سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

به ما گفتی صبوری کن صبوری...

این مطلب ممکن است برای بسیاری از مخاطبان سنگین باشد برای آنها خطوط آبی میتواند مفید باشد و مابقی را نخوانند و عبور کنند



فرزندم:

اگر در اهمیت " صفت صبر" در وجود انسان تعمق کنی می یابی که نسبت "صفت صبر" با بقیه ویژگی و اخلاق ها و صفات خوب دقیقا شبیه نسبت "ولایت" هست با "عبادت"...

عبادت بدون ولایت به چه ارزد؟... که ابلیس شش هزار سال بر این این عبادت اهتمام ورزیده بود... خروارها خروارش به خردلی هم نیارزد...

اصلا بسیاری از صفات خوب به اندازه صبر انسان در وجود انسان ریشه میدواند و اگر صفت خوبی بیش از صبر انسان در وجودش نهادینه باشد کفران میشود و همان صفت خوب اسباب رنج و زحمتش میشود... البته رنج و زحمتی فرسایشی...

صبر در عالم طبیعت مطرح میشود و برای رشد انسان به ماوراء این عالم خاکی بسیار حیاتیست... عالم طبیعت عالم "تدریج" است و معنای صبر یعنی "تطابق با عالم تدریج" این تطابق بسیار برای انسان زحمت زاست اما اگر آگاهانه باشد زحمتی فرسایشی نیست... یا واضح تر بگویم اگر انسان خود را با "عالَم تدریج" تطابق بدهد عالم تدریج، خودش را به انسان تحویل میدهد و اگر این تطابق نباشد انسان وارد جنگ با عالم تدریج شده است و یقین بدان در تقابل انسان با تکوینیاتِ خلقت، این انسان است که محکوم به شکست و نابودیست...

جالب است بدانی یکی از مهمترین مطالبات حضرت موسی در قرآن رسیدن به مجمع البحرین و یافتن حضرت خضر بود و در سفرش با حضرت خضر مهمترین مسئله ای که حضرت خضر بر روی آن تاکید داشت "صبر" بود... من شانیت تفسیر و بالاتر از آن شانیت تاویل آیات قرآن را ندارم اما به عنوان یکی از مخاطبین قرآن حق تعبیر از آیات را دارم:

در همین داستان حضرت موسی و خضر توجه کن در مواضعی که حضرت موسی می بایست صبر میکرد چقدر مسئله عجیب و غیر قابل درک بود برای صبر کردن!!!! اگر خودمان را جای حضرت موسی بگذاریم لاجرم به او حق میدهیم که صبر کردن در آن مواضع برایش قابل هضم نباشد... اما به هر حال طبق ظواهر آیات قبل و بعدش می بایستی صبر میکرد " اشاره کنم که توجه ات به تعبیر من باشد والا دقیق تر که بشویم هم حضرت موسی در اعتراضش به صواب بود و هم حضرت خضر در تشرش..."

مسئله صبر برای کسی که خواهان تعالیست گاهی همین اندازه غیرقابل هضم خواهد بود و اگر "بصیرت" لازم وجود نداشته باشد محال است انسان زیر بار این صبر کردن ها برود...

گفتم که صبر همان تطابق با عالَم تدریج است... و تدریجی بودن از ویژگی های بارز "ارض" است یکی دیگر از ویژگی های بارز "ارض" وجود اضداد در آن است... که برای اینکه این اضداد بر همدیگر تجاوز و ظلم نکنند حق تعالی بین این اضداد "وفق" برقرار فرمودند... یکی از آن اضدادی که خداوند در عالم طبیعت بین آنها وفق برقرار کرد مسئله "مزاج" است... مزاج از "وفق بین اخلاط اربعه" شکل میگیرد... که باید مبسوطش را در دروس طبی بخوانی...

اگر تامل کنی ربطهای عجیبی بین عالم طبیعت "تدریج" با "صبر" و "وفق" مشاهده میکنی... اگر این مسائل را درک نکنی و برای خودت حلشان نکنی محال است بتوانی در راه ولایت حق و ولایت امام معصوم و ولایتِ نایب امام ثابت قدم بمانی...


همی امروز و فردا میکنی تو ... همی خون بر دل ما میکنی تو

به قربان تو کز امروز و فردا ... همی با ما مدارا میکنی تو

.

.

عجب عاشق کشی ای شاهد کل ... به کار خویش غوغا میکنی تو

اگر خواهی کشی حکم تو حکم است ... زحکم خود چه پروا میکنی تو



 

وفق

فرزندم:

انسانها در نسبت های مختلف، با جنس مخالف خودشان تعامل دارند: از رابطه پدر و دختری و مادر و پسری گرفته تا برادر و خواهری... از تعامل با اقوام گرفته تا همکاران و دانشجویان جنس مخالف در محیط اجتماع... اما هیچ کدام از این روابطِ جنس های مخالف، به اندازه ی روابط زن و شوهری نیاز به وفق ندارد...

خیلی در زوج هایی که در اطرافم میدیدم توجه و تامل کردم اکثر زوج ها کفویتی نسبی داشتند اما وفق لازم را نداشتند لذا اکثر زوجین دچار نارضایتی یا قیاسهای ناروا میشوند...

بزرگترین اشتباه زوجین این است که نگاه تئوری و نظری خودشان به جهان پیرامون را معرف خودشان میدانند در حالی که این اشتباست... زوجی را دیده بودم که زن تحصیلات عالیه داشت و اهل کتاب و مطالعه بود... مرد دیپلم داشت و شغلی فنی داشت... به وضوح میدیدم که زن اذیت میشود که مردش همپای او نمی تواند در تئوری ها بیایید اما وقتی در وقایع مختلف شاهد رفتارهاشان بودم باز هم به وضوح مشخص بود سعه وجودی و نورانیت وجودی مرد تقریبا بر همسرش برتری دارد... چون هم صبورتر بود و هم مصلحتها را بهتر درک میکرد و هم ادب بیشتری داشت و به حدود احترام بیشتری میگذاشت... یا اگر نگویم برتر بود... میشد گفت در یک سطح بودند... اما مخصوصا آن زن، از زندگی اش ناراضی بود...


اینجا شاید مرد سطح علمی پایین تری نسبت به زن داشته باشد و زن بسیاری از مطالعات علمی اش را نتواند با مردش در میان بگذارد اما آن حقیقت کفویت برقرار بود...در آنچه در جانشان پیاده کرده بودند تقریبا هم سنگ بودند... اما مسئله وفق را اصلا نفهمیده بودند.. هر دو طرف... 

البته کفویت خوب است هم در جان باشد و هم در ظاهر اما تقید به این کفویت صد در صدی را از مصادیق ایده آل گرایی افراطی میدانم... که از نشانه های نفوذ شیطان در فکر انسانهاست...



و اصلی را به تو بگویم که ممکن است بسیاری این اصل را قبول نداشته باشند... اساسا برای ما نفوس مستکفی (نفوس غیر معصوم) زوج یا زوجه هم در حکم غذا است و هم در حکم دارو... غذا طعمی مطبوع دارد اما دارو تلخ است و موجب آزار طبع میشود... برای ما نفوس مستکفی نه غذای صرف مقدر میشود نه داروی صرف به صلاح ماست... مجموعه ای از این دو باید باشد...

اغلب زوجین وقتی تلخی دارو را میچشند به همسرشان معترض میشوند در حالی که عُقلا از تلخی دارو پی به بیماری خودشان میبرند... عقلا ایمان دارند به طبیب بودن حق متعال...

اگر طبیبت برایت دارویی تجویز کرد که تلخی اش طبعت را می آزارد مبادا به طبیب حمله کنی یا دارو را پس بزنی... از طبیب بخوا بیماری ات را نشانت دهد... بی شک او حکیم است... و این دنیا گذرا و محل عبور 



روی حقیقت وفق اندیشه کن و بدان که عالم طبیعت و به اصطلاح دقیق تر و قرآنی اش "ارض" مظهر اسم جامع حق متعال است و خلیفة الله پرور است چه اینکه وقتی حق متعال اراده کردند برای اهل ارض کتابی نازل بفرمایند در 114 سوره (عدد اسم جامع) نازل فرمودند و جامعیت نسبی در جان هیچ انسانی تحقق نمی یابد مگر با حقیقت وفق... و بزرگترین بستر برای پیاده کردن وفق در وجود خویشتن، ازدواج است...
Designed By Erfan Powered by Bayan