سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

از ناخدای وجود تا خدای وجود

در این پهنه بیکرانه ی اقیانوس عشق،

با زورق پر وصله و پینه ی عقل و تشخیصم

با پاروی اشک و توسل...

 

 

 

و دلی نگران که:

مبادا زورقم در این پهنه ی مواج اقیانوس...

مبادا پارویم ...

آه... مبادا پای راهوارم...

 

 

 

آری این گونه نگران و بی قرار...

از ناخدای وجودم ، تا خدای وجودم راه می پیمایم...

تا به افق کدام پهنه ی بی سویی...

و به قبله ی کدام بی سمتی...

غرق در نمازت شوم...

 

 

 

صبا گو آن امیر کاروان را..

مراعاتی کند این ناتوان را...

ره دور است و باریک است و تاریک...

به دوشم میکشم بار گران را... 


دریافت
مدت زمان: 1 دقیقه

خیلی خوب  بود

الحمد لله و ممنون

 

به به،

چه شاعرانهٔ زیبایی!

گاهگاهی بنویسید از این شاعرانه ها

 

منظور از قلبه، همون قبله است؟

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan