سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

مستقل ها ، تابعین بصیری میشوند...

آنقدر خوب دوستان و نزدیکانش را با خط امام و انقلاب آشنا کرده بود و آنها را عاشق اسلام کرده بود که وقتی خودش به "تظاهری طولانی مدت تا لحظه شهادتش"، از خط انقلاب فاصله گرفته بود و سنگ منافقین کور دل را به سینه میزد و امام خمینی و شهید بهشتی و امثال آنان را زیر سوال میبرد ، کسی از دوستانش به تبعیت از او، از انقلاب فاصله نگرفت...

 

چیزی که هنوز برایم هضم نشده این است که چطور میشود کسی در 24 سالگی به این حد از استقلال شخصیتی برسد؟!!!

محمد شبیه هیچ کس نبود...

از شدت استقلالش عاشق امام و انقلاب و اسلام بود...

 

محمد به من یاد داد که فقط انسانهای مستقل ، تابعین خوب و محکم و بصیری برای اهل بیت علیهم السلام میشوند...

باید بروم...

ببینم این حجم از استقلال و استحکام شخصیتی از کجا نشات میگیرد...



اقناع فکرها خوب است...

اما بدانید فکرها همواره در معرض شیطان هستند...

دلها را دریابید...

راه دلها را جز صاحب دلها کسی نمیداند...

به سوی هو برویم...



اگر میخواهی دل خودت تکانی بخورد به سوی او برو

اگر میخواهی دل همسرت را تکان بدهی ، به سوی او برو

اگر میخواهی دل خانواده و اقوامت را تکان بدهی ، او

اگر میخواهی دل جامعه ات را تکان بدهی، او...

مبادا فکر کنی به هنرِ زبان و بیان و رفتار و اعمال میتوانی دلی را حرکت بدهی...

 

ز احمد تا احد یک "میم" فرق است

جهانی اندر این یک "میم" غرق است...

چقدر متن تون مرتبطه با فضای سیاسی و فکری این روزها...

خیلی به این فکر کردم که اون جایی که طرف به تعارض با حرف و امر ولی میرسه کجاست؟

اول به این رسیدم که خیلی ها اشکالشون تو پذیرش مسئله ی ولایته

طرف توهم ولایت مداری داره ولی اون زمانی که ولایت ولی رو پذیرفته خیلی درست و حسابی و از عمق جان نبوده...واقعا قبول نداره که درک، شناخت و شخصیت ولی خیلی قوی تره از سایرین و خودش

بعد تر برداشتم این بود که وقتی به تعارضی می رسیم باید تواضع کنم و اون منِ متکبر وجودم رو بشکنم و بنا رو بر این بذارم که حرف ولی درسته، و شناخت من ناقصه،درک من از مسئله دچار اشکاله...

بعد به جای اینکه رها کنم مسئله رو اگر ممکنه معرفتم رو بالا ببرم، برم دنبال ایرادات و نقص های فکری و معرفتی خودم

جمله م رو شرطی کردم چون معنقدم خیلی درک و دانش بالایی نیازه که فلسفه ی تصمیم های ولی رو بشه فهمید و یه جاهایی هم کلا غیر ممکنه

اینطوری هم حرف ولی پیش رفته و هم من تربیت شدم تو این فرایند... 

این بالا بردن معرفت، افزایش شناخت و خودسازی قطعا مؤثره و نباید کم اهمیت دونسته بشه

شناخت پشتوانه ی محکمی برای عمله

حتی احساس هم از شناخت مایه می گیره... 

 تا یه حدی فطرت پذیرای حقه

ولی از یه جایی به بعد نفسانیات انقدر اختلال ایجاد میکنن و سنگ میندازن تو راه آدم  که شناخت و معرفت ضروری میشه و همین سبب تحکیم احساسات هم میشه

+فدای اون اولیا ای که پیروانشون رو به شناخت و معرفت بیشتر دعوت می کنندو به عبارتی دنبال گوسفند پروری نیستن... 

سلام
فقظ این روزها؟

با افزایش معرفت موافقم...
چون معتقدم معرفت اگر صرفا نظری باشه و نظری جلو بره... برای خودِ طالبش دافعه ایجاد میکنه...
میشه مثل خیلی از روزمرگی ها...
دوره داره... میگذره...
لذا معرفتی مانا و مستمر هست که پله پله حال طالبش رو تغییر بده و دگرگونش کنه...

سلام

جدیدا صوت سلسله جلسات «مستقل و متفعل بودن» رو از حاج آقا پناهیان دارم میشنوم

خیلی مفید و جالبه

 

واقعا استقلال شخصیت چقدر نکته مهم و راهبردی هست در عاقبت بخیری

ولی ما کاملا ازش غافلیم

 

سلام علیکم
منم باید گوششون بدم...
من معمولا هر سال محرم یا ماه رمضان اول سخنرانی دانشگاه هنر ایشون رو گوش میدم... بعدش دیگه به سخنرانی های جاهای دیگه شون نمیرسم...
این سخنرانی هم چند وقتی توی برنامه ام بود اما چون نرسیدم دیگه فراموش شد...

فکر میکنم یکی از مهمترین مولفه های استقلال شخصیتی داشتن ، رشد درونی باشه...
جوشش از درون باشه...
نه شورانده شدن از بیرون...

نرم افزار منبر

برای دسترسی راحت به انواع سخنرانی سخنرانها با نظم و مرتب، خیلی عالیه.

از بازار دانلودش کنید

 

 

ممنون
تهیه اش کردم...

نه صرفا این روزها

ولی الان این بحث با عنوانی مشخص و واضح پررنگ شده

میشه راحت تر بگید؟
با چه عنوانی؟
راحت بگید...

سرِ حرف رهبری در مورد مسئولین سابق قوه قضاییه و موضع فعالین جنبش عدالت خواه در این حوزه، بحث تفاوت نظر با ولی فقیه و تعارض رأی با ایشون مطرحه

این که حد ولایت پذیری چیه و تو این موارد چطور باید رفتار کرد؟

اگه با رهبری تفاوت نظر داشته باشیم چکار کنیم؟ 

اگه رهبری از روی مصلحت حرفی بزنن ما موظفیم همون حرف رو سر خط قرار بدیم یا نه ما به عنوان تابع ولی وظیفه ی متفاوتی داریم ؟

و... 

*اینا بحث بین یه عده ی دیگه ست، چون از زبان دوم شخص نوشتم شاید مشتبه بشه امر 

مسئله تفاوت دیدگاه یه عده که خودشون رو عدالت خواه میدونن با رهبری، دوگانه ی مصلحت و حقیقت نیست...
مسئله سر عدم تجربه مدیریتیِ مشابه از سوی عدالتخواهانی هست که فکر میکنن بعضی مواضع رهبری رو نمی فهمن...

پیشنهاد میکنم گفتگوی زنده ای که در فضای اینستا بین آقای امیرآبادی (نماینده مجلس) و آقای رائفی پور (سخنران و پژوهشگر) رو گوش بدید...
آقای رائفی پور رو یکی از افراد عدالتخواه بدونید که تجربه مردمی و تحقیقی و پژوهشی خوبی داره
آقای امیرآبادی رو نماینده کسانی بدونید که تجربه مدیریتی ای رو داره که در بدنه حاکمیتی کشور وجود داره...
آقای رائفی پور موسسه دارن و کارگروههای مختلفی در حوزه های مختلف در موسسه شون فعاله... و دارن همه اونها رو مدیریت میکنن...
اما جنس مدیریتی که آقای رائفی پور درگیرش هستن با جنس مدیریتی که در بدنه حاکمیت اقتضاء میکنه خیلی متفاوته...

شما توی گوش دادن به این گفتگو متوجه این تفاوت میشید...
مدیریتی که آقای رائفی پور درگیرش هستن اونقدری پیچیده نیست... اما جنس مدیریتی که در بدنه حاکمیت وجود داره بسیار پیچیده هست... چه در دولت و چه در قوه قضا و چه در مجلس و حتی در ارگانهای حاکمیتی استانها و شهرها...

