سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

انصاف

از تیر ماه سال 99 تا الان خیلی تلاش کردم برای تثبت دفتر کارم...

از وقتی حرفه ای تر به شغلم نگاه کردم تجربه های خیلی ارزشمندی بدست آوردم که هیچ وقت دانشگاه این تجربه ها رو به من نمیداد...

همه ی مقدمات رو فراهم کرده بودم که برج 6 امسال دل رو یکدله کنم و فقط بچسبم به دفتر کارم و دیگه حقوق بگیر جایی نباشم...

خانمم گفت قبل از اقدام یه مشورتی بکن...

گفتم به نظر من نیازی به مشورت نیست... 

این سفر مشهد فرصت خوبی بود برای راهنمایی گرفتن... خانمم اومد پیشم و گفت الان فرصت خوبیه... بیا با هم بریم... مسئله کارت رو بگو...

رفتیم...

توضیح دادم که تجربه این سالهای شرکت خیلی برام مفید بود و الان توان این رو دارم که جدا بشم و ضربه ای بهم وارد نشه...

و کلی ضرورت های دیگه رو هم بیان کردم که چرا باید از این شرکت بیام بیرون...

از من پرسید:

اونجا بهت نیاز دارن؟!! 

گفتم : بله... خیلی هم زیاد...

گفت: تو از شهر خودت برای معیشت مهاجرت کردی...

این شرکت توی زمانی که تو بهشون نیاز داشتی بهت فضا دادن... تجربه دادن... پا گرفتی...

الان که اونها بهت نیاز دارن انصاف نیست رها کنی... و به صرف اینکه خودت از جدا شدن آسیب نمی بینی بخوای جدا بشی، انصاف نیست...

انسان مومن، بی انصاف نیست...

بعد یقین داشته باش، بی انصافی توی زندگیت اثر میذاره...



خیلی برام عجیب بود...

اصلا شگفت زده شده بودم... و تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم...



دوستی داشتم که خیلی برام محترم و مغتنم بود و دوستش داشتم...

شاید توی بعضی از مطالبم هم ازش چیزایی گفته باشم...

ایشون تاثیر خیلی ویژه ای داشتن در ورود من به درس و بحث ها و مخصوصا اون سالهایی که مباحثات منظم و مداوم داشتیم خیلی در شکل گیری منظومه فکری من موثر بودن و خیلی جاها اشکالات منو برطرف کردن...

چند روز قبل از عید وقتی خبر جدا شدن این دوست از جمع و البته تقابل این دوست با جمع خودمون رو شنیدم حسابی شگفت زده شدم...

این دوستم با دو برادرش و یک خواهرش و همه اینها با همسرانشون توی جمع ما بودن...

جالب بود که فقط خودش از جمع جدا شد و برادرها و خواهرهاش هنوز هستن...

وقتی برادرش منو توی مشهد دید با خوشحالی به طرف من اومد و گفت: انتظار داشتم هر کسی رو اینجا ببینم جز تو!!!

شاید برای مخاطبان من جدا شدن یک فرد از یک جمع موضوع عادی ای باشه اما برای من پر از ناباوری بود...

توی این دو هفته با موضوع کنار اومدم... و پذیرفتم که هر کسی یک آستانه ای داره...

کاش حداقل دلایل جدا شدنش یه مقداری عمیق بود...

خیلی مسائل بیخود و... از همه اش بوی تفرعون میاد...

چرا فلانی برای شورای شهر رفت... چرا به من نگفتین برم...

چرا وقتی رئیسی خواست مدیر معرفی کنن بهش... منو معرفی نکردید و ....

حالا کاش فقط همین اختلافات بود...

توهین به استاد و ...

چرا آخه؟

 

در کل نیاز بود که همچین شخصی اینطوری جلوی من پودر بشه... تا بیشتر روی خودم دقیق و عمیق بشم...

خدا عاقبت همه ما رو ختم بخیر کنه...

 

 

يكشنبه ۷ فروردين ۰۱ , ۱۰:۵۱ صـــالــحـــه ⠀

سلام آقای ن..ا

پست قبلی‌تون واقعا سنگین بود برام. هرچقدر خواستم چیزی بگم نتونستم. نگران هم شدم‌. حقیقتش متوجه شدم که به غم از دست دادن حساس هستم. گاهی یه نفر رو جسما و از نظر فیزیکی از دست میدیم، گاهی یه جور دیگه. هر دو حالتش خیلی سخته.

