سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

اهمیتِ رابطه ی شخصی

فرزندم:

امروز میخواهم تو را از مسئله ای مهم آگاه کنم که در مسیر بندگیِ حق متعال بسیار حیاتی است... 

"فهم" انسان از حقایق شبیه نوریست که پایداری ندارد... بیشتر شبیه یک جرقه است که یک روشنایی ایجاد میکند اما یک روشنایی پایدار نیست...

"چشیدن و ذوق کردن و درک" حقایق شبیه نوریست که پایداری دارد... البته این نور شدت ضعف دارد و شدت و ضعفش هم به وسعت وجودی خود ما بستگی دارد... منتها حتی اگر به اندازه کورسوی شمعی باشد پایداری دارد...

جایگاه فهم و مفهوم، ذهن انسان است... یا به اصطلاح علمی تر باید گفت جایگاه مفهوم در عقلِ تنزل یافته است... اما جایگاه درک و چشیدن در عقل ترفع یافته است...

این نامه را مینویسم تا به تو بگویم که بین فهمِ ذهنی و مفهومی از حقیقت، و درک مستقیم و چشیدنی از حقیقت یک حلقه مفقوده ای وجود دارد که تمام کسانی که نمی توانند از وادی مفهوم به وادی چشیدن همان مفهوم وارد بشوند متوجه این حلقه مفقوده نمی شوند... و تلاش بیهوده میکنند...

برخی از اینها هر روز بیشتر در مفهوم غرق میشوند و غور میکنند به این تصور که با تلاش ذهنی بیشتر می توانند مفاهیم ذهنی را برای خودشان عینی کنند یا آن جرقه را تبدیل به نوری پایدار کنند... اینها سعی میکنند اما اگر خدا به آنها عنایت کند نهایت رهاورد سعی شان متنبه شدن نسبت به همین حلقه مفقوده است...

فرزندم:

شاید در نامه های قبل اشاره کرده باشم که که قیام و قیامت نفس انسانی در جزئیاتی است که در زندگی برایش پیش می آید... نفس انسانی به درک مستقیم و عینی و چشیدن حقایق نائل نمی شود مگر اینکه از درون برانگیخته شود و قیامتش برپا شود...

نفس ناطقه انسانی فقط در جزئیات قیام میکند...

عزیزم در جزئیات زندگی ات هشیار باش... این جزئیات رسالتی بر دوش دارند... بگذار کارشان را بکنند... وقتی داستان زندگی سید هاشم حداد را می خواندم که مادر زنی بسیار بد اخلاق و بد دهان داشت به این نتیجه رسیدم که سید هاشم فهمیده بود این جزئیات (مادر زنی بسیار بد اخلاق) همان جزئیاتی است که موجب قیام کردن نفسش میشود... لذا صبر کرد...

این داستان زندگی تمام بنی آدم است... رنج هایی در زندگی همه ما وجود دارد... اگر نسبت به آن رنج ها هشیار نباشیم ممکن است هرگز به قیامت نفس انسانی مان در این دنیا نرسیم... یعنی ممکن است هرگز به "موتوا قبل ان تموتوا" نرسیم... نمی گویم هر ناموزونی ای در زندگی را باید تحمل کرد... نه...

میگویم نسبت به رنج ها و لذت های زندگی ات هشیار باش... انسانی رفتار کن...

حیوانات در لذت ها غرق میشوند و از رنج ها گریزانند... اگر ما اینگونه بشویم چه حسرت ها که باید در قیامت داشته باشیم... نسبت به رنج ها و لذت هایت "هشیار" باش...

جزئیات زندگی تو یک نسخه ایست که از ازل تا ابد دیگر برای احدی تکرار نخواهد شد... این جزئیات برای این است که تو را از درک مفهومی به سمت درکی عینی و شهودی برساند...

با جزئیات زندگی ات ارتباط برقرار کن... این همان حلقه مفقوده بین درک مفهومی و ذهنی با درک عینی و شهودی است... اگر زیبایی مفاهیمی که در ذهنت ادراک میکنی تو را نسبت به جزئیات و واقعیات زندگی ات بد بین یا بی میل کرده بدان دچار "شیطان" شدی... به همین خاطر است که داشتن استادِ راه در این مسیر بسیار مهم است...



با خدا یک رابطه جزئی و شخصی داشته باش... با خدایت حرف بزن... داستان موسی کلیم الله در قرآن اسرار زیادی دارد... موسی علیه سلام هم شرح وجودیِ حقیقت انسانی ما است... با خدا تکلم کردن به صورت جزئی و شخصی، گره ها باز خواهد کرد... شاید اینکه به ما فرمودن حتی نمک سفره تان را هم از ما اهل بیت بخواهید منظورشان این بود که در جزئی ترین مسائل زندگی تان با ما ارتباط برقرار کنید... یا به تعبیری دقیق تر:

با ما رابطه ای جزئی تر و شخصی تری برقرار کنید... تا گشوده شوید

 

 

برگ درختان سبز در نظر هوشیار

هر ورقش دفتریست معرفت کردگار

 

 

چه قدر شعرامون پر مفهومه ها!

سلام

سلام...
درختان سبز...
هوشیار...
سبز در طبیعت نشانه زنده شدن و متولد شدن و رشد کردن هست...
هوشیار حقیقی هم کسی هست که طلب زنده شدن و متولد شدن و رشد داره...

چقدر اسم حضرت "خضر" قشنگ بود...
و چقدر حضرت موسی هشیار...

چه خبرهاست خدایا که ندارم خبری
کو مرا خضر رهی تا بنمایم سفری
دوشنبه ۱۵ مهر ۹۸ , ۱۲:۵۲ سربازِ روزِ نهم
سلام عجب...
سلام...
:)

سلام

یعنی چی نسبت به رنج های جزیی هشیار باش؟

یعنی بدونی یه هدفی دارن و الکی نیستن؟

اگه عقلت این رو بفهمه و نفست زیر بار نره، باید چیکار کنی؟

 

 

 

سلام
میدونید نفس چه وقتایی زیر بار نمیره؟
وقتایی که لذت جزئیاتی که چشیده بر لذت کلیاتی که عقل فهمیده بچربه
جزئیات یعنی شهود...
لذت جزئیات بیش از کلیاته...
وقتی به شما بگن: یه استاد میخوایم بهتون معرفی کنیم
میگید چه اتفاق خوبی...(یه حس خوبی هم ممکنه بهتون دست بده)
اما وقتی بگن مثلا مقام معظم رهبری اجازه دادن شما هم برید سر کلاس درسشون
ممکنه اشک از چشمانتون هم جاری بشه...
هر دو خبر یکی بود...
فقط اولی کلی بود و دومی جزئی...
اما لذت این دو قابل مقایسه نیست...

نفسانیات چیه؟
نفس چیزی جز ادراکات ما هست؟
نه...
نفسانیات چیه؟
نفسانیات همون لذتهایی هست که ما در ادراکات جزئی خودمون چشیدیم...
مثلا یک خانم لذت جزئی در کنار همسر بودن رو چشیده... اما هنوز لذت جزئی گذشتن از همسر برای خدا (فرستادنش به سوریه مثلا) رو نچشیده... 
میدونه کار خوبیه... اما درکش از اون خوبی، یه درک کلی هست...
لذا یک جنگی در درونش آغاز میشه... به صورت طبیعی لذت هایی که به صورت جزئی و شهودی ادراک شدن بر لذتهایی که به صورت کلی و مفهومی ادراک شدن غالب میشن...
لذا انسان نمی تونه ازش بگذره...
بر اساس اون آیه که میفرمایند" کان الانسان عجولا" 
صبر نداره تا اون لذت کلی که در واقعیتش از این لذتی که به صورت جزئی ادراک کرد بزرگتره براش شهودی بشه... لذا دو دل میشه...
این رو در اخلاق اسمش رو میذارن نفسانیات...

وقتی عقل میفهمه و نفس زیر بار نمیره به این علته که اون عقلی که این رو میفهمه همون عقل تنزل یافته هست... و درکش یک درک مفهومی و کلی هست...
و باید یک فرآیندی رو طی کنه تا درک مفهومی و کلی اش به یک درک شهودی و جزئی تبدیل بشه...
طبیعی هست که هیچ انسانی دوست نداشته باشه لذتهای جزئی و شهودی اش رو با لذتهای کلی و مفهومی معاوضه کنه...
اما انسان بنا نیست در طبیعت متوقف بشه...

لذا اینجا سبک زندگی خیلی موثر هست...
مثلا گذشتن از لذت های جزئی و شهودی برای لذت هایی که فعلا کلی و مفهومی هستن اما میدونیم در واقعیتش یا در آخرت بهره بیشتری به ما میرسونن...
مثل گذشتن از خواب برای نماز...
مثل حاکم کردن نظم بر زندگی...
مثل دست کشیدن از غذا قبل از سیر شدن...

جالبه که انسان وقتی مکلف میشه میگن همین که میفهمی (درک مفهومی و کلی) باید عمل کنی عمل کردن یعنی در جزئیات قرار گرفتن... یعنی فهمت رو از کلیات به سمت جزئیات بیار...
بعد میفرمایند در هر عملی، نیت مهمه...
یعنی دلت رو هم بیار پای این جزئیات...

می بینید!!!
دین اصلا روش و سیر سلوکی داده به ما برای تبدیل فهم های کلی ما به ادراکات جزئی و شهودی...
خودش هم فرموده : بمیرید قبل از آنکه بمیرانندتان...
یعنی سرشت شما اینه که لذت های جزئی وشهودی رو میخوای و قهرا و جبلا داری به سمتش میری... سعی کن هشیار باشی و با پای اختیارت بیای...
سعی کن لذتهای جزئی و شهودی ات رو از حد پنج حس ظاهری بالاتر ببری...
تو بر اساس جبلی و سرشت خودت داری به اون سمت میری... اما اگر از اختیارت در این رفتن استفاده نکنی دچار خسران عظیم میشی...
خیلی پر حرفی کردم...
نمیدونم چقدر بدردتون خورد...
ان شا الله مفید واقع بشه 

دوباره از اون پست ها بود که هیچی نفهمیدم

همون اگزستیالیسم جادویی تگزاس:)

:)
نرفتی؟

از وب؟

نمیتونم دل بکنم ازش

مگه قرار بود از وب بری؟
اربعین رو میگم

به امید خدا میرم

نوش جانت
به یاد منم باش...
به نیابت من به زوار لبخند بزن
Designed By Erfan Powered by Bayan