کسی که هیچ درکی از جنس مدیریت در بدنه حاکمیتی کشور نداره طبیعی هست به تناقضاتی برخورد کنه...
مثال میزنم:
یکی نماز آیت الله بهجت رو میبینه... خیلی مشتاق میشه بره نماز بخونه...
میره قامت میبنده میبینه خطورات شروع شده... نه تنها هیچ اشک و آهی نیست... بلکه تمامش خطورات روزمرگی اش هست...
حالا باید چکار کنه؟
حالا فرض کنید این نمازگزار همون حاکمیت هست...
یه عدالت خواه میگه این که نماز نشد... بنا بود ما همون نماز آقای بهجت رو بخونیم...
یکی که از بالاتر میبینه میگه خب راهکارت چیه؟
عدالتخواه میگه جلوی این خطورات رو بگیر... باهاش بجنگ...
اونکه از بالاتر میبینه و ذهن انسان رو میشناسه میگه اگر با جنگیدن با خطورات، خطورات کمتر میشد من حتما همین کار رو میکردم...
اما یقین دارم که با جنگیدن با خطورات ، خطورات بیشتر میشن...
بعد عدالتخواه میگه آقا نمازگزار در رکعت دومش تشهد هم نخونده... این نماز باطله...
اون رهبر میگه نه... نماز رو باطلش نکن... میشه با سجده سهو رفعش کرد...

مشکل جنبش عدالتخواهی که تجربه مدیریتی در بدنه حاکمیت نداشتن همینه...
نگاهشون واقع گرایانه نیست... ممکنه ایده آل و غیرواقعی ببینن...
بعضی ها هم تجربه مدیریت دارن اما هوش مدیریتی پائینی دارن...
این رو جدی عرض میکنم...

دقیقا نقدی که به آقای شریعتی داشتم همین بود... ایشون نگاه نقدگرایانه و تخریبی شون بر نگاه سازنده شون غلبه داشت...
و این دقیقا به این علت بود که ایشون تجربه مدیریت و سازندگی نداشتن...

چالش برخی عدالتخواهان با رهبری بر سر حقیقت و مصلحت نیست...
بلکه بر سر عدم درک مدیریتی در بدنه حاکمیت از سوی برخی عدالت خواهان هست...

فرق هست بین مدیریت یک دفتری که همه اعضاش رو خودت و با سلیقه خودت انتخاب میکنی...
با مدیریت یک کشوری که دو سوم توان اجرایی اش توسط جامعه انتخاب میشه و یک سومش توسط رهبر...
و برای اینکه این مجموعه قفل نشه اون کسی که یک سوم رو انتخاب میکنه باید در انتخابش، با مدل انتخابی اون دو سوم هم توجه کنه و بر اساس انتخاب اونها انتخاب کنه که کارها قفل نشه...
این رو کسی که هوش مدیریتی نداشته باشه اصلا درک نمی کنه...

البته دور از شان عدالنخواهان جامعه ما هست ان شا الله ولی خوارجی که در مقابل امیرالمومنین علیه سلام قیام کردند دقیقا از موضع عدالتخواهی بوده و عدم درک مدیریتی...

رشد درونی

دقیقا یعنی همون خود جوش بودن

یعنی آتش به اختیار بودن...

اینکه بتونی حتی اگه بالاسریت اشتباه گفت، انقدری معرفت و مهارت داشته باشی و انقدر عقلانیت در تو پررنگ باشه، که خوب رو از بد تشخیص بدی و «عمل کنی»

و این چطور در وجود و نفس یک انسان شکل میگیره؟
این چشمه شدن درون چطور شکل میگیره؟

اینجا آغاز راه خودشناسی و خودسازی هست...
برای همین فرمودن:
من عرف نفسه فقد عرف ربه
یا فرمودن: معرفت النفس انفع المعارف...

