سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

اعتراف به یک اشتباه

راستش تا تعداد نظرات خصوصی انتقادی علیه مطلب قبل دو سه تا بود به خود اون شخص پاسخ میدادم و تمام...

اما تعداد که بیشتر شد به نظرم باید یه توضیحی عمومی بدم...

من توی مطلب قبل گفتم مطالب تحت عنوان "فکر و ذکر" کمی خشک و فلسفی" هست و بیشتر متناسب آقایونه ... و خانمها با توجه به روحیاتشون نخونن بهتره...

خیلی ها اینطور برداشت کردن که منظور من این بود که خانمها متون سخت و سنگین فلسفی رو نمی فهمن و بهتره نخونن...

آخه چرا اینقدر سرسری و بدون دقت میخونید؟!!! (این اعتراض رو نمیکردم بهتون میترکیدم)

 

عرض من در متن اصلا ربطی به سخت فهم بودن مطالب فلسفی نداشت بلکه اشاره به خشکی متون داشت... تازه اینی که به عنوان نمونه نوشتم چون هنوز از مقدمه کتابه و وارد بحث اصلی نشده خیلی خشک و فلسفی نیست...

 

منطور از متن خشک و فلسفی یه چیزی هست شبیه این: "با اجازه از آقا دکتر مهربان_ داداش کپی کردم از وبلاگت، راضی باش :) "

 

و پیر راه طریقت، محی الدین، چنین گفت که وجودِ چیزهای افریده شده و عدمِ وجودِ آن ها یک چیز است. و اگر چنین نبود، بالضروره حدوث، امر جدیدی در وحدت حق که پیش از آن لازم می آمد، و این خود نقصی است، و وحدت او منزه از چنین نقصی است.

 

بیشتر کسانی که خداوند را می‌شناسند،  زوال وجود (فنا) و زوالِ آن زوال (بقا) را شرط وصول به معرفت حق می‌دانند و این، خطا و سهو فاحشی است. چه، معرفت حق مستلزم فرض زوال هستی یا زوال آن زوال نیست. زیرا که اشیاء هستی ندارند و آنچه که هستی ندارد نمی تواند از هست بودن زوال پیدا کند. چه زوال مستلزم اثبات هستی است، و این شرک است. پس اگر خود را بی هستی یا منقطع از بودن بدانی، آنگاه خداوند را شناخته ای و اگرنه، نه.

 

خانمهایی که اعتراض میکردید یا اعتراض و انتقاد دارید...( البته دو تا آقا هم اعتراض داشتن) انصافا با همچین ادبیاتی بخوان خدا رو به شما بشناسونن لذت میبرید؟

آیا این تنها راه علمی شناخت خداست که این خطور براتون پیش میاد که اگر بگید ما با این ادبیات ارتباط برقرار نمی کنیم معناش اینه که با ادبیات علم بیگانه ایم؟ جنس زن تحقیر شد و از این حرفها؟!!

 

بنده بیشترین شناختم در علوم معقول و شناخت علمی خودم رو توسط یک استادِ خانم بدست آوردم...

خانم و خواهرم هم شاگردان این استاد هستن... خانمهای دوستانم هم شاگرد همین خانم هستن... در بین شاگردان این استاد (منظورم خانمهایی هستن که شاگرد ایشونن) هستن خانمهایی که امثال بنده برای اینکه به درک و تشخیص اینها برسم حالا حالاها باید روی خودم کار کنم...

اما همین استاد وقتی متون فلسفی رو میخوان برای این خانمها تدریس کنن اصلا با ادبیات مرسوم فلسفی تدریس نمیکنن... و گاهی وقتی مکتوب جلسات تدریس ایشون به دستم میرسه و با متن اصلی تطابق میدم میبینم چقدر ایشون توانمند هستن و به میزان بالایی کلا ادبیات بحث رو دگرگون کردن اما همون مطلب علمی رو جا انداختن...

این معناش اینه که جنسیت ها با هم متفاوتن... روحیات با هم متفاوتن... روحیات و تشخص ها چه ربطی به فهم و درک داره آخه؟

چون خانمها روحیاتشون با ادبیات فلسفی کمتر ارتباط برقرار میکنه پس معناش اینه که فهمشون پایین تره؟!!!!

تو رو خدا با طمانینه بیشتر بخونید متن رو...



و اما اشتباه من:

دلیلی که برای نخواندن خانمها آوردم دلیل بی راهی نبود... اما حرف دلم رو نگفته بودم....

