سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

زینت باش...

فرزندم:

عاشق خدا که بشوی اولویت های زندگی ات متفاوت میشود... 

عاشقی را میشناسم که در سفرهایی که میرویم بسیار متوجه افراد جدیدی هستند که وارد جمع شدند... حتی اگر آن شخص جدید خیلی اهل معرفت نباشد... سعی میکند با آنها همنشین شود تا احساس تنهایی نکنند... گاها دیدم برای همنشینی با این افراد جدید و برای اینکه ارتباظی شکل بگیرد از قیمت گوشت و کیفیت نامطلوب نان فلان نانوایی و کاغذ بازی فلان ارگان دولتی و کیفیت نداشتن آسفالت فلان خیابان هم صحبت میکرد تا همراه آن فرد جدید شده باشد و او احساس تنهایی نکند... و سفر با جمع ما به او بد نگذرد... در حالی که دوستان هم سنخ خودش هم هستند و میتواند از فرصت سفر استفاده کند و این دوستان را بیشتر ببیند... اما اولویتهایش متفاوت است... و نمیدانی چقدر چهره نورانی دارد... و چقدر هم خوش درک است... یادم هست وقتی در دروس طب سنتی مباحثه میکردیم گاهی نکاتی را در مورد مسائل مرتبط میگفت که ما ماهها بعد در دروس جلوتر آن هم در تحلیل استاد میشندیم... و تعجب میکردیم که این دوست نورانی چند ماه قبل دقیقا به همین مسائل اشاره کرده بود حال آنکه نه متن درسهای اتی را هیچکدام از قبل در دست داشتیم و نه ایشان قبلا طب خوانده بودند... 

عاشق حق که بشوی دوست داری برای معشوقت زینت باشی... زیبا نشانش بدهی...

عاشق که بشوی اولویت های زندگی ات همان اولویت های معشوقت میشود... و شک نکن که به این سادگی ها نخواهی فهمید اولویت های معشوقت چیست... باید با او یکی شوی... تا دریابی...

تمام مشکل اکثریت زعمای شیعه در زمان قیام امام حسین علیه السلام این بود که نتوانستند اولویت های معشوق را تشخیص دهند... والا اکثرشان بعد از شهادت مولایشان نتوانستند زندگی دنیا را تحمل کنند و در عین الورده در مقابل قاتلین مولایشان به جهاد برخاستند و به شهادت رسیدند... اما شهادت اینها که عاشق نشده بودند کجا و شهادت مسلم ابن عقیلی که عاشق بود کجا...


سعی کن برای معشوق، زینت شوی...

Designed By Erfan Powered by Bayan