این خودسازی و این خود شناسی موجب میشه انسان به فرقان برسه...
حالا وقتی انسان متوجه این مسائل میشه میفهمه چقدر استرسی بودن برای همچین هدفی سم هست...
چقدر عجول بودن و بی صبری برای رسیدن به این فرقان سم مهلکی هست...
چقدر عرت نفس نداشتن انسان رو از این هدف دور میکنه...
چقدر اعتماد به نفس نداشتن چالش بزرگی در این مسیره...
چقدر کم تحمل بودن و حلم نداشتن ضعف بزرگی برای رسیدن به این مهم هست...

و مثل یک جراح می افته بر پیکر نفس خودش تا یکی یکی اینها رو درست کنه... تا به اون فرقان رو بدست بیاره...

چون الان همه ما در مقام نظر اینها رو خوب میفهمیم... اما این فهمیده ها یک نقدِ درونی و وجودی هم میخواد...
باید اون سرمایه نقد درون رو ایجاد کرد....


متوجهم کاملا و تا حد زیادی موافق

در مورد خوارج فکر می کنم بیشتر لازمه بدونم و بخونم

من تصورم اینه که خوارج یه مشکل ریشه ای تر داشتن که بر مجموعه رفتارهای اونها مؤثر بود و رفتارها و کنش هاشون رو از قالب درستی که باید،خارج می کرد

من قائل به ولایت مطلق ولی فقیهم،با اون دید کلان رهبری و اشراف ایشون که شما اشاره کردید هم کاملا موافقم

برای همین هم گفتم عمدتا اگه جایی حس کردیم اختلاف نظری هست باید اول خودمون ببینیم کجا مشکل داشتیم، کدوم ظرافت رفتاری رو نادیده گرفتیم

نه اینکه فکر کنیم رهبری اشتباه کردن

قبول دارم جنبش عدالتخواه یه جاهایی خیلی اشتباه می کنه، پافشاری اشتباه داره، سر اسلحه رو بدجایی می گیره و... 

ولی مطالبه گری چیزیه که تو جنبش عدالتخواه پررنگتر از سایر تشکل هاست

اگر ضابطه مند رفتار می کردند و دقت نظر بیشتری داشتند می تونستن خروجی خیلی خوبی داشته باشن

یعنی نیتشون رو بد نمی دونم، ولی جهت و نوع حرکتشون رو هم اصلا تضمین و تأیید نمی کنم

من نمی دونم دوستان اصلا خط قرمزشون چیه؟ ضوابط شون چیه؟

نمیشه که چون عدالت خواه هستن همه چیز رو زیر پا بذارن و فدای عدالت خواهی کنن، این بیشتر هزینه زاست تا نتیجه بخش

حقیقتا دلم برای این انرژی ای که یه جاهایی به اشتباه صرف میشه می سوزه... 

بله... منم عرض کردم دور از شان عدالتخواهان جامعه ماست... در مورد ابن ملجم لعنت الله علیه اینو هم از سخنرانی شنیدم که بعد از جنگ با خوارج وقتی صدای گریه های یتیم های کوفه که پدرشان توسط سپاه امیرالمومنین کشته شده بود رو شنید یقین کرد که امیرالمومنین از صراط عدالت خارج شده... و کشتن اون تعداد زیاد از مسلمانان ظلمی بیش نبود که حضرت بر اون افراد و همسر و بچه هاشون کرده...

شاید نشه گفت تنها دلیلشون عدالت خواهی بوده... اما چالش جدی شون بوده گویا...
کلا در مبانی عقیدتی عدالت رو از ولایت بالاتر ببریم یعنی انحراف... یعنی سقوط...

بله مطالبه گری جوانها نباید  ساکت بشه...
اما میشه سمت و سوی دقیق تری پیدا کنه...

یکی از جوانان نخبه نزد رهبری گله میکردند که من پیگیر فلان مسئله مهم بودم اما برایم پرونده درست کردن و مدتی درگیر دادگاه و زندان و... بودم (نقل به مضمون)
رهبری فرمودن من با اصل حرکت و پیگیری شما موافقم اما برید راه و چاه رو یاد بگیرید که در همچین گرفتاری هایی هم نیفتید...