امسال همسر من هم از مجموعه‌ای که در اون کار میکرد جدا شد. با این تفاوت که خودش اون مجموعه رو سامون داده بود‌. خیلی براش زحمت کشید ولی از یه جایی به بعد دوستانش اونقدری که باید دل به کار نمیدادند و نظراتشون خیلی با هم زاویه پیدا کرد. جدا شد... برای خودش خیلی سخت بود. خیلی مجاهده با نفس کرد و ارتباطش با صمیمی‌ترین دوستش تحت الشعاع قرار گرفت ولی الحمدلله.... چون خیلی همه چیز میتونست بدتر باشه و خدا رو شکر بعد از چند ماه شرایط و روابط عادی شد... 

ان شاءالله که حالتون خوب هست و خانواده خوب و سلامت هستند.

عیدتون مبارک.

سلام علیکم

نه... نگران نباشید..
از اون اتفاق که حدود دو دهه گذشت...
اتفاق پیش رو هم که بهش اشاره کردم هم بستگی به تدبیر و اخلاص و تزکیه خودم داره...
ان شا الله که فی دنیا حسنه و فی الاخرة الحسنه باشه...

هر کسی توی شرایط خودش باید ببینه بهترین تصمیم چیه...
منم توی دو سال اخیر توی مجموعه ای که بودم خیلی تحولات خوبی ایجاد کردم...
به استادمون گفتم تحولات رو...
گفتن یکی رو جای خودت بذار که وقتی رفتی کار به همون کیفیت و بلکه بهتر بره جلو...
از رفتنت آسیب نبینن...
و این کار شاید سخت ترین کار باشه...

عید شما هم مبارک باشه 

تا جایی که اطلاع دارم دفتر کار زدی که

بله... 
بیش از 1.5 ساله دفتر دارم...
اونجا هم دارم کار میکنم...

میخواستم کلا دیگه از شرکت بیام بیرون
که فعلا عقب افتاده

سلام

منصف بودن المان مهمیه. 

به نظرم باید به دروان تیکه پاره شدنتون با آغوش باز و یک لبخند ملیح سلام کنید. 

باید دو جا خیلی زیاد کار کنید. توی خونه هم کار کنید، برای جلساتتون هم قویتر عمل کنید. 

این طور احساس کردم که خودتون هم اینو می‌دونید.

پس فقط لبخند میزنم.

 

سلام
احساس میکنم از 4 جهت تیغ تیز گذاشتن روی بدنم... به هر جهت برم تیغ ها میبرن...
انگار تنها راه نجات حرکت به سمت بالاست...

وسط همه این بحث ها خانمم هم صحبتی با استاد کردن که وقتی برای خداحافظی رفتم پیش استاد اونقدر با نگرانی بهم میگفتن مراقبش باش که واقعا مستاصل شدم...
به استاد گفتم من به اندازه تشخیصم دارم عمل میکنم مگر اینکه تشخیصم رو ببرم بالا...
گفتن تشخیص همون بصیرته... دقیقا باید بصیرتت رو افزایش بدی...
حتی وقتی دور شدیم توی صحن... برگشت نگاهم کرد و با چشماش بهم میگفت خیلی مراقبت کن...

من هیچوقت به خودم اجازه ندادم مستقیم بهشون زنگ بزنم... بهم گفتن اگر جایی واقعا موندی، موقع های ظهر بهم زنگ بزن... اگه جواب ندادم ناامید نشو و فکرای دیگه نکن... دوباره زنگ بزن... فرداش زنگ بزن...

در کل حس میکنم انتظاراتشون از من بالاتر از تصور منه...
خبر خوب هم اینه که کسی رو که بهم سپردن تا شغلش رو از ضرر خارج کنم الان توی شرایط خوبی قرار گرفته... و اتفاقات خوبی داره براش می افته...

