سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

تاثیر سبک زندگی بر فهم و درک انسان

++: مواظب باش ورودی شهر رو رد نکنی... نزدیک شدیم

 

-- : حواسم هست به تابلو ها...

 

++: به نظرم خسته شدی ، بذار من بنشینم پشت فرمون، دیشب هم خوب نخوابیدی... "عینکش رو از چشم بر میدارد و تمیز میکند" ضمن اینکه من این شهر رو بهتر میشناسم... آدرس رو راحت تر پیدا میکنیم...

 

-- : خستگی کدومه؟... نشنیدی این جمله معروف رو که : هر آنچه که مرا نکشد قوی ترم میکند؟

 

++: آهان... اون مرد سیبیلوی احساساتی!!!... به نظرم این جمله اش یه قاعده قابل تعمیم نیست...و نمیشه به عنوان یک اصل فلسفی پذیرفتش لذا ارزش فلسفی نداره... مثلا ما در مورد انسانهای شرور دعامون اینه که اگر هدایت پذیر نیستن مرگشون برسه... چرا؟... چون هر روز دارن ضعیف تر میشن... و در اون دنیا خیلی حالشون اسفناک میشه از شدت ضعف... و برای اشرار هر چیزی که نکشدشون ضعیف ترشون میکنه... درسته؟

 

--: آخه وادی فلسفه با وادی دعا و نگرش دینی کمی متفاوته اون هم فلسفه غرب... در ضمن نیچه احساساتی نبود... کسی که میگه: "به سراغ زنان اگر میروی تازیانه را فراموش نکن" احساساتیه؟

 

++: هوم... خب من به خاطر مراعات های اخلاقی نخواستم از واژه ترسو یا کلماتی اینطوری به جای احساساتی استفاده کنم والا در مجموع نظرم اینه که نیچه چون نسبت به زنها احساس امنیت نمی کرده این حکم رو میده... ولش کن ارزش نداره در مورد این موضوع وقت بذاریم...

 

-- : چرا تابلو اینطوری شده؟ چیزی پیدا نیست... ورودی شهر همینه؟

 

++: آره از همینجا باید بریم...

-- : " عینکش را از چشمش برمیدارد" با عینک آفتابی نمیتونم خوب تابلو ها رو بخونم... حالا نکته ای که شما در مورد اشرار گفتید خیلی قابل تامل بود اما حلقه مفقوده بین دین و فلسفه غرب کجاست؟

 

++ : سوال سختیه... البته بهتره سوال رو اصلاح کنم و بگم : حلقه مفقوده بین اندیشه انسان و خدا یا حلقه مفقوده بین اندیشه انسان و مبدا خودش کجاست؟

 

-- : اهان.. شما اصلاحش نکردید فقط درون دینی اش کردید... سوال من با ادبیات فلسفی تری مطرح شده

 

++ : فرقی ندارن... حالا همون سوال خودت اصلا... سوال سختیه... من خیلی روش فکر کردم... و فقط به این پاسخ رسیدم که اون حلقه مفقوده : "سبک زندگی" هست...

 

-- : انصافا پاسخ سخت و غیر قابل درکی هست... چطور به این پاسخ رسیدید؟

 

++ : خب جوابهای مختلفی میتونم بدم... مثلا توی همین فلاسفه غربی از نظر من "اسپینوزا" یه سر و گردن از همه شون بالاتر بوده و نگاهش از همشون توحیدی تر بود طوری که شخصی مثل انیشتین شدیدا تحت تاثیرش بوده یا هگل در موردش میگفت " یا باید اسپینوزایی باشی یا اصلا فیلسوف نباشی" کاری با هگل ندارم اما اگر زمزمه هایی از شیعه شدن انیشتین میشنوی از این جهت من به این زمزمه ها خوشبینم که میدونم انیشتین شدیدا تحت تاثیر اندیشه و فلسفه اسپینوزا بوده و تقریبا اسپینوزا توسط غرب خیلی هم درک نشده و من وقتی کتاب اخلاق اسپینوزا رو میخوندم با خودم میگفتم ایشون تقریبا هم عصر ملاصدرا بوده شاید یه ربع قرن متاخرتر... کاش کتب ملاصدرا به دستش میرسید...