منظورشون این بود که به صرف حق بودن حرفتون جوری عمل نکنید که با قانون کشور محکومتون کنن بعد انتظار داشته باشید رهبری بیاد نجاتتون بده...
رهبری هم پشتیبان همین قانون هست...

من فرمایشتون رو کاملا درک میکنم... ضرورتی نداشت مستقیم تر عقیده تون رو مطرح کنید...
متوجه منظور شما شده بودم...

ان شا الله همه ما به تعادل برسیم و به اون استقلال حقیقی در باورهامون برسیم تا شخص قابل اتکایی باشیم برای ولایت...
یه زمانی کسی نزد استادمون گفت دوست داریم برای امام زمان سرباز تربیت کنیم...
ایشون فرمودن ، توقعتون رو ببرید بالاتر... برای سردار تربیت کردن برای امام زمان برنامه بریزید...

اینها لازمه اش اینه که به یک استقلال روحی مناسبی برسیم...
دعا بفرمایید برای ما...

کاملا درسته

و البته وقتی این نواقص رو بفهمیم، خدا هم برای رفع هر کدومش ما رو تو بلاهای مختلف میندازه.... حالا اگه حواسمون باشه و زرنگ باشیم که وجودمون حکاکی میشه و میریم سراغ رفع رذیله بعدی

ولی اگه هی غر بزنیم و نفهمیم چرا دچار این بلا شدیم و قدرش هم ندونیم، دیگه خیلی طول میکشه تا اصلاح بشیم و هی درجا می زنیم...

 

قربون خدا برم...
هیچ چیزی رو برای انسان پیش نمیاره مگر اینکه خیری در اون برای انسان هست...
کاش اونقدر استقلال پیدا کنیم که بلافاصله وقتی خودمون رو در شرایطی دیدیم اول صدای خدا رو بشنویم...
انسانهایی که استقلال ندارن یا استقلالشون کمه وقتی توی شرایطی قرار میگیرن اول پیامهای اجتماعی ، یا عرفی یا سلیقه ای خودشون یا حتی روانشاسی اون اتفاق رو میشنون...
این خودش نشونه استقلال کم و پایینه...

دعا بفرمایید...
دوشنبه ۱۶ تیر ۹۹ , ۰۰:۳۹ سربازِ روزِ نهم

ان شاالله همنشین امام باشه

ان شا الله...
و ان شا الله کمکمون کنه که به بهترین حالتی که خدا دوست داره کارش رو به انجام برسونیم...

دل خودش چی؟

برای دل خودش هم گفتم دیگه عزیزم
گفتم اگر میخوای دل خودت تکون بخوره به سمت او برو...
پنجشنبه ۱۹ تیر ۹۹ , ۰۱:۵۴ سربازِ روزِ نهم

به انجام برسونی...

من فقط دعوت می کنم و زینت می دم تو چشت :)

سلام مرد خوب...
حال و احوالت چطوره...

این "به انجام برسونی..." در مقابل اون " به انجام برسونیم" بود؟
به چی دعوت میکنی؟
داداش زیر دیپلم صحبت کن... من اگر اهل گرفتم اشارات بودم بهم میگفتن برو اشارات و تنبیهات شیخ الرئیس رو بخون :))))

با آقای بابازاده هم در مورد اون کتاب صحبت کردم...
میگفت اونها قصد نوشتن کتاب نداشتن... و در واقع هدفشون خیلی بزرگ نبوده برای نوشتن این کتاب...
یه چیزی شبیه این که توی فلان یادواره هزارتا از این کتاب رو داشته باشیم و بدیم دست شرکت کنندگان...

ایشونم نظرشون بر این بود که من کار خودم رو دنبال کنم...
نویسنده هاش رو هم میشناخته...

منم یه محمد میشناسم که خیلی دوستش دارم

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan