سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

عنوانی براش پیدا نکردم...

هم توی مجازی و هم در دنیای واقعی خیلی ها برای وفات حضرت علامه بهم پیام دادن یا زنگ زدن که تسلیت بگن...

پدر خانمم زنگ زدن و تسلیت گفتن به من!!!

به من؟!!

کمیل زنگ زد... مادرش یه ماه پیش وفات کردن... نمیدونستم... اما برای وفات حضرت علامه به من زنگ زد... خیلی ناراحت بود...

گفت رضا دیشب خیلی دعات میکردم... خیییلی به یادت بودم...

گفتم چرا؟... چطور؟

گفت درسته خانمم خودش توی کلاسهای درس های حضرت علامه بوده... اما مهر حضرت علامه واقعا به واسطه صحبت های تو به دلم نشست... حضرت علامه جزو محدود آدمایی بود که حقیقتا باورش داشتم... و چقدر دعات کردم که تو واسطه شدی مهر همچین آدمی به دلم بیفته...

رضا خیلی داغدارم...

یه ماه پیش مادرم رو از دست دادم و حالا هم حضرت علامه رو...

و باز هم من مبهوت بودم... من؟!!!

چرا من رو به حضرت علامه وصل مکنید؟!!

 

وحید زنگ زده بود... وفات علامه رو به من تسلیت میگفت...

چرا به من؟!!

مگه نسبت من با این انسان عظیم و گمنام چیه؟!!

فقط تفاوت من با این دوستانی که زنگ میزدن این بود که شاید درصد گمنامی علامه نزد من یه اپسیلون کمتر از اونها بود...

 

راستش من خجالت میکشم که من رو به آدم خوبا منتسب کنن...

از اون آدم خوبا خجالت میکشم...

من هرگز در حد انتظار خودم نتونستم ظاهر بشم... من در باب ولایت فقط شرمساری دارم...

بعد به من تسلیت میگن....

نمیدونم چجور حالم رو بیان کنم...

 

من در این شک ندارم که زندگی من و نگرش من رو حضرت علامه و شاگردانش متحوول و منقلب کردن...

اما واقعیت اینه که فرق من با خیلی از آدمای این سرزمین اینه که من میدونم نقش حضرت علامه رو زندگیم و دیگران ممکنه ندونن...

علامه قطعا در زندگی خیلی ها تاثیر داشتن... اما خب خیلی ها نمیدونن بسیاری از اثرات زندگیشون از کدوم توجه و کدوم نور هست...

اینه که میگم ایشون گمنام هستن...

 

میدونید همیشه معتقد بودم که از انسانهای بزرگ خیلی نمیشه مستقیم حرف زد... چون ضد تبلیغ میشه...

و یه گلگی همین اینجا از خیلی رسانه های انقلابی بکنم که تا خبر وفات علامه رو شنیدن همه جا رو پر کردن از این جمله حضرت علامه:

گوشتان به دهان رهبری باشد چون ایشان گوششان به دهان خاتم الانبیاست...

 

آخه چرا اینقدر کج سلیقه هستید؟

چرا اینقدر نابلد هستید؟!!!

چرا اینقدر مردم رو نمی شناسید؟!!

چرا نمی تونید حقیقتا مردم رو دوست داشته باشید؟!!!

چرا فقط وقتی میتونید به روی مردم لبخند بزنید که مثل شما فکر کنن؟!!

چرا به همه چیز ابزاری نگاه میکنید؟!!

آتیش من در تبعیت از رهبری از خیلی هاتون بیشتر و البته از همه هم شرمنده ترم اما شماها فقط بلدید ضد تبلیغ باشید...

میدونید معنای این مدل کار رسانه ای شما چیه؟!!

 

معناش اینه:

های مردم... اگر علامه حسن زاده رو عارف واصل و عالمِ به غیب میدونید بذارید آگاهتون کنیم که ایشون رهبری رو حجت میدونستن... 

دیگه چه دلیلی دارید که تابع محض رهبری نباشید...

اگر تابع محض نباشید جاتون اسفل السافلینه...

 

دقیقا پیام مستتر و پنهان این کار رسانه ای همینه... دقیقا...

بعد انتظار دارید مردم با این مدل کار رسانه ای شما هدایت بشن؟!!

 

چرا اینقدر خون به دل آدم میکنید؟!!