 

-- : ربط اسپینوزا به سبک زندگی چیه؟ "سرش را به طرفین جاده میچرخاند و می پرسد" طبق نقشه باید وارد بلوار امام خمینی بشیم... اشتباه نریم؟!!! دور این میدون چرا تابلو نداره؟!!!

 

++ : مستقیم برو... اسپینوزا یک یهودی زاده بود که در یک خانواده کاملا مذهبی بزرگ شد اما تقریبا در 20 سالگی متوجه تحریفات فراوان در کتب مقدس یهویان میشه و نقد میکنه دین یهود رو... کارش به هشدار توسط کنیسه ها و در نهایت محاکمه میکشه و محکوم میشه و از جامعه یهود طرد میشه... حکم به کفرش میدن... تا آخر عمر (45 سالگی) عدسی عینک میتراشید و امرار معاش میکرد و در خانه ای استیجاری و محقر زندگی میکرد... زندگی زاهدانه ای داشت... بسیاری از پیشنهادها رو برای وسعت روزی مادی اش نپذیرفت تا آزادی قلمش را سلب نکنند... چند نفر دیگه از فیلسوفان غربی که اونها هم کمی عمیق تر از بقیه غربی ها بودن سبک زندگی سالمی داشتن... زندگی مطابق شریعت، موجب تطبیق انسان با تکوین نطام هستی میشه و همین موجب نورانیت و تعمق اندیشه میشه... اون فرعی بعدی رو برو داخل...

 

-- : ولی باید تا چهار راه بعدی برسیم و بعدش وارد خیابون شهید چمران بشیم...

 

++: این فرعی هم میره به سمت خیابون شهید چمران، اون چهار راه همیشه شلوغه... از همین فرعی برو...

 

-- : من هنوز متوجه ربط سبک زندگی و تعمق در اندیشه ورزی نشدم

 

++: بذار از میرداماد و ملاصدرا برات بگم: وقتی ملاصدرا برای تحصیل فلسفه نزد میرداماد رفت این استاد بزرگ نکته مهمی رو به این جوان شیرازی گفت و اون این بود که : تحصیل حکمت نظری به دو منزل منتهی میشه، یا به منزل اله میرسی یا به منزل الحاد... کسی که میخواهد در تحصیل حکمت سعاتمند شود باید حکمت عملی را به دو دلیل تعقیب کند، اول انجام تمام واجباب دین اسلام و دوم پرهیز از هر چیزی که نفس بوالهوس برای خوشی خود می طلبد و تذکر بسیار حکیمانه ای به ملاصدرا میده و میگه کسی که مطیع نفس اماره شد و تحصیل حکمت هم میکند به احتمال قوی بی دین خواهد شد...

 

-- : خیلی جالبه این عقیده در بین حکمای ما، اما واقعا ربط بین اندیشه ورزی و درک عمیق از حقایق و متشرع زندگی کردن چیه؟!!!... رسیدیم به خیابون اصلی... کجا برم؟

 

++: این هم ون خیابون شهید چمرانه... طبق آدرست برو... باید تا انتهای این خیابون بری... ربط عمل و نظر رو وقتی درست درک میکنی که نفس ناطقه انسانی رو درست بشناسیم... چرا برای سعه پیدا کردن هم به نظر نیاز داریم و هم به عمل؟

 

-- : با این سوالات عملا داریم وارد فضای بحثی فلسفه اسلامی میشیم و من نمی خواستم درون دینی به این سوال جواب بدم... دنبال یک جواب عام تر بودم... چیزهایی در فلسفه و عرفان اسلامی وجود داره که تبیین اونها برای کسانی که با فرهنگ غرب رشد کردن نیاز به ادبیاتی جدید داره...باید بیان و برهانمون رو بومی سازی کنیم...

