... تا اگر کسی اهل عمل نبود راه در رو پیدا کنه... تاوان سنگین نده... شقی نشه

دیگه ببینید اونایی که در دایره اسلام شقی میشن چه موجودات لعینی و پلیدی بودن...

مثلا میفرمایند: من کنت مولاه فهذا علی مولاه

یه عده که دلشون علوی نیست میگن این مولا به معنای دوستی هست ولا غیر...

باشه...

تو به معنای دوستی بگیر...

باشه...

پیامبر هم عامدانه اینطور گفته که تو راه فرار کردن داشته باشی...

بااااااشه...

دوست نداره به این سادگی ها شقی باشی... 

بااااشه... تاویل و تفسیر شخصی بکن....

بااااشه...




ببین ن. .ا

فقط پیامبر به تعریض مبعوث نشده هااااا

هر کسی که شیعه حقیقی پیامبر و امیرالمومنین هست هم به همین مسلکه...

برات راه فرار میذارن هاااا

در نری!!!!

مثلا توی روز عاشورا میفرمایند: من از شما راضی ام... دست زن و بچه منو هم بگیرید برید...

ببین چه راه فراری هم باز کرده!!!!

 

با دلیل اینکه جان زن و بچه امامم رو نجات میدم برات راه فرار باز کرده....

من چی بگم دیگه؟!!!

 

با خودت صادق باش... اون بزرگواران همه شون به همین روش هستن...

سر بسته حرف حق رو میگن...

که چی بشه؟

که اگه دلت با این راه نبود بتونی فرار کنی و شقی هم نشی...

 

یا اهل عااااالم... با همچین راه روشی روبرو هستید در اسلام...




توی این مطلب اجمالا گفتم که اگه به صراحت بگن و عمل نکنیم خدا خیلی غضب میکنن... خیییلی... یعنی این معنا رو هم میشه ازش گرفت...

Designed By Erfan Powered by Bayan