یکی از سخت ترین امتحانات من بعد از شروع این کار و راه اندازی دفترم این بود که :
کارهایی به من سپرده میشد و اختیار کاملش دست خودم بود که برای اجرا به چه گروهی یا دفتری بسپرم...
اتفاقا چون اعتماد زیادی به من داشتن، خیلی راغب تر بودن که کار رو توسط دفتر خودم انجام بدم...
اما قبل از این که من وارد بشم یه دفتر دیگری کارهاشون رو انجام میداد...
معایبی داشت:
خیلی بدقولی میکرد در تحویل کارها... اونقدر که بارها من مواخده شدم که چرا یه فکری به حال این تاخیرها نمی کنی... حیثیت ما توی بازار داره میره...
تسلطی نداشتیم روی کارهاشون... و مدیریتش برامون سخت بود...
حالا منِ نوپا... با چند نفر پرسنل در دفترم... بعد از چند ماه آموزش رایگان دادن و اجاره دادن و میز و صندلی و سیستم و یخچال و فلان و بهمان خریدن و...
اختیار تام هم دارم که کلا دیگه کارها رو به اون دفتر قبلی نسپرم... و همه اش رو خودم انجام بدم...
اما همه اصول اعتقادی ام جلوی من قد علم میکنن...
با خودم میگم: کاش اختیار تام نمیدادن به من... حداقل دیگری عملکرد ما دو دفتر رو با هم مقایسه میکرد بعد هر کدوم بهتر بود کارها رو به همون میسپرد...
با همه فراز و نشیب درونی، تصمیمم به این شد که هر چی کار میاد، اول به اون دفتر بسپرم و بعد اگر ظرفیت اون پر شد، به دفتر خودم بسپرم...
به همه اینها اضافه کنید، این شخص که صاحب اون دفتر بود و هست ، اغلب کلیپ های صوتی و تصویری توسط اشخاص رسانه ای و سیاسی و ... بر علیه شخص رهبری برای من میفرسته...
و من این اعتقادم هست که اگر جایی حضور داشته باشم که علیه رهبری حرفی زده بشه، اگر بتونم محترمانه دفاع کنم، دفاع میکنم... اگر ببینم دفاع نمی تونم بکنم یا دفاع کردن دردی رو دوا نمیکنه، از اون جمع خارج میشم... تا شاهد تضعیف شدن این شخص عزیز نباشم...
با همه اینها تا مدتها به همین روش جلو رفتم...
از یه جایی به بعد دیدم دارم کم میارم... اختیار کار سپردن به دفاتر رو دادم به همکارم...
ناگفته نماند که همکارم نسبت به کار من حسادتی دارن که پنهان میکنن اما برای من آشکار هست... برای همین سپردم دست اون... تا طرفداری من رو نکنه... هر وقت ناچار شد به دفاتر بسپره این کار رو انجام بده... و وقتی هم خواست بسپره، باید بسنجه ببینه کدوم دفتر به وقتش بهش میرسونه و با کیفیت بهتر بهش میرسونه که بعدا خودش زیر سوال نره...
الان خیالم راحت تره...
اما بنظرم توی امتحان سختی که داشتم، رفوزه شدم...
خدایا من ظرفیتم کمه... کمکم کن...
این امتحان هیچ وقت از یادم نمیره...
- جمعه ۷ آذر ۹۹