 

++: بله اما تا خودت نفهمی چطور میتونی یک حقیقت رو بومی سازی کنی و با ادبیات و فرهنگ اونها بیان کنی؟... هر چند من معتقدم "برهان" اونقدر وضوح و شفافیت داره که در هر فرهنگی بره رنگهای فرهنگی اون منطقه نمی تونه بی رنگی حقیقت رو آلوده کنه... و در نهایت این بی رنگی حقیقت هست که پیروز میشه و هر رنگی رو تحت الشعاع قرار میده...

 

-- : برهان!!! رسالت برهان چیه؟ آخه این هم از اون کلماتی هست که در فلسفه اسلامی بیشتر شناخته شده هست تا در فلسفه غرب...

 

++: رسالت برهان ، رساندن انسانها به یقین هست...

 

-- : و یقین هم مراتب داره... راستش میلی نداشتم بحث به اینجا بکشه... رسیدیم به میدان معلم... خیابون حافظ کدوم طرفه؟!!... اهان دیدم تابلوش رو...

 

++ : چرا میل نداشتی؟

 

-- : آخه بحث های این مدلی به نظرم بیش از اندازه ذهنیه... مراتب یقینی که ازش حرف میزنیم کی رفته دیده؟... علم الیقین!!! ... عین الیقین!!!... اینها خیلی ذهنیه... در عمل همه مون فقط علم الیقین رو درک کردیم... و نمیشه برای انسانهایی که در دایره ایمان قرار ندارن بیانش کرد...

++ : تاکیدم روی سبک زندگی برای همین بود... سبک زندگی که دینی نباشه اندیشه دچار کوری میشه... و به قول میرداماد حتی تحصیل حکمت برای کسانی که سبک زندگی دینی ندارن ثمره ای جز بی دین تر شدن نداره...

 

-- : حقیقتی که به بیانی واضح و ملموس نیاد برای کسی حجیت نداره، شما چجوری میتونید برای من عین الیقین رو ملموس و قابل درک توضیح بدید؟...

 

++ : مواظب باش رد نکنی دانشگاهی که باید ثبت نام کنی اواسط همین خیابونه...

 

-- : حواسم هست...

 

++ : تفاوت من و تو در پیدا کردن این آدرس همون تفاوت علم الیقین و عین الیقین بود... برای تو تفاوت بلوار امام خمینی و خیابان شهید چمران و خیابان حافظ فقط تفاوت اسمهاشون بود اما برای من بلوار امام تشخص داشت اینکه دیده بودم درختهای وسط بلوار چقدر بزرگ شدن... اینکه دو تا رو گذر توی این بلوار اضافه شده... اینکه خیابون شهید چمران هنوز همونقدر دوست داشتنی و باصفاست با درخت های بلندش... اینکه خیابون حافظ مثل همیشه شلوغه به خاطر مراکز مهمش...

اما برای تو همه اینها یک اسم بودن... هیچ تشخصی برات نداشتن... لذا اگر یه تابلو ناخوانا باشه ممکنه راه رو اشتباه بری... درک تو یک درک صرف کلی و پلان گونه از ادرس بود و درک من علاوه بر اون درک کلی یک درک جزئی و همراه با تشخص هم بوده... تو میانبرها رو نمیدونی اما من نه تنها میانبر ها رو میدونم بلکه با تک تک ساختمونها این شهر هم خاطره دارم...

 

-- : توی مسائل معرفتی چطور باید این تفاوت علم والیقین و عین الیقین رو مطرح کرد؟ مثالت خیلی خوب بود... اما برای من... میخوام تعمیمش بدم...

 

++ : در کنار اندیشه ورزی ات تن بده به سبک زندگی اسلامی، اونوقت برای هر مخاطبی بیانی شایسته رو پیدا میکنی... عجول نباش... این هم فرهنگ غرب هست که حتی برای مسائل معرفتی هم دنبال ساندویچ و فست فود میگردن... صبر داشته باش...

-- : ایناهاش... این تابلو دانشگاهه...

 

++: نرو داخل... جای پارک گیرت نمیاد... جلوتر یه پارکینگ داره...


Designed By Erfan Powered by Bayan