چون نمی خواستم حال پریشانم رو بروز بدم...

اما حالا میبینم اشتباه کردم که همون اول حرف دلم رو نگفتم...

 

به لحاظ روحی نیاز به یه محیط مردونه تر دارم... دوست دارم فقط آقایونی که علاقه مند هستن در اون مطالب مشارکت کنن...

من توی مطالب عمومی وبلاگم ملاحظات و مراعاتهایی رو همیشه به رسم ادب دارم... الان یه سری از اون آداب برام بند هست... اذیتم میکنه...

برای همین بهتره صریح بگم که مطالب با عنوان "فکر و ذکر" رو دوست دارم فقط آقایونی که علاقه مند هستن مشارکت داشته باشن...

البته این بین مطالب عمومی هم نوشته خواهد شد... که خب همه مخاطبان می تونن منت بذارن و مشارکت کنن...

 

حلال کنید بابت اشتباهی که کردم

یا علی...

سلام علیکم

 

من به عنوان یه خانم که تا حد زیادی اهل مباحث فکری و مطالعه هستم، هیج وقت نتونستم با مباحث فلسفی استادم در حوزه ارتباط برقرار کنم. به عنوان مثال معاد و انسان شناسی امام خمینی که ایشون برای هر خطش مثلا یه ربع یا نیم ساعت توضیح می دادن.

به همین دلیل در این سبک کلاس هاشون شرکت نکردم.

این تفاوت طبیعیه

(گرچه بعید می دونم آقایونی هم که با این مباحث زیاد آشنا نباشن بتونن ارتباط برقرار کنند)

 

من با عرفان خیلی راحت تر ارتباط برقرار می کنم.

و کتاب معرفت نفس آقای صمدی رو دیدم. به سختی متنی که گذاشتید نبوده.

خیلی ساده تر و روانتر از نمونه ای هست که آوردید.

 

ان شاء الله خیر باشه و فضایی که تمایل دارید به وجود بیاد

 

سلام علیکم
به نظرم باید اساتید خانمی باشن که در کتبی که ادبیاتشون فلسفی هست و مطالب مفیدی مطرح کردن جان کلام رو بگیرن و مطابق روحیات خانمها با ادبیات دیگری ارائه بدن...
من دیدم که چقدر میشه عالی این کار رو انجام داد...

بله متن دروس معرفت نفس به این پیچیدگی نیست...
اما توی مباحثه و تحلیل کردن روی مطالب گاهی ادبیات بحث غامض میشه...
البته من هم از نگاه خودم خیلی غامض بحث و تحلیل نمی کنم... اما خب از اطرافیانم زیاد این حرفها رو شنیدم...
در هر صورت عذرخواهم بابت محدودیتی که ایجاد کردم...

با صحبتتون موافقا

استاد ماهم همین کارو انجام میدن. اما من بازهم ارتباط نمی گیرم که البته ریشه در یک دلیل دیگه هم داره.

شاید به خاطر اصطلاحاتش باشه...
هر دلیلی که داره... مهم اینه که ارتباط برقرار نمی کنید...
انسان حتی ممکنه به خاطر تشخصش با یک ولی خدا نتونه ارتباط برقرار کنه اما با یک ولی دیگه ارتباط بگیره...
عالم طبیعته و هزاران حد و حدود  و مناسبات

سلام

اقا اول تشکر میکنم که کپی رایت و حق معنوی و اینا رو رعایت کردین :)))

ولی انصافا این متن ابن عربی اون قدرا هم پیچیده نبود! با دو سه بار خوندن میشه یه چیزایی ازش گرفت

یه بار یه پاراگراف بود از بوعلی راجع به سلسه مراتب وجود. حتی از روش نمیتونستم بخونم، چه برسه به این که بفهمم :)))))

سلام
حق معنوی که میگی یاد اداره مالکیت معنوی تهران خیابان خیام می افتم...
مدت یه سال خیلی رفت و آمد داشتم...

هر کسی بر طینت خود می تند...
حرف زیاده در این موضوع...
ان شا الله به وقتش
دوشنبه ۴ فروردين ۹۹ , ۱۱:۰۵ صـــالــحـــه ⠀

سلام آقای ن..ا

و تسلیت فراوان...

راستش کاملا این احساس شما رو درک می‌کنم. برای همین هم ترجیح دادم در این ایام براتون کامنت نذارم. 

براتون آرزوی سلامتی و روزهای بهتر می‌کنم.