من سال تحویل حرم امام رضا بودم...
خیلی حرف برده بودم که به امامم بگم
اما اون لحظه فقط ثبات قدم در راه ولایت و ماندن تا آخر در مسیر به ذهنم میرسید و با استغاثه همون رو میخواستم... شاید وضعیت اون دوستم بی تاثیر نبود توی این حالم...

خلاصه کنم...
اگر از ذهنتون گذشتم برام دعا کنید.... توی حال و هوای این روزهاتون



اون جمله اولتون رو با تمام وجودم درک می‌کنم. دقیقا چاره‌ش همونه. 

به نظرم انتظارات استادتون از شما بالاتر از تصورتون هست، ولی بالاتر از توانتون نیست. 

فقط باید منصف بود وگرنه به جای دقیقا بالا، به سمت بالا و مایل می‌دریم اون وقت شاید قطع عضو پیش نیاد ولی جراحت جدی خواهد بود. پس دقت و انصاف المان مهمیه!

 

این وضع هیچ وقت تموم نمیشه اما راحت تر میشه چون بهتون بال پرواز میدن. اینا رو نمیگم که بگم من بیشتر می‌فهمم می‌گم که بدونید درکتون می‌کنم.

 

درست میشه! نه به دعای خودم، نه به توان شما اعتماد ندارم که می‌دونم درست میشه. فقط و فقط به خدا اعتماد دارم و می‌دونم خدا ما رو رها نمی‌کنه! خیلی به خدا اعتماد دارم. درست میشه!


راستی حال و هوای این روزام اصلا معنوی نیست اونقدر. بیشتر سیاسیه. گمانم قراره وزیر امور خارجه نیم قرن آینده رو من تحویل جامعه بدم. من که اصلا سیاسی نبودم شدید علاقمند شدم و تحلیلای ناب می‌کنم چند روز بعد قرینه شو توی اخبار میبینم و به شوهرم می‌گم تحویل بگیر! اصلا هم شوخی ندارم در مورد این حرفم. 

 

بلوغ معنوی انسانها توی نگاهشون به حکمرانیه
این درسته...
والا حال معنوی به مزاج ها هم وابسته هست...
بعضی ها ممکنه مقرب تر باشن اما حال معنویشون خیلی هویدا نباشه... بعضی های دیگه اما فرق دارن...

بر اساس اصولی که دارم میگم...
امام زمان آدم تربیت میکنه که هم توی دنیا بدرد بخور باشن و هم عقبا مایه آبرو...
بدرد بخور بودن توی دنیا خلاصه اش یعنی دخالت در حکمرانی

خوب میکنید که به حکمرانی کشور و کشورها فکر میکنید...
چند دقیقه پیش با کسی صحبت میکردم... شبهه ای داشت در مورد شخصی از بزرگان...
گفتم اون بزرگ آدم ضد ولایتی نیست... دوستدار رهبری هم هست... و دیگران حرف هاش رو بد فهمیدن... اما توی مباحثش خلاء مباحثی در مورد شیوه حکمرانی وجود داره...
امروز شیعه باید حتی مسائل اعتقادیش رو هم با محوریت نحوه ی حکمرانی شیعیان مطرح کنه...

و متاسفانه امروز حوزه علمیه به شدت در این وادی لنگ میزنه...
اکثریت در این صنف هنوز وارد مباحث استراتژیک و حتی اعتقادی در باب حکمرانی نشدن...

منظورتون از حکمرانی، صرف حکومته یا نه تمدن سازی هم هست؟ 

من فکر می‌کنم رهبر ما افق نگاهشون محدود به حکومت نیست بلکه دارن به تمدن سازی و تثبیت نوع حکومت اسلامی در بستر چند وجهی یه تمدن فکر می‌کنن. 

ما از تمدن نوین اسلامی که مشخصا اشاره به سبک زندگی و حکمرانی شیعه داره باید حرف بزنیم.

تمام هزینه‌ای هم که میدیم برای اینه وگرنه صرف یه حکومت جمهوری اسلامی که بخواد مردمش رو فقط راضی کنه که کار سختی نیست. حفظ حکومت با حکمرانان هست ولی حفظ تمدن ها با مردمه. با امت.

 

 

درست نمی‌گم؟

 

یه صحبتایی شبیه به این رو گمانم از حضرت آقا خوندم ولی یادم نیست کجا بود که براتون بفرستم. البته اگه درست متوجه حرفاشون شده باشم.