چرا اینقدر نگاهتون زمخته؟!!

چرا شبیه رباط عمل میکنید؟!!



و اما مطلب دوم

دوستان عزیز... خوانندگان گرامی...

میدونید رسانه توی عصر ما خیلی مهمه... در مورد اهمیتش هر چی بگم کم گفتم... اما قطعا بعد از این خیلی بشتر از اهمیت رسانه از زبان مقام معظم رهبری خواهید شنید...

 

من توی این سالها خیلی به رسانه فکر میکردم... خیلی غصه میخوردم... حتی ممکنه برای خیلی از بزرگواران اینجا نظر هم گذاشته باشم اما اگر از زاویه رسانه نگاهشون کنم خیلی ازشون راضی نباشم... در حد همین وبلاگ...

 

قطعا منم ایراداتی داشتم...

به نظرم میرسه وبلاگ دیگه محیطی نیست که آدم بخواد تفکرات کلان رسانه ایش رو اینجا عملی کنه... شاید برای گاهی نوشتن و تخلیه شدن بد نباشه اما نمیشه اون هدف رو اینجا پیاده کرد...

اما خب در این هم شکی نیست خود وبلاگ هم یک رسانه بوده... صرف نظر از اندازه اش...

 

میشه ازتون خواهش کنم از زاویه رسانه بودن وبلاگ نقدم کنید و ایرادات و نقاط قوتم رو بگید؟

مخصوصا کسانی که سالهای بیشتری هست منو میشناسن...

شاید اگر توفیقی بشه بتونم در فضای دیگری هم کار رسانه ای بکنم... الان نمیدونم کجا...

اما اگر میشه ضعف و قوت ها رو به من بگید... منم میدونم الزاما همه حرفها درست و واقعی نیست... اما اونچه که واقعی هست اینه که مثلا فلان مدل فکری و شخصیتی اینطوری نگاهم میکنه... این ضعفها و قوتها رو در من دیده و این توقعات رو داره... این خودش یه جامعه شناسیه که بهم کمک میکنه...

 

خواهش میکنم راحت بنویسین...

ازم دریغ نکنید...

این خاطره رو مینویسم تا بگم هدایت ایشون یه هدایت زنده بود...

بدون هیاهو و تبیغات فیک رسانه ای...

 

من یه جوان 22 ساله بودم...

تشنه دونستن خیلی حقایق بودم... نمی تونستم راحت چیزی رو بپذیرم چون می بایست برام برهانی باشه... می بایست دلیل محکمی براش پیدا میکردم...

 

خیلی کتاب میخوندم...

خیلی زیاد...

 

فلسفه غرب خسته ام کرده بود... جواب سوالات بنیادی ام رو نمیگرفتم...

شروع کردم به خوندن فلسفه اسلامی با کتب شهید مطهری... بهتر بود... نظم بیشتری به ذهنم میداد...

 

اما اونی نبود که باید می بود...

صادقانه از خدا میخواستم راهی برام باز کنه...

در جریان انتخابات 88 هم همه دوستام میرحسینی شده بودن و انگار اینا هم دیگه دورم نبودن...

خیلی دلم شکسته بود...

با اینکه مذهبی نبودم اما از مواضع رهبری دفاع میکردم... فحش ها شنیدم از دوستام...

خیلی دلم شکست...

گفتم خدایا به لحاظ عقیدتی که راهی پیدا نکردم که بشه آرمید... به لحاظ دوست و رفیق هم که اینجور تنها شدم...

حقم نبود... توی شهرغریب...

یه شب که خوابیدم... یه بین الطلوعینی خواب دیدم...

حضرت علامه رو به خواب دیدم...

به یه چیزی شبیه کالسکه یا گاری... حضرت علامه اون طرف کالسکه و من این طرفش...

بهم فرمودن: سوار شو...

من نگاهی به این کالسکه ی بدون اسب کردم و اینکه الان عصر خودرو هست... این کالسکه به چه کاری میاد اونم بدون اسب؟!!

گفتم سوار این بشم؟!!! (به حالت تردید)

دفعه دوم با تشر فرمودن: بهت میگم سوار شو...

 

سوار شدم... 

کالسکه شروع کرد به حرکت و از زمین جدا شدن...

