چند سال پیش توی یکی از وبلاگ هام مطلبی نوشته بودم و در خاطره ای یکی از واکنش های خودم رو گفته بودم: یه عصبانیت بود... از کوره در رفتن...
واکنش برخی از مخاطبانم به اون از کوره در رفتگی من خیلی برام تامل برانگیز بود... میگفتن خیلی خوبه که از این مطالب بیشتر بنویسی...
می پرسیدم چرا؟
میگفتن: وقتی میبینیم شما که همیشه از ارزش ها و خوبی ها می نویسید همونی هستید که گاهی ممکنه از کوره در برید بیشتر با مطالب ارتباط برقرار میکنیم و اون حرفهای خوب برامون در دسترس تر جلوه میکنه...
از همون موقع به فکرم اومد که در مورد برخی تنش های زندگیمون بنویسم... برخی محدودیت هایی که توی زندگی مشترک دارم... برخی موانع و ...
اما یک چیزی همواره مانعم شد از نوشتن...
اون موقع تصورم این بود که توی موانعی که دارم قصور از همسرم هست... و هیچ وقت دوست نداشتم کسی در مورد همسرم برداشت منفی کنه... با اونکه مقصر میدونستم ایشون رو... اما هرگز راضی نمی شدم کسی همسرم رو قضاوت کنه... یک لحظه نمی تونسم تضعیف شدن ایشون رو ببینم...
گذشت تا مدتها پیش شاید یه سال... یا یه سال و نیم... نمیدونم...
فهمیدم عامل اصلی این موانع خودم هستم... و فقط بدنامی اش به اسم همسرم شده...
فهمیدم کجا رو باید نشونه بگیرم... چند ماهی دغدغه داشتم... تلاش کردم...
هر چی جلوتر رفتم دیدم معجزه وار موانعی که به اسم همسرم جلوی من سبز بود داره میره کنار...
حالا بعد از وفات پدرم که کمی خلوتم بیشتر شد دیدم وجود همسرم جز لطف خدا برای برطرف کردن برخی ملکات ناخوش در وجود من چیزی نبود...
اگر تشخص و ویژگی های همسر من اینی که هست، نبود و چیزهایی که تا قبل از این به عنوان مانع میدیدم وجود نمیداشت... من با تمام توانمندی هام در مسیر دور شدن از خدا حرکت میکردم... ولو ظاهر اون اعمال و اهداف، خوب و مثبت و دینی و ولایی بودن...
جالبه اسمش رو میذاشتم موانع و محدودیت...
در حالی که فقط ظاهرش محدودیت بود...
و عجیب تر اینکه هر چه بیشتر از درونم عامل اصلیش رو کمرنگ تر میکنم محدودیت بیرونی هم کمرنگ تر میشه...
سبحان الله...
و این روزها اونقدر مباحثاتمون پربرکت تر شده که خدا رو خیلی بیشتر حس میکنیم...
حالا وقتی میفهمم چرا خانمی با این مشخصات باید همسر من باشن میفهمم اصلا خدا ایشون رو برای هدایت من و من رو برای تکامل ایشون خلق کرده بودن...
چون برخی از اون ملکات ناخوش من، ژنتیکی بودن... یعنی از نسل های قبل روانه شدن به سمت من... برخی از این ویژگی های همسر من هم ژنتیکی بودن... بارها اراده کرده بودن بذارن کنار اما توی بزنگاهها اون ملکات کار خودشون رو میکردن...
و امروز فرصتی بزرگ برای من و همسرم فراهمه تا ملکاتی ناخوش که همینطور نسل به نسل جلو اومده بودن و انسانهایی رو درگیر خودش کرده رو متوقف کنیم یا خیلی ضعیفشون کنیم...
باید نسبت انسانها رو با خودمون دریابیم...
باید نسبت اتفاقات رو با خودمون دریابیم...
و این ممکن نیست تا خودمون رو دریابیم...
- چهارشنبه ۲۷ فروردين ۹۹