 

مدل حکمرانی حضرت بقیة الله منظورم هست...
مدل حکم رانی یک حکومت اسلامی...

اون مدل رو باید از همین الان براش اقدام کرد به قدر امکان و وسع...
نوع تعامل مردم با هم چگونه هست در حکومت اسلامی؟
نوع تعامل حکومت با مردم چگونه باید باشه؟...
نسلی که برای این کار تربیت میشه باید چجوری بار بیاد...
چجور باید پرورشش داد؟

اصلا مدل حکومت چگونه هست؟
رسانه باید چطور باشه؟

اگر توی ایران و جهموری اسلامی نتونیم به این مسائل فکر کنیم... دیگه کجا باید به این مسائل فکر کرد؟
این تفکرات محدود به ایران نیست... اما باید از این مرکز ثقل شروع بشه...


بله رهبری واقعا افق دیدشون عمیق هست...
بله... منظور همون تمدن اسلامی هست...
بعد توی این مسئله نمیشه بین حکمرانان و مردم تفکیک کرد... این رشد همزمانی و توامان باید اتفاق بیفته...
چون در هم تنیده هستن...


اون جمله امروز شیعه... شما منو یاد این جمله انداخت که:حفظ نظام از اوجب واجبات هست.

 

نمی‌دونم چرا در مورد اون بزرگان یاد سروش و زیبا کلام افتادم.

سروش و زیباکلام واقعا دم دستی تر از اون هستن که کسی در موردشون شبهه داشته باشه...
اونا محل بحث نیستن...

آقای صمدی حدود یه سال پیش در حدود 100 جلسه در مورد نسل شیعه سخنرانی داشتن
موقعی هم بود که کرونا خیلی اوج داشت...
یه سری بحث هایی که داشتن ایجاد شبهه کرده برای بعضی از مستمعینش...
مثلا خطاب به رهبری میگفتن شما در حوزه سلامت و بهداشت در رابطه با کرونا یه وقتی بذارید و صحبت های محققین این حوزه رو بشنوید... وزارت بهداشت اصلا بنا نداره جز خط و مشی بهداشت جهانی حرف کسی رو از داخل بشنوه...
محققینی که دارو هم ساختن... مراحل رسمی شون رو گذروندن داروها... با اثربخشی بالا... اما وزارت بهداشت کارشکنی میکنه...
و از رهبری خواستن که یه فرصتی بدید تا دلسوزین حوزه سلامت حرفاشون رو به شما بگن...

که در همون روزا رهبری یه سخنرانی داشتن و اتفاقا آخر سخنرانی شون اشاره کردن به همین موضوع که کسانی که روی دارویی در داخل کار کردن و میگن اثربخشی داره... وزارت بهداشت پیگیری کنه... 

و یه سری چالش های بحث جمعیت بوده که آقای صمدی توی سخنرانی شون میگفتن خواهش میکنیم کسی این حرفها رو به گوش حضرت آقا برسونه و الان رویه در کشور به سمت نابودی نسل هست و بحث های از این قبیل...

بعد از این مباحث یه عده مستمعین که بیشتر دل در گرو رهبری داشتن با آقای صمدی بد شدن که چرا مطالبه گرانه با رهبری حرف زده...
یه عده که دل در گرو آقای صمدی داشتن به رهبری بدبین شدن که چرا رهبری نسبت به این مسائل تذکری نمیدن و حرفی نمیزننن...

اون بنده خدا به من گفت تو اون جلسات رو کامل گوش دادی؟
گفتم تقریبا نصفش رو... اما اون بخشهایی که اینها براشون ایجاد شبهه کرده رو گوش دادم...
و به نظر من کج فهمی از سوی اون مستمعین بوده چون جلسات بعدی خودِ آقای صمدی شفاف سازی کردن و سعی کردن شبهات ایجاد شده رو پاسخ بدن...

اما در کل خلاء بحث های نحوه ی حکمرانی در مباحث آقای صمدی هم مشاهده میشه
نه ایشون بلکه کلا یا نداریم که تخصصی بهش ورود کنن یا به اندازه انگشتان یک دست...



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan