گفت: فلان پیشنهاد رو به صاحب فلان کارخونه دادم... طرح خیلی خوبی بود... فروشش خیلی میرفت بالا...
اما نمیفهمن... چرا اینا اینجوری هستن؟!!... بعد ادامه داد که: یکی به من میگفت: چرا طرح به این خوبی رو به اینها میگی؟!!! خودت دستگاه اجاره کن و اون طرح اقتصادی ات رو اجرا کن...
میدونی ن. .ا!... مشکل من اینه که خودم پول ندارم...
من که سالها با این ایده پردازی هاش و رفتارهاش آشنا بودم و میدیدم سر اینکه ایده هاش رو قبول نمیکنن و اجراء نمیکنن و اون هم ناراحت میشه و هی از این شرکت به شرکتی دیگه میره و از این تغییر و جابجایی زن و بچه اش چقدر عذاب میکشن...
گفتم: دقیقا مشکل تو اینه که پول نداری... اگر خودت سرمایه داشتی یه مقدار محافظه کار تر میشدی یه مقدار صبور تر و مدبر تر میشدی... یه مقدار بیشتر اهل وفق میشدی... چون سرمایه نداری... یا بهتر بگم: چون سرمایه مال دیگران هست اینقدر بی پروا هستی...
این نترسیدن تو ، اصلا ممدوح نیست... این بی پروایی یک حسنه نیست... بهش افتخار نکن...
تا خودت رو اصلاح نکنی هیچ وقت مدیر خوبی نمیشی... هیچ وقت...
نقد من به بعضی از آرمان گرا ها و انقلابی ها همینه...
بدون هیچ تجربه مدیریتی ، اونقدر داغ و آتشین دم از عدالت نزنین...
یه زمانی یکی اونقدر هتاکانه در مورد یکی از زن های پیغمبر سخن میگفت که دیدم داره شان و منزلت آقا رسول الله زیر سوال میره... شروع کردم نقد کردن حرفهاش در مورد اون همسر پیغمبر... بحث خیلی طولانی شد...
آخرش بهش گفتم: ببین... کاری که تو با من میکنی اون صهونیست و وهابی نمی تونه با من بکنه... تو منو مجبور به دفاع از شخصی میکنی که واقعا در دلم ازش برائت دارم... و خدا به خاطر این تند روی ات ازت بگذره که منو در همچین موضعی قرار میدی... من و دفاع از زنی که خون به دل پیامبر کرد؟!!!!
چرا آدم رو وادار به این کار میکنید؟!!!
گاهی این آرمان گرا ها کاری میکنن که مثل منی از امثال حسن روحانی دفاع کنم... یا حضرت عبااااس... این کار رو نکنید با من؟!!!
من هم سال 92 و مخصوصا سال 96 به دوستام التماس میکردم به این بشر رای ندید به خاک ذلت میکشونه ملت رو...
داغی که رئیس جمهور شدن این آقا روی دل من گذاشت، شهادت حاج قاسم روی دلم نذاشت...
بعد آدم رو مجبور میکنن از این شخص و تیمش دفاع کنه...
چرا بعضی از آرمان گراها اینقدر بد آرمان گرایی میکنن؟!!
غیر عملیاتی...
بدون هیچ درک مدیریتی...
بدون هیچ درکی از اقتضائات مدیریت
وانگهی وقتی هیچ اطلاعی از اصل مدیریت ندارن در مورد مدیریت اسلامی که دیگه نور علی نور میشن...
اینا یه تیغه قیچی بریدن حق در جامعه هستن...
و یه تیغه دیگه اش:
امان از وقتی که بعضی ها اصرار دارن در عقل تجربی بمونن... و بهش افتخار هم میکنن...
اینها هیچ مشکلی ندارن... فقط دیرتر میفهمن حقایق رو... وقتی که شاید جایی برای جبرانش نمونده باشه...
بچه ام توی مسئله ای گوش به حرف ما نمیداد... میخواستم به خانمم بگم شش ماه تحمل کنی حل میشه... سن اش که بالاتر بره متوجه این مسائل میشه...
بعد دیدم نه... این چیزی نیست که نشه با تربیت ، به بچه فهموند...
بعد دیدم کاری که تربیت با انسان نکنه، زمان همون رو به انسان تحمیل میکنه...
یعنی چی؟
یعنی اگر کسی در سن 20 یا 25 سالگی نفهمه ملاک های یک ازدواج درست چیه، به احتمال زیاد اگر اهل فکر باشه وقتی 40 سالش شد و دو تا هم بچه داره ، به صورت طبیعی میفهمه ملاک های درست برای ازدواج چیه... اما...
وا حسرتا...
قرار نبود ما انسانها مثل بقیه موجودات محترم، صرفا حیات طبیعی داشته باشیم... هان؟!
همه قصه زندگی انسان همینه...
خودتون و بچه هاتون رو محدود به عقل تجربی بار نیارید...
چنین اشخاصی همیشه از زمانه شون عقب میمونن... این اشخاص برای سیستم ولایی هزینه زا هستن...
هم آرمان گراهای بی تجربه ی بی پروا...
هم انسانهای تجربه زده...
اما گفتن بود...
- يكشنبه ۴ آبان ۹۹