سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

شرابِ کهنه

فرزندم:

خوبی ها و خوبی کردن و در راه خوبی ها گام برداشتن برای اکثر انسانهای زمین خاکی ما خوشایند است... اما خدا دوست ندارد هر کسی دینش را یاری کنند... خدا در بدترین شرایط ظلم و ستم هم اجازه نمی دهد هر کسی دینش را یاری کند...

مثلا خدا دوست ندارد انسانهای خوب ، بر اساس جوزدگی دینش را یاری کنند...

دوست ندارد بر اساس ترحم به خدا و اولیایش دینش را یاری کنند...

دوست ندارد بر اساس هیجانِ صرف، یاری شود...

برای همین خیلی هنرمندانه اول از هوای نفس تخلیه مان میکند بعد اگر هنوز خدایی مانده بود میفرمایند حالا بسم الله... و گاهی این بسم الله گفتن حق متعال ممکن است در 60 سالگی ما اتفاق بیفتد...

مثلا در خودت استعدادی علمی کشف میکنی و دوست داری تمام استعداد و توان علمی ات رو در راه ولایت هزینه کنی... بعد میبینی شرایط زندگی ات وفق نمی دهد... می نشینی به تدبیر... مینشینی به ایجاد این وفق...

گاهی ممکن است رسیدن به این وفق، سالها به طول بیانجامد... و گاهی خودِ خدا میخواهد این سالها بگذرد تا هیجانات کاذب و جوزدگی های احتمالی ات تخلیه شود... اگر همچنان بی قرار یاری اش بودی... لبیکت را بپذیرد...

میگویند شرابی که چندین سال بماند اثر بسیار بیشتری در مست کنندگی دارد... گاهی حق متعال میخواهد از ما شراب های سالخورده ای بسازد تا به واسطه ما جمعی را مست خودش کند...

خلاصه باید بدانی همراهی کردن ولایت، منت گذاشتن بر سر ولایت نیست... بلکه باید منت ها بکشی تا راهت بدهند... باید برای اثبات صدق خودت سالها در پیچ و خم زندگی ات امتحان شوی...

این را وقتی بهتر فهمیدم که در محیط کارم نیروهایی دیدم که تخصص شان خیلی خوب بود اما برای اینکه تعهدشان را محک بزنم اغلب کاری بسیار پیش پا افتاده و به ظاهر کم ارزش و غیر تخصصی را به آنها میدادم تا ببینم تعهدشان چگونه است... اگر در امتحان تعهد سربلند بیرون می آمدن خیلی برایم عصا و تکیه گاه میشدند... 

گاهی ما تخصصی را که لازمم هست را کسب میکنیم... و گله مندیم که چرا موانع اجازه نمیدهند تخصص و توانمندی مان را در راه دین و ولایت صرف کنیم... غافل از اینکه حق متعال انسان متخصص میخواهد نه حیوان ناطقی متخصص... برای حق متعال فقط ببین چه میگوید مهم نیست... ببین چه کسی میگوید هم مهم است...

اما خوشا روزی که خدا برای نصرت دینش تو را انتخاب کرده باشد... ولو پیرمردی هشتاد ساله شده باشی به واسطه تو حکومتی ظالم را نابود میکند و حکومتی برپا میکند که زمینه ساز ظهور حضرت م ح م د عج الله شود...  

پس برای خدا باش و یقین داشته باش خدا انتخابت خواهد کرد ولو 80 سالت شده باشد...

باید برایت نامه ای دیگر در مورد صبر بنویسم... در راه نصرت دین خدا اگر صبور نباشی هرگز ناصر خوبی نخواهی بود... و وقتی حق متعال فرمود "کان الانسان عجولا" اون "کان" و اون "ال" یعنی اوضاع انسان در عجله کردن خیلی ریشه دار هست... لذا ملبس شدن به لباس صبر، قصه ها دارد... و جز صابرین را در همراهی کردن ولایت راهی نیست...

 

الهی لک الحمد...

احسنت، عالی بود به لطف خدا... 

الحمدلله...
جمعه ۵ مهر ۹۸ , ۱۰:۱۴ دکتر ِ مهربون

سلام

جدن که ما در برخورد با اولیای خدا منت داریم. "پس چرا نشد؟ پس چرا نمیکنی؟" طلبکاریم فقط !

نه خودمون رو شناختیم، نه راه طولانی و نیازهامون رو و نه دهندکی و ارزش اونا رو. فقط غر میزنیم و طلبکاریم!

سلام دکتر جان...
بزرگ میشیم ان شا الله...
خود برتر بین نباشیم درستمون میکنن
جمعه ۵ مهر ۹۸ , ۱۰:۳۸ آب‌گینه موسوی

گاهی هم این طفل یک شبه رهِ صدساله می‌رود!

 

یادِ «نامه‌های بلوغِ»ِ استاد «صفایی حائری» افتادم. اوّلین بار که آن کتاب را دیدم، این که پدری برای فرزندانِ خردسالش نامه بنویسد، آن هم نامه‌های الهی و ملکوتی، با کلاسِ بالا؛ آن‌قدر رشک برانگیز و تأثیرگذار بود که در آب‌گینه چند یادداشت رقمی کردم.

کاش شما هم این نامه‌ها را یک‌جا جمع‌آوری کنید با خطابِ خاص، با الفظی پدرانه و مهرآمیز. چه میراثی چنین عزیز و مغتنم خواهد بود؟ 

شاید اگه دقیق نگاه کنیم همچین یک شبه هم نیست...
شاید رسیدن یک شبه باشه... اما حفظ کردنش یک عمر حضور لازم داره...

نمیدونستم نامه های بلوغ ، نامه های استاد به فرزندشونه... جالب شد...
نامه های من فعلا در پوشه نامه ها جمع شده برای تمام کسانی که حس پدری دارم نسبت بهشون...
جمعه ۵ مهر ۹۸ , ۱۴:۱۷ سربازِ روزِ نهم
سلام این نطر رو میدارم تا این پست یادم بمونه روزی نیست که این موصوع از دهنم عبور نکرده باشه
سلام عزیزم..
خب تو که همیشه درگیرشی یه چیزی بگو که ما هم ازت استفاده ای بکنیم...
با ما به از این باش

سلام علیکم

خدا خیرتان دهد! ان شاء الله من هم منتظر خواندن آن نامه درباره‌ی صبر هستم. ساعتی پیش از خواندن مطلب شما، آیه‌ی 11 سوره‌ی اسراء را خواندم.

سلام برادر
خیلی آیه قشنگی هست... منم صبح برای اینکه املای آیه رو درست بنویسم رجوع کردم به آیه... خیلی لذت بردم
ان شا الله

سلام

درسته که توی بعد فردی برای یاری دین خدا صبر لازمه ولی به نظرم توی بعد اجتماعی نظم لازمه.

نظم در جامعه رو به تعالی فرد شتاب زده و عجول رو وادار به صبوری میکنه.

ما نیاز به جوامع رو به تعالی داریم تا انسان صبور در اون به وجود بیاد.

سلام
اونقدر فرد و اجتماع در هم تنیده هستن که اگر این توامانی رو درک نکنیم دچار خطای محاسباتی میشیم...
به نظرم میاد صبری که از راه نظم حاصل میشه یه صبر حداقلی هست...
اما صبری که برای تحقق دین لازم هست یه صبر حداکثری... 
اینکه از چه راهی بدست میاد بحثی مجزاست... اما نظم نمی تونه تمام این صبر رو به ما بده...
البته اگر بیشتر فکر کنم ممکنه نکات دیگه ای به ذهنم برسه...

فکر نکنم یه صبر حداقلی باشه. تا جایی که من میدونم تمام خصلت های فردی در بستر اجتماع رشد بهتری میکنن . صبر هم همین طوره.

نظم ادب میاره و ادب صبر رو رشد میده. 

در ضمن ما اینجا در مورد رابطه ولایی حرف میزنیم. رابطه در بستر اجتماع شکل کامل پیدا میکنه حتی اگ این اجتماع دو نفره باشه. 

شما وقتی بخوایدتوی این رابطه باشید رعایت خیلی مسائل و قواعد که در محدوده نظم و انضباط تعریف میشن لازمه. 

صبر فقط صبر در مصیبت نیست نظم هم صرفا مدیریت زمان یا قرار دادن وسیله ها سرجای خاص خودشون نیست.

شما توی مطلبتون وقتی در مورد امتحان های الهی برای رشد صبر صحبت کردید فقط در مورد صبر در مصیبت گفتید. اما وقتی در مورد امتحان نیروی خودتون حرف زدید، صبر در طاعت رو گفتید که با نظم و انضباط رشد میکنه.

احترام جایگاه ولی و حفظ حرمت اوامر در محدوده نظمه. 

اگر حرمت جایگاه ها حفظ نشه هرج و مرج شکل میگره و این خلاف نظمه. 

گاهی وسیله ها برای حفظ نظم باید جایگاه خاصی داشته باشن، و گاهی انسان ها. 

 

خدا از ما میخواد که حتی وقتی حرفش برامون سنگین بود یا درست نمیدونستیم هم با تمام وجود انجامش بدیم. برای خودمون فتوا ندیم. تکبر نکنیم.

به نظرم این مهمترین بخش رابطه ولاییه و این نظمه.

 

حالا این حرفای من بود. شاید شما نکته ای دارید که من متوجه اون نبودم.

 

 

دیشب بعد از پاسخ دادن به شما این مسئله به ذهنم اومد که صبر در حیطه فردی و نظم در حیطه اجتماعی اصلا به لحاظ علمی قیاس درستی نیست...
چون وقتی دارم از صبر صحبت میکنم (چه فردی چه اجتماعی) دارم از یک "آورده" یا از یک "داشته" صحبت میکنم
برای همین در مصداق و مثال گاه از ابتلاء و موانع صحبت میکنم و گاه از تعهد و اطاعت...
اما وقتی شما دارید از نظم صحبت میکنید دارید از یک "روش" صحبت میکنید... "روشی" که به اون "آورده" منتهی میشه...
لذا شاید فرمایش دقیقی نباشه که بگیم صبر در حیطه فردی و نظم در حیطه اجتماعی...
چون یکی "داشته و آورده" هست و یکی "روش"... این قیاس خیلی علمی نیست بنظرم...

اما فرمایش شما در مورد نظم به عنوان یک روش برای رسیدن به صبر فرمایش درستیه... منتها اینکه عرض کردم حداقلی هست یه مسئله کاملا تجربیه...
مثلا کشورهای صنعتی اساسا منظم هستن... مثلا با یکی از مشتری های ژاپنی کار میکردیم... این تاجرهاشون عجیب روی نظم حساس بودن... شدیدا جزئی نکر بودن...
طوری که اگر یکبار در نظمی که با اونها وعده کردیم تخلفی میدیدن کلا قید ما رو میزدن و میرفتن مثلا از ترکیه خرید میکردن....
اما نظم، به ما هو نظم، چقدر در تعالی روح موثر هست؟
جالبه بدونید در غرب با اجبارِ به نظم، شهروندانشون رو ضعیف میکنن و وقتی ضعیف شدن اونوقت راحت میتونن بهشون سیطره پیدا کنن...
نظم در اسلام یک روحی داره که اگر اون روح رو به این بدن اضافه نکنیم فقط از خودمون یک ماشینِ برنامه ریزی شده ساختیم... و تعالی در این نظم نخواهد بود...
شما خودتون به اون روح اشاره کردید..
بذارید قبل از اینکه به اون روح اشاره کنم باز هم  نظمِ بدون روح رو بیشتر رسوا کنم...
به غربیه میگیم چرا تن میدی به نظم؟ چرا اینقدر قیود رو میپذیری؟
میگه اگر من منظم نباشم دیگری هم میتونه منظم نباشه... و اگر من با بی نظمی ام به دیگری ضربه بزنم دیگری هم با بی نظمی اش به من ضربه میزنه...
یعنی برای اینکه منو نزنن، من هم نمی زنم...
بعد حالا بهش بگیم: اگر شرایطی پیش بیاد که شما اگر بزنی طرف مقابلت نتونه بزنه چی؟
میگه: حالا باید فکر کنم... اگر برام لذت داشته باشه حتما میزنم...

میبینید؟
این نظمِ بدون روح هست... برای همین عرض کردم این یه صبر حداقلی هست...
اما شما به روحش هم اشاره کردید...
بذارید من اون روح رو برجسته کنم...

"ادب"

من چون میخوام در پیشگاه حق مودب باشم، منظم میشم...
چون عبد هستم ادب رو رعایت میکنم...
اونوقت چی میشه؟
وقتی اون فرماندهان نظامی میرن پیش آیت الله کشمیری که اوضاع جنگ خیلی بحرانی شده ... یه کرامتی ، چیزی... صدام رو سر جاش بنشونید...
میگه مملکت صاحب داره... خود امام زمان بفرمایند ما انجام بدیم... این میشه ادب...
این در غالب تعریف عمومی از نظم نمی گنجه...
لذا اگر ادب رو برجسته کنیم... نظم رو هم با خودش میاره... اما اگر نظم رو برجسته کنیم ممکنه ادب رو با خودش نداشته باشه...
ادب مانند نفس و روح هست و نظم مانند جسم و پیکره...
ادب منتهی به صبر حداکثری میشه...
اما اگر نظم بدون ادب بشه محور ما، ممکنه از دلش وسواس هم بیرون بیاد...
اغلب انسانهای الهی رو بررسی بکنید... مثلا وعده میدن ما فلان کار رو تا انتهاش توی فلان زمانها باید انجام بدیم...
بعد ممکنه یه دفعه وسطش یا انتهاش بگن فعلا یه مدت تعظیله...
تا کی؟
نمیدونم... منتظر باشید...
این در تعریف نظم نمیگنجه... اما در تعریف ادب چرا...
اصلا خود حضرت نوح... شنیدم تا هفت بار وعده زمانی فرج داده بود... اون هم بر اساس وحی... اما تا شش بارش خلاف اون وعده اتفاق افتاد...
و به همین واسطه خیلی ها ریزش کردن...
این خلاف وعده ها در غالب تعریف عمومی نظم نمی گنجه...
پس ترویج نظم بدون تبیین ادب حتی ممکنه خطرناک هم باشه...
بزرگان شیعه به امام حسین عرض کردن کوفیان پیمان شکن هستن... نرید... حالا که میرید بچه ها و زنها رو نبرید...
محاسبه شون درست بود...بر اساس خیرخواهی هم گفته بودن... به اصطلاح استراتژیست های امام بودن... پیش بینی شون دقیق بود...
بر اساس محاسبه و نظم حرف زدن...
امام رفتن و دیدن همونی شد که استراتژیست هاشون میگفتن (نه اینکه خودشون نمی دونستن هااا) تصمیم به برگشت به مدینه گرفتن...
بعد این بر اساس نظم و خیرخواهی بدون ادب حرف زدن استراتژیست ها میدونید چه تبعاتی برای امام داشت؟
بعد از واقعه کربلا بنی هاشم میگفتن" استراتژیست ها به امام گفته بودن اگر برید این اتفاق می افته...وقتی هم رفت خواست برگرده... اما نذاشتن که برگرده... حسین با این کارش همه ما رو داغدار کرد...
یعنی امام توی بنی هاشم هم حتی متهم شد که یه عده رو به کشتن داده با بی تدبیری...
و شوهر حضرت زینب خیلی توی بنی هاشم دفاع میکرد...
و میگفت من نمیدونستم اینطور میشه... اگر میدونستم حتما خودم هم میرفتم...

عرضم اینه که اول نظم بعد ادب اصلا درست نیست...
مثل این میمونه که بگیم اول نماز بعد ولایت...
بهتره نظم رو در غالب ادب تبیین کنیم... این بهتره و اسلامی تره..
حتی حضرت امیر هم که خواستن به نظم  سفارش کنن در کنار تقوا اشاره کردن... یعنی نظم بدون تقوا و ادب خطرناکه...
جالبه اول فرمودن تقوای الهی... بعد فرمودن نظم در امور...
یعنی نظم بدون تقوا و ادب نه تنها مفید نیست... بلکه خطرناکه....
یعنی نظم الزاما ادب نمیاره...
اما ادب، حتما نظم میاره

شنبه ۶ مهر ۹۸ , ۰۰:۲۶ پلڪــــ شیشـہ اے

سلام علیکم.

در میدان تقوا صبور بودن سخت ترینه ...

البته برای کسی که طبیعتش باهاش یار باشه، نمیدونم بازم سخت ترینه یا نه!

 

+ از اون سخت تر نظر دادن درباره متن های شماست. جالبند اما ذهن من قدرت پرسش گری و بحث به قوت دوستان رو نداره و گاهی حتی خواندن نظرات هم برام جالب و حسرت برانگیزه حتی

سلام علیکم
به نظرم من برای هر کسی سخته... چون خدا به ارزش افزوده های ما پاداش و احسنت میگه... نه به خوبی های ژنتیکی ما...
دیگه از پیامبر که بهتر نداشتیم...
ایشون هم میفرمودن هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد...
و فرمودن سوره هود منو پیر کرد... و اون آیه که فرمود خود استقامت کن و کسانی که تابع تو هم هستن باید استقامت کنن...
و فرمودن اون استقامت تابعین پیامبر رو پیر کرد...
پس هر کسی بهر داره از این سختی...

++ نفرمایید... ولی حضورتون به ما انرژی مثبت میده... به نظرم اگر می خواید نظر بدید اول نظرات دیگران رو نخونید... شاید خوندن نظرات دیگران موجب بشه نتونید اون طور که باید نظر خودتون رو بیان کنید...
شنبه ۶ مهر ۹۸ , ۰۹:۱۳ سربازِ روزِ نهم
فکر می کنی نتیجه ای داشته :) فقط یه درس اول رو بهش پی بردم همیشه با اولویت ترین کار همان کار پیش روست دنبال کارهای عجیب نباید گشت
همین هم خیلی خوبه...
التماس دعا
شنبه ۶ مهر ۹۸ , ۱۷:۰۷ مهتاب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

وای چقدر عالی بود این مطلب...

الحمدلله

 اینم شوخی با شما:)

http://afkaramm.blog.ir/1398/07/06/%D8%B4%D9%85%D8%A7-%D9%86%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B4-%D8%B1%D9%88-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D9%86-%D9%85%DB%8C%D9%81%D9%87%D9%85%DB%8C-%DA%86%D9%87-%D9%82%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%88%D8%B6%D8%A7%D8%B9-%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%A8%D9%87

 

 

آقاااا
آقااااااااااا
یه بار برای خود من هم نوشته بودی... طولانی تر از این بود...
برای من که تکراری بود... ولی برای مخاطبها فکر کنم جدید بود...
آقا من هم یه شوخی جدید میخوام....

بی ربط نوشت و متناسب با بحث نظم: 

 

نظم حسینی، نظم اهل مراقبه، نظم در بستر انجام وظیفه، نظم قدسی، نظمی که نتیجه اش پرورش و رشده... 

 

نظم معاویه، نظم خشک، نظم ژاپنی، نظم آهنین، نظم زمینی، نظمی که به علت دوربین وجود دارد، نظمی که نتیجه اش جزغاله شدنه و نه رشد...

البته تعابیر عینا نیست، برگرفته از قلم هست و گاها پراکنده در آثارشان. 

 

سلام علیکم
باید بحث خواندنی ای باشه...
برگرفته از قلم یعنی چی؟
اسم کتاب استاد هست؟

به نظرم اون بحث اصالت دادن به ادب در مقابل نظم تفکیک درستی باشه... و میشه با این تفکیک نظم درست رو از نظم نادرست تمییز داد

استاد طاهرزاده* 

 

گاها هم عین تعبیر ایشون هست.

 

اصلاح شده:

سلام و  رحمت خدا بر شما

ببخشید خیلی بد تایپ کردم؛ می دونم!

به خاطر دغدغه ذهنیم در آثار مختلفشون وقتی به این نوع مطالب می رسیدم متوجهش می شدم

این تعابیر که نوشتم گاهی عین تعبیر ایشون هست گاهی برگرفته از قلمی که استاد داشتند، یعنی نقصی دارد از بنده و ضعف ذهن بنده است اگر زیبایی و قوتی دارد از تحلیل و قلم ایشونه. 

+ در کتاب ادب عقل و خیال و قلب و در کتاب کربلا مبارزه با پوچیها (فصلی جداگانه درباره نظم حسنی و نظم معاویه داشتند فصل نوزدهم ظاهرا) مطالبی درباره نظم داشتند ان مقدار که یادم هست. در کتاب سلوک ذیل شخصیت امام خمینی هم به این اشاره می کردند که نظم خمینی یک نظم قدسی و گرفته شده از بالاست   نه یک نظم ژاپنی؛ یعنی درست است که اتوبوسهای ژاپن همیشه  سر ساعت  حرکت می کنند و امام خمینی انقدر منظم بودند  که  سربازان عراق ساعتشون  رو با ساعت ورود امام به حرم تنظیم می کردند و ... ولی این دو نظم دو نوع نظم کاملا مختلف است؛ نظم خمینی یک  نظم  قدسی است (و نه صرفا  یک نظم زمینی و مادی برای داشتنِ "فقط " دنیای بهتر و بهتر اقناع  کردنِ شهوات (به معنای عام)). 

+++ بله تفکیک و تحلیل جالبی بود  که خدا به ذهن و قلم شما جاری کرد؛  الحمد لله؛  بسیار   لذت بردم؛ به  تعبیری می شود گفت همان نظم اهل مراقبه که  استاد طاهر زاده می فرمایند. 

++++به نظمر در دل این نظم قدسی یا  همان بحث ادب الهی که شما فرمودیدی خیلیچیزها  می  گنجد، حتی مدارا با خلق در عین اینکه به بی  ادبی های خودت و دیگران  دامن نمی زنی. 

سلام 
تعبیرات قشنگی داشتن...
ممنون که نوشتید اینها رو...
الحمدلله
موید باشید
Designed By Erfan Powered by Bayan