سلام علیکم
خیلی ممنون... خدا رفتگان شما رو رحمت کنه و عزیزانتون رو براتون حفظ کنه و شما رو برای اونها و امام زمان...

ممنون ، در هر حال ببخشید که محدود کردم...
شما هم ان شا الله روزهای گشایش و فرج بیشتری رو در پیش داشته باشید...

سلام

چه قدر عجیب! 

میدونید مشکل از کجا آب میخوره؟ از اونجا که ما به جای این که خودمون رو با دنیا انطباق بدیم، میخوایم دنیا رو با خودمون، روحیاتمون و نیاز هامون انطباق بدیم.

این اشتباه رو هم شما انجام دادید و هم خانوم هایی که به شما خرده گرفتند.

 

پست های وبلاگ شما، پست های وبلاگ شما هستن. مختارید در معرض دید هرکس تمایل دارید بذارید.

سلام
متوجه منظور شما در مورد خودم نشدم...
یعنی چی که من میخوام دنیا رو با روحیات و نیازهام انظباق بدم؟
اینکه خوندن برخی مطالبم رو محدود کردم دارم روحیاتم رو به دنیا تحمیل میکنم؟

دیگران هم که اعتراض کردن نخواستن دیدگاهشون رو به من تحمیل کنن...
بد متوجه شدن... فکر کردن منظورم اینه که خانمها سطح فهمشون پایین تر از متونیه که من دارم مینویسم...
حالا یا من بد نوشتم یا اونها بد متوجه شدن...

منظورم ازدنیا تمام محیط اطرافه.

 

ببینید همون اول هم من از این منظر به شما اشکال گرفتم.

بر فرض یه نفر توی دنیا باشه که فکر کنه عقل من کمه. باید به اونیه نفر اثبات کنم که عقلم کم نیست؟ لزومی داره؟

تا زمانیه که اون یه نفر وارد حریم من نشه، چه لزومی داره بهش ثابت کنم من میفهمم؟

 

شما دوست نداشتید توی این سری از پستهاتون خانوما شرکت کنن. حالا به هر علتی(البته ن گمان نکردم که شما درک و فهم خانوما رو کم میدونید) مگه خانوما محدودیت جنسیتی میذان برای پستهاشون یا کامنتاشون، کسی میگه بده یا آقایون رو زیر سوال میبره؟ 

خب شما هم این حق رو دارید که محدودیت بذارید.

اما خود شما به جای استفاده از این حقتون، برای خانومها تصمیم گرفتید.

من خودم میدونم چه پستی رو بخونم و چه پستی رو نخونم. توی چه پستی نظر بذارم و توی چه پستی نظر نذارم. کسی نمیتونه جای من تصمیم بگیره.

من اختیار دارم از شما رمز بخوام یا نخوام و شما اختیار داید به من رمز بدید یا ندید. 

به هر علتی ممکنه شما رمز بذارید. من به هر علتی ممکنه رمز بخوام یا نخوام و شما به هر علتی میتونید رمز بدید یا ندید.

هر بخشی از تصمیم گیری، صاحب حق تصمیم گیری، علت تصمیم رو بگه، لطف کرده، وظیفه نداره. 

 

اما اینجا روند غلط طی شد.

این روند غلط هم، در این مورد خاص از شما شروع شد. 

کاری که من کردم فقط یکم تزریق قاطعیت به شما و مراقبت از حریم تصمیم گیری خودم بود.

به نظر من واکنش درست این بود. نه این همه واکنش منفی به شما، اونم توی این شرایطتون.

 

اگه درست متوجه منظور شما شده باشم باید بگم عدم قاطعیت در بیان اولم رو قبول دارم...
اما تصمیم گیری جای مخاطب رو قبول ندارم...
من دو طرف یک تصمیم (بخوانم ، نخوانم) رو مطرح کردم و فقط کمی در موردش توضیح دادم...
این تصمیم گرفتن جای مخاطب نیست...
شما یا میخونید یا نمی خونید... من فقط از منظر خودم یه توضیحی دادم...
اگر از نظر شمااین تحمیل تصمیم به مخاطب هست...
از نظر من میتونه نشانه غرور (کاذب) مخاطب هم باشه... به این معنی که (دوست ندارم نظر تو رو بشنوم... میخوام بدون شنیدن توضیح تو ، خودم تصمیم بگیرم)
من میگم میشه حمل بر غرور کاذب و نگاه از بالای مخاطب به نویسنده هم بشه...


با این همه... حتی اگر فرمایش شما درست باشه و من جای مخاطب تصمیم گرفته باشم...
مخاطب من این کار رو نکرد... نخواست جای من تصمیم بگیره... فقط یه سوء برداشت از بخشی از مطلبم داشت...
وقتی دیدم تعداد این سوء برداشت داره زیاد میشه به نظرم معقول اومد که در قالب یه مطلب توضیحی داده بشه...

یعنی شما میفرمایید که رفتار شما در واقع این بوده که قبل از این که از شما توضیح بخوان خواستید تا بهشون توضیح بدید و این از خیرخواهی شماست؟

فرمایشتون منطقی هست...
روش فکر میکنم.....
اما میتونم بگم نظر شما از اون نظرم که گفتم میتونه بر اساس غرور مخاطب باشه خیلی منطقی تره و به واقع نزدیک تره...

ما خودمون مسئول دانایی خودمون هستیم. کسی بیشتر از خودمون مسئول دونستن ما نیست. اگر کسی به من علت رفتاری رو توضیح بده لطف کرده و اگر من برای تصمیمی که میخوام بگیرم علت نپرسم، خودم نمیتونم تصمیم درستی بگیرم. اگر من نشبت به قدرت تصمیم گیری خودم تعهد داشته باشم و باور داشته باشم که همه تصمیماتم روی زندگی و آخرتم حتی! تاثیر میذاره، تا حد ممکن برای تصمیم درست اطلاعات جمع میکنم. 

و اگر به قول شما از سر غرور بدون اطلاعات کافی تصمیمی رو بگیرم، خودم ضرر میکنم.

ما زمانی میتونیم به رشد اطرافیانون کمک کنیم که اختیارات اونها رو جدی بگیریم. آدما با داشتن اختیار رشد میکنن. باید محدوده اختیارات آدما رو خیلییی جدی گرفت تا خیلی به رشدشون کمک کرد.

و کسی که به بلوغ و رشد خودش حریص باشه، محدوده اختیارات خودش رو جدی میگیره.

نتیجتاً میتونه نپرسیدن بر اساس غرور باشه ولی ضررش به خود فرد برمیگرده. 

 

راستش دلیل پاسخ با تاخیر دادن به این نظر این بوده که همچنان معتقدم اونقدر که مسئله جای دیگری تصمیم گرفتن پررنگ دیده شده ، پر رنگ نوشته نشده...
شاید یکی از علت های نوشتن اون شروط این بود که دغدغه داشتم و دارم برای حفظ مخاطبانم... نه اینکه منو بخونن و نظر بدن... بلکه برای اینکه سیری که با اونها تا اینجا اومدم شکسته نشه...
راهی که تا اینجا اومدیم متفرق نشه...
چون طیف مخاطبای من همشون مذهبی نیستن... حتی به نظرم بعضی ها جدای از مذهبی و غیر مذهبی خیلی اوقات اوهام آزارشون میده... چون خودم هم گرفتاری این اوهام رو کشیدم و همچنان میکشم درکشون میکنم... نه اینکه بگم من خوبم و اونها گرفنتار...
فکر کردم اینطور نوشتن مدارا و ملاطفت بیشتری داره... و با قاطعیت محدود کردن خیلی خشک و آزار دهنده هست.... اما اشتباه بوده...
میشد مطلب رو رمزدار بنویسم و توی عنوانش بنویسم رمز فقط به آقایون داده میشه... دیگه اعتراضات بیش از اینی که الان بود نمیشد... 
یقین دارم و داشتم که در صورت دوم (بدون اطلاع ،رمزی کردن) هم نقد و اعتراض رو داشتم... اما فکر نمیکردم با این مدل نوشتنی که انجام شده این اندازه نقد به سمتم بیاد...
قصدم مدارا و ملاطفت بوده... اما خب کلا چیز دیگری از آب در اومده...
یکی گفته جای ما تصمیم گرفتی ، یکی گفته به شعور ما توهیم کردی... یکی گفته ازت توقع نداشتیم و الا ماشاالله...
حکمتی داشته حتما... و یقینا

برای همین که فضای محاسبات و نیات و تفکرات من چیز دیگری بود و فضای فرمایشات شما متفاوته وفق دادن خودم با این بحث ها برام سخته...


پ.ن:

این رو هم از این جهت که توی مطلب قبل قول رمز دادن رو به شما و یکی دو تا خانم دیگه دادم عرض میکنم که رمز فقط به آقایون داده میشه...
و اون قول مال شرایط اون موقع بوده و از این مطلب به بعد تصمیمم عوض شده... جسارتا یه وقت منتظر رمز نباشید... چون حداقل به شما گفته بودم که رمز رو خودم میام میدم خدمتتون... 

ببینید نیت درونی شما و نگرش واقعی‌تون سرجاش، اما نحوهٔ بیان هم مهمه. به نظر من مورد شمارهٔ۲ مطلب قبلی شما از جهت چینش واژه‌ها توهین‌آمیزه ولو «منظور» شما توهین نبوده باشه.

 

+این صرفا نظر بنده است.

قبول...
اصلا به این علت این مطلب رو نوشتم که پذیرفتم میشد بهتر نوشت اون مورد رو...
اما نقدم به منتقدین اینه:
بابا شما که مخاطبان یکی دو هفته ای این وبلاگ نیستید...
شناختتون از صاحب وبلاگ همین بود؟
صاحب وبلاگ آدمی هست که بگه فهم خانمها نسبت به آقایون پایین تره؟
یه لحظه شک نکردن توی برداشتشون از متن؟
مثل این میمونه که من بیام وبلاگ شما،از خوندن یه مطلب اینطور برداشت کنم که شما با عقاید انسانهای لائیک همسو و موافقید و علنا هم اعلام کردید...
بعد بهتون بنویسم که از شما توقع نداشتیم علنا از لائیک ها حمایت عقیدتی بکنید...
خب پس این چند سالی که خوندمتون برداشتم از شما چی بوده؟... روزنامه که نمی خوندم...
من نقدم به منتقدین اینه...

با سلام و عرض تسلیت
کفران نعمت منجر به سلب نعمت می شه. نعمت نویسندگان خوب روز به روز در وبلاگ ها کم و کمتر می شه و یکی از دلایل اصلیش قدرناشناسی مخاطب این وبلاگ ها است.
اشتباه شما در مطلب قبل قابل چشم پوشی بود ولی مخاطب توان گذشت از اشتباه شما را نداشت. زمانی که مخاطب زیر مطلب عذرخواهی و پذیرش اشتباهتان هم توان گذشت و چشم پوشی ندارد و هم چنان به نقد و اعتراض خود ادامه می دهد، تعجبی ندارد اگر مطالب شما برای این مخاطب قدرناشناس محدودتر شود یا این که حتی خداوند شرایطی در زندگی شخصی تان ایجاد کند که برای همیشه ننویسید و همه مخاطبان بی بهره شوند. وقتی ظرفیت رشد در جامعه نباشد و کفر نعمت همه جا را پر کند، خداوند سنت خود را اجرا می کند و نعمت سلب می شود.
این نکته مهمی است که سهم خودمان در از دست دادن نویسندگانی که قلمشان اسباب رشد مخاطبین بوده را بپذیریم. امروز تقریبا هیچ کدام از این نویسندگان به دلایل شخصی و غیرشخصی (دلایلی که سرنخش به دست خدا است) باقی نمانده اند و ما هم چنان در کفران نعمت خود غرق تر می شیم، اما هم چنان محاسبه نفس و توبه و استغفار نمی کنیم.

سلام علیکم
با کلیت مطلبتون موافقم... اما مصداقش من نیستم بزرگوار... من اون نویسنده خوبی نیستم که خدا اون رو از دیگران بگیره... بی تعارف...
اعتراض و انتقاد حق مخاطب هست... پاسخ گویی و حتی ناراحت شدن هم حق منِ نویسنده...
تعامل داشتن این مسائل رو داره... طبیعیه...
اما یک نکته برای شما:

نظام هستی دار الحرمان (دار محرومیت) نیست... دارالعرفانه... این جمله از خودم نیست اما بهش اعتقاد دارم...
ممکنه یک روی سکه محرومیت رو نشون بده اما مومنین نباد فقط یک روی سکه رو ببینن...
مثلا غیبت امام عصر از یک منظر محرومیت هست... اما از منظری دیگه لازمه رشد اجتماع بوده و نتیجه هم داده...
رشدی که در این سالهای غیبت برای جامعه و حتی مومنین اتفاق افتاده با حضور فیزیکی حضرات اتفاق نمی افتاده...
چه بسا با حضور فیزیکی حضرات و کفران نعمت عموم ابتلائات زیادی برای جامعه رقم میخورد و حق متعال وجه قهری اش رو بیشتر نشان میداد...
هدف از غیبت رساندن جامعه به رشد و عرفان بوده، نه تنبه و حرمان...
یا بهتره بگم: تنبه و حرمان ظاهر قضیه بوده اما باطنش رشد و معرفت بوده...

یه مرغ تا وقتی جوجه هاش به دنیا بیان و بعد از تولد تا وقتی ضعیف هستن بالا سرشون هست و ازشون دفاع میکنه...
همین که کمی پا گرفتن حضور خودش رو کمرنگ میکنه... تا اونها هر کدومشون یه مرغ و یا خروس بار بیان... قوی بشن...
این قاعده نظام هستی هست...
سنت الهی هست...
اگر اینطور به سنت الهی نگاه کنیم حتی نگاهمون به ظهور حضرت هم عوض میشه...
گویا بناست در ظهور ، ظهوراتی اتفاق بیفته که احدی از انبیا و ائمه نتونستن یا شرایط براشون مهیا نبوده اون بروزات و ظهورات رو داشته باشن...
قصه ظهور خیلی فراتر از تصورات ما هست...

بله. کلیت صحیح است. اما اگر جامعه محاسبه و مراقبه داشت، از زمان امیرالمؤمنین (ع) قرآن و ولایت مهجور نمی شد، ماجرای حضرت زهرا (س) اتفاق نمی افتاد، امام حسن (ع) غریبانه به شهادت نمی رسیدند، کربلا برای زنده نگه داشتن امر به معروف و نهی از منکر و ولایت بر پا نمی شد، و حال و روز مسیر رشد بشریت در عالی ترین مرتبه به نحوی دیگر رقم می خورد.

راه رشد همواره باز است. حتی سلب ظاهر نعمت هم باطنا اسباب رشد یا تنبه یا موارد دیگر است. دادن و ندادن و سلب و تفویض خدا همه از سر لطف و رحمت بی انتهای او است. اما ظرفیت جامعه تعیین می کند که رشد از چه مسیری اتفاق بیفتد. از راه حضور ظاهری یا از راه غیبت. از راه تشکیل حکومت عدل علی (ع) یا از راه صحرای کربلا و فاجعه شام.

متأسفانه یا خوشبختانه انسان عادت کرده مسیر رشد خود را از راه سلبی انتخاب کند. این انتخاب ها نشان می دهد که انسان برای مراتب رشد خود هم چنان محتاج به دوره غیبت است. نمونه بسیار ساده اش همین وضعیت نویسندگان وبلاگ ها که هر روز از مخاطب سلب می شوند. چون جامعه مخاطبین  این مسیر را انتخاب می کنند که از راه سلبی رشد کنند.

درباره شما هم شخص شما مطرح نبودید که به خودتان گرفتید. صحبت از یک جریان بود و هم چنان هست.

بحث جامعه و هدایت جامعه به عملکرد عقلای اون جامعه برمیگرده...
به امر به معروف و نهی از منکر برمیگرده...
به حکومت و حاکمیت برمیگرده...
اگر فلان میشد فلان طور میشد...
اگر اون کار رو نمی کردیم یا میکردیم و...

قبول دارم فرمایشاتتون رو...
اما جایی بحث رو مطرح کردید که من نمی تونم راحت جواب بدم...
اگر امکان پاسخ خصوصی بود نکته مهم عرضم رو به خدمتتون میرسوندم...

خب حقیقتش من انقدر افکار عجیب و توهین‌آمیز از آدمای مذهبی و به اسم دین و مذهب دیدم و شنیدم که...

گرچه خود من هم تعجب کردم و تو پیامم براتون نوشتم که واقعا از شما انتظار نداشتم چنین چیزی رو، اما صادقانه بگم، من تلویحا معتقدم از هیچ‌کس، هیچ‌چیز بعید نیست... از بس که تو زمانهٔ عجیبی زندگی می‌کنیم...

در هرحال واقعا معذرت می‌خوام اگر پیامم ناراحتتون کرد، ولی شما نمی‌دونید شرایط برای خانم‌ها چقدر سخته و چقدر به اسم مذهب، به شکل‌های مختلف داره بهشون توهین می‌شه... تو فضاهای فکری و وبلاگ و اینا از یه جهت، تو زندگی واقعی از جهات دیگه...

اینکه از هیچ کس هیچ چیز بعید نیست اعتقادی درست و سالمی نیست
از من گفتن...
به نظرم این نشونه یه جور آسیب دیدگی هست.. شایدم من اشتباه میکنم...

منم میدونم...
عصر ما عصر خوبی های خیلی خاص و بدی های خیلی خاصه...
طبیعتا خانمها هم بی نصیب نمی مونن از خوبی ها و بدی های این عصر...

فکر کنم یه مقداری بد توضیح دادم. من در حالت کلی حسن ظن دارم به آدم‌ها، اما اون جمله رو در مورد مسائل زنان عرض کردم.... در این مورد، واقعا نظرم اینه از هیچ‌کس هیچ نظری بعید نیست. من خیلی کم دیدم آدم‌هایی که نگاه واقعا درست به موضوع داشته باشن. بدون انگاره‌های فمنیستی (به مفهوم رایجش) و بدون باورهای جنسیت‌زده و جنسیت‌پرستانه.

بله...
بهتون حق میدم...

شاید یکی از علت هاش اینه که نرفتیم آب رو از منبع زلالی دریافت کنیم...
شاید هم دغدغه اش رو نداشتیم...
یا دغدغه اش رو داشتیم اما همتش رو نداشتیم...

اما چیزی که واضحه اینه که حرف درست و راه درست و ایدئولوژی درست اونقدرها هم گم و ناپیدا نیست...
فقط باید گوش رو روی صداهای کاذب که زیاد هم هستن بست...

سخته اما همه چیز از خودمون شروع میشه...

مطابق پاسخ آخرتان شاید نگرش شما از طرف امام جامعه (نحوه هدایت کردن) و نگرش بنده از طرف جامعه (نحوه پذیرش هدایت) باشد.

در هر صورت لازم دیدم این نظرات را بنویسم. در هفته های اخیر که مطالبتان را دنبال می کردم، مثل سایر وبلاگ های مفید، از طرح مطالب راضی ام اما نحوه مواجهه مخاطبانتان با مطالب شما را در هیچ یک از مطالبتان به هیچ عنوان نپسندیدم. این مطلب، مطلب پیشین و  حتی مطالب قبل تر هم نوع مواجهه مخاطب از نوع قدرناشناسی، خودمحوری و جدل است. نتیجه این نوع مواجهه چیزی جز محدودیت و زوال نعمت ظاهری نویسندگان و حتی زوال وبلاگ نیست. بحث شخص شما و مخاطبان شما و وبلاگ نیست. این مواجهه در عامه مردم فراگیر شده و در بسیاری از مسائل فردی و اجتماعی دیده می شه. ناسپاسی، کفر نعمت و خودمحوری در وبلاگ، خانواده ها، ماجرای ویروس کرونا و سایر موارد در ناخودآگاه "عامه" جامعه منجر به ابتلائات دیگری در مسیر و نشان دهنده عطش جامعه به دوره غیبت برای رشد است. فرد به فرد ما این چنین دوره غیبت را طولانی تر می کنیم و هر روز با زوال و غیبت جدیدتری از شئون امام و اسباب ایشان در مسیر رشد مواجه خواهیم شد.

در سرویس بیان وبلاگی ندارم که پیام خصوصی بدهم. در بلاگفا هم مدت بسیار زیادی است که چیزی ننوشته ام و چیز زیادی از وبلاگم باقی نمانده است. در یک نظر خصوصی آدرس وبلاگ را می نویسم برای توضیحات بیشترتان. با تشکر

شما خیلی راحت و صریح در مورد مخاطبان اینجا اظهار نظر میکنید...
اینطور نیست واقعا...
یه درصد از خودمحوری و ناسپاسی که در وجود همه ما هست... بحث این وبلاگ و مخاطبان و نظرات نیست...
من هم در نوشتن مطالبم اگر خودمحوری نداشته باشم خدا نمیذاره کارم به این اظهار اشتباهات و عذرخواهی ها برسه...

اما با شما همراهم که در جامعه این روحیه ناسپاسی داره علنی میشه...
زیاد شدنش رو خیلی قبول ندارم... چون معتقدم انسانهای خوب هم در کنار این ناسپاس ها هستن و رشد و نمو دارن...
اما بدی و گیر کار اینجاست که به خاطر پدیده ای به نام رسانه، ناسپاسی ها علنی شده...
و این علنی شدن ناسپاسی ها همون تبعاتی رو داره که شما می فرمایید...

