راستش این مطلب اصلا یه مطلب عاشقانه نیست...
یعنی اصلا از این منظر نگاه نکردم به مسئله...
واقع اینه که زیاد هم دوست ندارم عاشقانه های متاهلی رو توی این محیط بنویسم... مگر به روش هایی که فکر میکنم کمترین بازخوردهای منفی رو داره... یا با کمترین برانگیختن حسرت یا حسادتی برای اکثریت مفید باشه
یعنی باید به دامن هنر و خدای هنر پناه برد برای بیان همچین موضوعاتی...
هنر؟
همونجا که فلسفه تموم میشه... هنر آغاز میشه...
اما از قدرت های همسرم اون قدرتی که منو دچار بحران های فلسفی میکنه اینه که:
محیط خونه ای که ایشون روزی هشت الی ده ساعت بدون من تحملش میکنه... من نمی تونم دو ساعت هم بدون ایشون تحملش کنم...
نمیدونم قدرت ایشون منو دچار این پرسش فلسفی میکنه یا ضعف خودم...
هر چی هست حال استیصال قشنگی هست...
جز سجاده هم درمانی نداره...
منی این حرف رو میزنم که منطقم میگه تعلق من به ایشون کمتر از تعلقی هست که ایشون به من دارن... حق دارم دچار پرسش های فلسفی خاص این موضوع بشم... نه؟
- شنبه ۳۰ فروردين ۹۹