هی به سمت آسمون اوج گرفت هی زاویه اش با زمین قائمه تر میشد... تا جایی که کاملا 90 درجه و عمود بر زمین بالا میرفت

اینجا دیگه حس کردم نمیتونم خودم رو نگه داشته باشم و الان هست که از کالسکه پرت بشم پائین...

ناگهان خودم رو در یه روستای جنگلی درب یه خانه ای دیدم... و از خواب بلند شدم...

اون روستای جنگلی و اون خانه تصویری بود که بعدها فهمیدم همون خانه ییلاقی حضرت علامه بود...

عکسش رو بعدها دیدم...

 

یه زمانی فکر میکردم من خیلی ظرفیت داشتم که همچین خوابی دیدم...

اما بعد ها فهمیدم خیلیییها از این خوابها در مورد علامه دیدن...

واقعا اگر یه پویش بذارید که هر کی خوابی در مورد علامه دیده بیاد بگه آمار عجیبی خواهید دید...

علامه اینجور هدایت گری میکردن...

 

 

بعد از اون خواب رفتم به سمت کتب علامه و دیدم چقدر اینجا گشایش ها به گونه دیگری هست...

نور بود روی نور...

فهم روی فهم...

 

 

خیلی فرصت موشکافی ندارم از نقاط قوتت منطقی بودنته ولی از نقاط ضعف چیزی به ذهنم نمیرسه

سلام علیکم

فقدان ایشون خیلی عظیمه و خدا به همه ما رحم کنه...

 

سبک نوشته ها و مطالب شما این طور نیست که بتونید تأثیر آنی بگذارید (حداقل این طور که من می‌فهمم) چون باید مخاطب با تدریج و تأمل بخونه تا مطالب شمارو بفهمه و به جانش بنشینه.

بعضی ازمطالب شما برام گره های فکری رو باز می کرد و از این جهت از شما ممنونم.

 

من خودم در فضای اینستا و توییتر و... حضور دارم و من حس می‌کنم خیلی غریبیم. خیلی زیاد.

بو به نظرم ما نیاز به کار شبکه‌ای جدی داریم در این فضا

فضایی که حق و باطل توش زیاده و البته جولانگاه باطله

 

واقعا سخته موندن تو این فضا، به ویژه برای فردی مثل من که خانم هستم. اگر احساس می‌کردم حرفای من رو یه نفر دیگه هم میزنه و این کارو فرد دیگه ای انجام میده خارج میشدم.

اما نشده نظر حضرت آقا هم بر الزام حضور هست.

سلام و عرض تسلیت

رحمت خدا بر علامه حسن زاده

ان شاء الله امثال بنده که کمتر توفیق درک گوهر وجود ایشون رو داشتیم با فقدان جسم‌شون تو این دنیا از پی‌گرفتن راه و اندیشه‌شون غافل نمونیم و این عدم توفیق قبلی باعث به فراموشی سپردن ایشون نشه...

 

من اصلا تخصصی در فهم زوایای مختلف رسانه ندارم،سواد رسانه‌ای چندانی هم ندارم

صرفا به عنوان یک مخاطب چیزی که به ذهنم می‌رسه در مورد وبلاگ شما اینه که پست‌های دنباله‌دار و مباحثی که با طول و تفصیل بیشتری مطرح می‌کنید خیلی مفیدتر هستن،چون فرصت بیشتری به ذهن می‌دن که در مسئله‌ای فکر بشه و چالش‌های بیشتری دارن و کمی اون اثر اینترنتی شدن و سطحی نگری ذهن رو جبران می‌کنن و مانعش میشن حتی

 

منظورتون رو از «تفکرات کلان رسانه‌ای» دقیق متوجه نشدم

به نظرم محور برای ما عقاید و باورها هستن،رسانه زمین بازیه که ساحت‌های مختلفی هم داره

و یک برنامه‌ی دقیق،اگر واقعا جامعیت داشته باشه،باید تمام این ساحت‌ها رو پوشش بده

اون کارکردی که وبلاگ داره،کانال‌ها ندارن،اینستاگرام نداره،توئیتر نداره،آپارات و یوتیوب ندارن و...

هر کدوم از اینها یک گوشه‌ی یک کار کلان رو می‌تونن پوشش بدن و برای کار کردن با این وسعت گروه و تشکیلات لازمه

به نظرم هیچ یک از اینها رو نباید کنار گذاشت،بلکه باید با دقت و حفظ کیفیت اضافه و تکمیل کرد

@رهرو

اگر نیاز به حضور در شبکه رو حس میکنید من میتونم معرفیتون کنم

سلام

به حیث رسانه‌ای اگر بخوام بگم، مطالب شما تفکر میخواد و مخاطبش نمیتونه هرکسی باشه، به علاوه چون طولانی و تفصیلی مینویسید، با این قالب نمیتونید تو فضاهای دیگه موفق باشید، خصوصا اینستا.

اما اگه بتونید،یه سری مخاطب ثابت داشته باشید و بعد مثل همین وبلاگ سلسله وار بنویسید، خوبه خیلی

بحث اون داستان واره‌هاتون هم خوب بود، بنظرم تو قالب شبکه‌های رسانه‌ای دیگه قابل استفاده است.

 

ولی در کل برای حضور موثر در رسانه خودم هم خیلی گیر دارم. البته تنبلی هم می‌کنم قطعا، ولی در کل خیلی ضعیفم و نمیدونم اصلا که چه کارهایی میتونم بکنم. این اخیرا که آقا درباره بحث تبیین به جوون ها حکم جهاد دادن،خیلی فکرم درگیره که چیکار کنم

سلام و رحمت.

من هم با فوت علامه به یاد شما افتادم. به خاطر کتاب معرفت نفس که معرفی کردین. میدونستم علامه عامل هدایت شما بودن. برای همین امروز اومدم ببینم چی نوشتید در این فقدان بزرگ.

بابت کار ضدرسانه‌ای از صحبت علامه کاملا با شما موافقم.

من از وبتون بهره زیادی بردم. امیدوارم خدا خیر بسیار بهتون بده.

التماس دعا دارم.

سلام اخوی

قطعا همه یمایی که حتی بهره ی مستقیم نبردیم، بهره ی غیر مستقیم رو بردیم از ایشون. 

خدا ایشون رو و همه ی ما رو رحمت رحمت کنه. 

 

من و امیرسجاد هم خیلی یادت کردیم

سلام
امیر سجاد هم کربلاست؟
دعا کن بدرد بخور بشیم محمدصادق

سلام

 

1. روی بخش تابع رهبری بودنِ علامه مانور ندیم روی چی مانور بدیم؟! علامۀ بدونِ ولایت فقیه به چه دردی میخوره؟! حسن بصری رو قطعا می شناسید. این حسن بصری هم علامه ای بوده برای خودش. همین الآنشم خیلی از مذهبی ها دنبالِ صحبتها و ریاضت ها و دستوراتِ مذهبی این شخصن. ولی این حسن بصری بدونِ ولایت فقیه بود. امام علی علیه السلام نفرینش کردن تا آخر عمرش مغموم باشه و همین طور بود. که تازه مغموم بودنش هم مردمِ ساده لوح گذاشتن روی حساب علامه بودنش(!) و عرفان و این چیزا. اما از دید تاریخ نویسان و تاریخ شناسان که نگاه می کنیم کنارِ اسمِ ملعون و سفّاکِ ثقفی، اسمِ همین حسن بصری میاد به عنوان دو نفر آدمی که تا سالها خونِ شیعیان رو ریختن و حق رو از ائمه سلب کردن! 

علامۀ بدونِ ولایتِ فقیه به هیچ دردی نمی خوره! لذا این مباحثِ تاریخی به ما میگه اتفاقا ما آدمای بزرگ رو باید حولِ محور ولایت نشونِ مردم بدیم. به خودیِ خود هرچه هستن و بهشتی و نور هم باشن، تا شبیهِ حسنِ بصری تابعِ ولایت نباشن، جایگاهی ندارن جز گمراهیِ مردم! 

 

2. من نمی تونم نظری بدم چون وبلاگتون رو نخوندم. فقط نظری بر مبنی همین پستی که اتفاقی رسیدم و خوندم میدم و بر همین مبنا نظرم و بخونید، نه دربارۀ کل وبلاگتون که چیزی ازش نمیدونم:

شما تو این پست گلگی تون و گفتید اما نه تنها راه حلی ندادید که به شخصه پست برای من دافعه داشت! ینی یه گاردی ناخودآگاه ایجاد شد تو دلم که اگر طرفدارای علامه، علامه رو بیشتر از ولایت فقیه دوست دارن پس این علامه غلط رفته که نتونسته اصل رو به محبینش نشون بده. حکایت همون به خورشید اشاره کردن شمس و مردم انگشتِ اون و دیدن به جای خورشید رو دیدن هست! درواقع خودتون ضدتبلیغ عمل کردید. ان شاءالله که من بد برداشت کردم و محبینِ علامه هم تابعِ ولایتِ فقیه باشن و اگر نه........

 

سلام
بهتر نبود قبل از این همه مقدمات و حسن بصری و تفاصیل میپرسیدی چرا اون کار رو ضد تبلیغ میدونم؟
نیازی به این همه احتمالات قضاوت گونه در مورد علامه و شاگردانش نبود بنظرم...
يكشنبه ۹ آبان ۰۰ , ۱۴:۴۲ دچارِ فیش‌نگار

سلام. من که خیلی دوستون داشتم (میدونم متقابله) این چند وقت که کم مینویسی بعضی از دوستان (که شاید خبر نداشتی جزو خواننده هات هستن) سراغ شما رو گرفتن. حالا شاید وبلاگ رسانه محدودی باشه به هر حال ما به همون حضور محدودتون هم راضی هستیم (مثلا ماهی یه مطلب بذار) اصلا بیا مثل مادرای اینستاگرامی شما ورژن پدراینستاگرامی باش اینجا :/ جدی

سلام
عزیزی حاجی...
به اون بعضی از دوستان بگو بیان همین جا یه سلام علیکی با هم بکنیم...
مثل کاری که خودت کردی الان...
امروز رزقم شد بنویسم مطلب جدید...
حلال کنید...

در مورد شخصیت شما فقط می خواستم یک روایتی رو متذکر بشم

 

ایاک ان تنصب رجلا دون الحجه و تصدقه فی کل ما قال

بپرهیز از این که شخصی را جای حجت خدا قرار بدهی و او را در هر چه می‌گوید تصدیق کنی و پیرو اش باشی.

 

نکته : امروز حجت خدا فقط و فقط امام زمان علیه السلام است.

و در مورد شخصیت شما لازم میدونم این روایت رو از امام زمان ارواحناه فداه رو به شما متذکر بشم:
اَمَّا الْحَوادِثُ الْواقِعَةُ فَارْجِعوُا فیها اِلی رُواةِ حَدیثِنا، فَاِنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَیْهِمْ


فرمودن رجوع کنید به رواة احادیثنا..... نفرمودن رجوع کنید به احادیثنا....
و فرمودن این رواة بر شما حجت هستن...


احسنت ، راویان حدیث ما .

وقتی موضوعیت دارند که همه‌ی آنچه می‌کنند و می‌گویند از سوی اهل‌بیت باشد.

پس اگر راوی حدیث غیر بودند یا حدیث نفس خودشون دیگر حجت نیستند.

 

پیامبر فرمودن : من جنگیدم برای تنزیل قرآن و علی میجنگد برای تاویل قرآن...

این جنگی که میبینید برای حدیث معصوم یا غیر معصوم نیست...
همه به ظاهر همون حدیث معصوم رو ذکر میکنن...
جنگ بر سر تاویل احادیث هست...

ان شا الله اهل بیت بصیرتی عطا کنن تا بتونیم راویان حقیقی رو تشخیص بدیم... تا دیر نشده...

وقتی مسلم به کوفه اومد علما و زعمای اون روز تشخیصشون این بود که نباید تا قبل از ورود امام دست به قتال بزنن...
تفسیر و تاویل خودشون رو داشتن...
متفاوت از تفسیر و تاویل مسلم...
مسلم هم که معصوم نبود...
نامه اش هم از امام چیزی در مورد جنگ و حکم جنگ نوشته نبود...

زعما به ناچار نشستن بر سر سفره تشخیص و بصیرت خودشون...
و شد آنچه که شد...
تاریخ همیشه در حال تکرار هست...
یعنی همیشه انسانها سر سفره بصیرت و تشخیص خودشون ارتزاق میکنن...

دقیق‌تر بگم. وقتی در یک موضوعی دو نفر از راویان حدیث با هم تعارض دارند طبیعی است وظیفه‌ی ما تصدیق اون شخصی است که نسبت به حدیث اهل بیت نزدیک‌تره.

پس اینقدر جزمی در مورد اشخاص و افراد و دیدگاه‌هاشون موضع‌گیری نکنید وقتی در میان راویان احادیث نسبت به دیدگاه و عملکردشان اختلاف هست.

مگه انتظار دارید اختلافی نباشه؟
اگر اختلافی نبود من و شما چجوری باید محک میخوردیم؟
بستر امتحان ما باید کجا میبود؟
باید یک سلمان ابن صردی باشه و مسلمی هم باشه تا مردم کوفه امتحان بشن...
ما که تخم دو زرده نذاشتیم یا خونمون از کوفیان رنگین تر نیست که از این امتحانات عبور نکنیم...
هوم؟!!
به حسب ظاهر و عرف مردم... هم سلیمان بن صرد راوی حدیث بود و هم مسلم...

قیاس مع الفارق کردید.

مسلم نماینده‌ی تعیین شده‌ی امام بود .  تعیین شده به نام و وظیفه‌ی مشخص. خود سلیمان هم با او بیعت کرده بود. ما در عصر غیبت هستیم. عموم راویان محل رجوع ما هستند نه یک نفر خاص تعیین شده.

مسلم تعیین شده ی امام بود...
اما در نامه ای که از امام داشتن چیزی در مورد حکم جنگ توسط مسلم نوشته نشده بود...
زعما حق داشتن به این فکر کنن که آیا این حکم مسلم به قتال، قبل از ورود امام ،به مصلحت هست یا نه...

در واقع مسلم در حکم به قتال دادن توسط امام تاییدیه ای نداشتن...
در عصر ما هم هیچ کدوم از رواة توسط امام تاییدیه ای ندارن...
در حکم جنگ توسط مسلم و حجیت کسانی که امروز اونها رو رواة میدونم تشابه های غیر قابل انکار وجود داره...
قیاس مع الفارق نیست...

اگر فکر کنیم که ائمه جوری برای ما حجت ها رو مشخص میکنن که هیچ وقت در بوته امتحان قرار نگریم یک اشتباه راهبردی و حتی اعتقادی مرتکب شدیم...

بعدا نوشت:
اگر یه نظر دیگه برام بذاری دوست دارم در مورد این روایت از امیرالمومنین در مورد ماهیت رحمة للعالمین بودن پیامبر چند کلمه با هم صحبت کنیم...
الان نمی نویسم چون میگم شاید نظر رو خونده باشید و دیگه این بخش اضافه شده رو نخونید...
در کل هم خوشحال شدم از بحثی که داشتیم و کاش آشنایی مون بیشتر بشه :)

پس اگر در بوته‌ی امتحان هستیم ، بگذارید نتیجه اعلام بشه بعد حکم به اسفل السافلین بودن بدید.

من حکمی به اسفل السافلین بودن ندادم...
دادم؟!!!

توی نظر قبلی یه بعدا نوشت اضافه شده...
از امیرالمومنین پرسیدن چطور به پیامبر میگیم رحمة للعالمین در حالی که ایشون در جنگهایی که داشتن این همه انسانها رو کشتند و ....
امام فرمودن: تمام انبیای الهی به "تصریح" مبعوث شدن و پیامبر اسلام به "تعریض"... و این نشانه رحمةللعالمین بودن ایشون هست...

تعریض یعنی به اشاره سخن گفتن... وقتی هم در مقابل تصریح اومده یعنی به تصریح سخن نگفتن...
به صراحت سخن نگفتن...
و این از رحمت للعالمین بودن ایشون هست که صراحتا یه سری چیزا رو نفرمودن...
و به تبع اون ائمه هم بر همون مسلک هستن...
صراحتا برای من حجتی مشخص نکردن...
این از رحمت واسعه شون هست...
چرا؟
که اگر امروز من یکی که واقعا حجیت داره رو نپذیرفتم هزینه زیادی بابتش ندم...
یا به اون اسفل السافلین نرم...
اگر امام زمان میفرمودن آقای ایکس حجت من بر شما هستن...
و یه عده به هر دلیلی با اون شخص حال نمیکردن...
وارد اسفل السافلین میشدن یا نه؟!!
امام و اهل بیت دوست ندارن به این راحتی کسی وارد اسفل السافلین بشه...

ما در بوته ی همچین امتحانی هستیم...
ان شاالله هیچ کدوممون هم اهل سافلین نیستیم...
دست به سر و دیده هر دومون میکشن ان شاالله...

زرقکم الله بیشتر

:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan