فرزندم:
من شک ندارم...
شک ندارم که جهنم همان انتقام تلخی است که هر انسانی بابتِ بی یاد عشق بودنش در دنیا، از خود خواهد گرفت...
از این روست که حتی جهنمی ها هم از سوختنشان و عذابشان راضی هستند...
- سه شنبه ۱۲ آذر ۹۸
انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه
فرزندم:
من شک ندارم...
شک ندارم که جهنم همان انتقام تلخی است که هر انسانی بابتِ بی یاد عشق بودنش در دنیا، از خود خواهد گرفت...
از این روست که حتی جهنمی ها هم از سوختنشان و عذابشان راضی هستند...
سلام
بی یاد عشق بودن یعنی چی ؟
اونایی که عشق توی روابطشون با خدا کم رنگه چی ... ؟
میگفت برای سخنرانی دعوتمون رو پذیرفت...
وقتی وارد شهرمون شد زنگ زد رفتیم دنبالش...
گفت تا رسیدن به محل سخنرانی اجازه بدید من روی صندلی عقب کمی بخوابم...
کیفش رو گذاشت زیر سرش و خوابید...
بعد از سخنرانی بردیمش یه رستوران ساده شام بهش بدیم... خیلی چیزها گفتن...
سخنران میگفت گاهی دو سه روز خونه نمیرم... و توی دفتر کارم میخوابم...
میگفت بهش گفتیم اینطور بدون محافظ میای نمی ترسی اینجا سرت رو ببریم؟
گفت: خیلی هم خوب میشه... اونوقت شما میشید تروریست و من میشم شهید... و میخندید...
به همسرش فکر کردم که چقدر نصیب کمی از شوهرش داره...
به خودش فکر کردم که توی یکی از برنامه های تلوزیون میگفت هنوز رهبری را از نزدیک ندیدم...
و به خودم فکر میکردم که سهم من از وقت گذاشتن برای اهداف متعالی و انقلاب چقدر بوده...
و این مطلب نوشته شده...
سلام
من وقتی در قرآن با کلمه صفح مواجه می شم
مطالبی از این جهت به ذهنم میاد
سلام علیکم
نمیتوان گفت راضی هستند. رضایت جنبهی مثبت دارد ولی جهنم برای کافران محض چه خیری میتواند داشته باشد؟
افراد در جهنم پشیمان میشوند. ولی راهی ندارند که خارج بشوند.
از بهشتیها میخواهند که به آنها آب بدهند ولی بهشتیها میگویند خداوند آن را بر کافرین حرام کرده است.
از همدیگر اظهار تنفر و انزجار میکنند و عذاب را روی دوش هم میاندازند تا از زیر این آتش شانهخالی کنند ولی نمیتوانند.
از ملک میخواهند که خدا کارشان را تمام کند ولی او این دستور را ندارد.
بعضیشان هم حاضرند عذاب سخت بکشند ولی ایمان نیاورند. این معنی عدم رضایت است. و این سخط الهی است.
واقعا پناه بر خدا میبریم.
راضی هم نباشن، ولی درخواستشون برای تموم شدن عذاب واقعی نیست. این خیلی عجیبه. مرتبط:
من الان اومدم جواب نظرم رو بخونم حس کردم یه طوری نظر گذاشتم که انگار خواستم وبلاگ خودم رو تبلیغ کنم... اومدم توضیح بدم که اصلا این طوری نیست و هدفم تو بخش نظرات (چه وب خودم چه وبهای دیگه) اینه که خوانندهای که اون بخش رو میخونه مطالب کاملتری ببینه و بخونه...
غبطه؟ از چه نظر؟
حق با شماست. باید تمرین کنم این رو :)
سلام اینی که بهش میگی جهنم رو خیلی دوست دارم. سخت میشه شرایطی فراهم کرد تا به این خلصه وارد بشی. زن و زندگی و کار و شلوغی و تلویزیون و ...
ولی دوستش دارم.
سلام من یک جهنمی هستم.
جهنم رو دوست ندارم. عرض کردم اینی که شما اسمش رو گذاشتی جهنم، دوست دارم. اونی که فرمودی:
«
اما یه خلوت چند ساعته برای خودت فراهم کن... کسی کنارت نباشه...
گوشی و لپ تاپ هم نباشه...
کتاب هم نباشه...
فقط و فقط خودت باشی...
چقدر میتونی خودت رو تحمل کنی؟
بعد از ده دقیقه یا یه ربع حوصله ات سر نمیره؟
من از این حوصله سر رفتن تعبیر به جهنمِ درون میکنم...»
آره به تعداد انگشتان دست... کمی کمتر و کمی بیشتر.
من یه بیماری ای دارم و اون اینه که با خودم تو دل خودم خیلی حرف میزنم. خودمو نکوهش میکنم از خودم تمجید میکنم و اساساً در چنین مواقعی به خودم فکر میکنم. مثلا اینطور نیست که بگم خوب فردا برای مغازه....
نه
خودم. به همه چیم. الان که دارم مینویسم حس میکنم شبیه شعار شده ولی واقعا دوست دارم. خودم بهش میگم خلصه.... تعبیر من اینه ولی جهنم هم ..، چی بگم؟ جهنم دوست داشتنی ایه
بعد از اینکه به هر دلیلی یا صدای زنگ در. افتادن یه چیزی. سر و صدای بیرون، مجبور میشم از اون جهنم بزنم بیرون، حسی که دارم دقیقا یه سرخوشیه. یه چیزی شبیه بیرون اومدن از عزاداریِ امام حسین.
حسِ خوبی بهم میده اون جهنم. سبک میشم. با خودم کلنجار میرم. بعد یا به نتیجه میرسم و یا به بعد موکول میکنم. در هر حال آزاد میشم
سلام
صبرت علی عذابک فکیف اصبر علی فراقک ...
و ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک ...
عاشق نشدیم. که نشدیم. که نشدیم ....
بله البته درسته کاملاً
ذهن از این شاخه به اون شاخه میپره. نمیفهمم از کجا و کِی، ذهن و فکرم از اتفاقاتِ درونم شوت شده به قطعیِ سیمِ تلفنِ خونه ی باجناق که یه هفته ست باید برم درستش کنم و نرفتم. باز خودمو جمع و جور میکنم و بر میگردم تو خودم و هنوز گرمِ خودم نشدم که لیز میخورم تو افتضاحی که تو عکسِ فلانی به بار آوردم.
بله. این چنین ذهن پرواز میکنه و اون جهنمِ به تعبیر شما رو به پوچی تبدیل میکنه. و در واقع میبینی وقتت در خلوتت به بطالت گذشته. ولی تهش حسْ خوبه، هست.
درسته
بهشت با وجودشون تناسب نداره
تحملش نمی کنن
من با دو آیه زیر مطمؤن شدم
و قالوا ما لنا لا نری رجالا کنا نعدم من الاشرار...
و قال الذین کفروا ربنا ارناالذین اضلانا من الجننننن و الانس نجعلهما تحت اقدامنا...
بله
منم یه کلیپ ازش دیدم که میگفت من بعضی وقت ها شب ها خوابم نمیبره و به این فکر میکنم که چطور میتونم بهتر و بیشتر اثر گذار باشم
من اون موقع با خودم گفتم این آدم چه پشتکاری داره؟!!!!
چه انگیزه ای داره؟؟!!!!!!
در برابر این حجم ناجوانمردانه تمسخر و دروغ و ... جا نزنی و نترسی و ادامه بدی