یه مسئله دیگه هم هست و اون اینکه یه بار مطلبی نوشتم تحت عنوان " خط قرمز ناس"
توی وبلاگی قبلی بود بنظرم...
اونجا عرض کردم که اکثر مردم با بخطر افتادن دنیاشون قیام میکنن برای اقامه قسط...
و امروز در کل دنیا شاهد این به خطر افتادن هستیم...
خبرهایی هست یقینا...

شما مجددا طرح موضوع را به خودتان گرفتید. در نظر اول هم این اتفاق افتاد و تواضع به خرج دادید.وقتی حرف از شما زده شد منظور شخص شما نیست. وقتی هم از مخاطبین صحبت شده فقط مربوط به مخاطبین نیست. مباحث را شخصی بررسی نکنید. طرح بحث روی عوامل زوال ظاهر نعمت است و محیط بحث و تمثیلات در وبلاگ و شخص شما و مخاطبین شما و بنده انجام می شه.

در ادامه پاسختان هم مجددا به نظر قبلی بنده توجه کنید که "عامه" در " " قرار داده شده. رسانه هم بخشی از عالم تکثرات است و فقط ممکن است ضریب به بدی ها بدهد. اما اصل موضوع را تحت تأثیر قرار نمی دهد. انسان های خوب در هر شرایطی هستند و رشد می کنند همان طور که عامه جامعه هم هستند و رشد می کنند. ربط این مسئله را به طرح بحث فعلی متوجه نشدم. بحث های جدیدی قابل مطرح شدن است که "خوبان دوره غیبت و زوال ظاهر نعمت چه تفاوتی با خوبان دوره ظهور نعمت دارند؟" یا طرح بحث دیگری که "آیا خوبان دوره غیبت همواره در تمام مسیر رشدشان در غیبت نعمت رشد می کنند یا در جایی از مسیر انتخاب می کنند که ظهور نعمت برایشان اتفاق بیوفتد؟" اما بحث فعلی بر سر این است که عموم مخاطب وبلاگ شما (بخوانید "عامه" جامعه) دائما در حال انتخاب مسیر رشد در غیبت و زوال نعمت و ایجاد محدودیت است که این ها به معنای غضب خدا و محرومیت و بن بست در رشد نیست.

آدرس وبلاگ قبلی را ندارم برای موضوع خط قرمز ناس.

منم نمی خوام شخصی برخورد کنم...
شما مستقیم به این مطلب و مطلب قبلی و قبل تر من اشاره میکنید و نظرات رو توصیف میکنید...
اینها میشه مصداق... من اصرار دارم برای مثال و مصداق از این وبلاگ استفاده نشه... هم برای مخاطبان ایجاد سوء برداشت میکنه... هم بحث به نتیجه نمی رسه...

ببینید اگر فرمایش شما مبنی بر ناسپاس شدن روز افزون مردم نسبت به نعمت ها درست باشه باز تکلیف چیه؟
چکار باید کرد؟
ایراد اصلی به خود اون مردم ناسپاس وارده؟
من این عقیده رو ندارم...
عقیده ام اینه که اگر مردم ناسپاس تر میشن ایراد اصلی رو باید به مومنین اون جامعه گرفت...
و برای این ادعام حرفهای زیادی دارم...
اون مطلب هم نمیدونم توی کدوم وبلاگ های گذشته ام نوشته شده
دو تا وبلاگ از قبل دارم...
اگر هم ادرس بدم خیلی باید بگردید تا پیدا کنید...


در ضمن در وبلاگتون نظر گذاشتم... اگر پاسخی دادید من نخوندم... چون اومدم دیدم مطلب حذف شده...

خواهش میکنم!

شما همیشه بزرگوارید!

من نه در مطلب قبلی و نه توی این مطلب از شما ناراحتی و گلگی ای نداشتم. مسئله برای من یه اتفاق عادی توی یه تعامل عادی بین دو آدم معمولی بوده. صرفا یه کنش و واکنش عادی. بدون عواطف منفی.

من نسبت به شما هیچ سوء ظنی پیدا نکردم. همون بالا هم عرض کردم که من گمان نکردم شما خانوم ها رو کمتر میبینید. 

از بابت رمز هم عرض کردم به نظر مطالب رمز دار خصوصی هستن و من درست نمیدونم از آقایون درخواست رمز کنم و این قاطعیت امروز شما از نظر من احترام به شأن و حریم بنده ست.

ممنونم ازتون.

یقین داشتم که برای شما ناراحتی ای پیش نیومده...
و سوء ظنی پیدا نکردید...

موید و منصور باشید
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan