سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

آب دریا

جدای از صاحبان کارخونه که مالک کل این مجموعه هستن... (بالای 1000 نفر توی مجموعه به صورت مستقیم شاغل هستن) ما حدود 6 نفر هستیم که جزو سرپرست های اصلی و بازوان مالک کارخونه هستیم...

روزی من و دو مدیر اصلی دیگه یه جا ایستاده بودیم... کاغذهای نقشه روی زمین پهن شده بود... باید تصمیمی میگرفتیم...

بعد از تصمیم گیری سرم رو به طبقه بالا انداختم سه تا نیروهای اتاقم داشتن از بالا به نقشه نگاه میکردن...

 

علی هم داشت نگاه میکرد... یکی از نیروهای دست راست منه...

بهش گفتم علی بیا پائین کاغذا رو با هم جمع کنیم... (کاغذا بزرگ بودن و یه نفری نمیشد جمع کرد)

یه دفعه برگشت با صدا بلند گفت: نوکر بابات نیستم که...

من از تعجب خشکم زد... جلوی این دو تا مدیر اینجوری جوابم رو داد...

به روی خودم نیاوردم و گفتم: بدو بیا ببینم... 

دوباره گفت: هر کی پهنش کرد خودش هم جمع کنه...

مونده بودم چیکار کنم...

با یه نفر که اونجا بود مشغول به صحبت شدم یه دقیقه بعد به یکی دیگه از بچه ها گفتم بیا پائین اینا رو جمع کنیم...

اومد و جمع کردیم...



وقتی اومدم بالا به علی گفتم اون چه برخوردی بود کردی؟!!

دیدم دلایل مزخرفی مثل اینکه جلوی اون مدیرا به من دستور دادی اونا فکر میکنن من یه کارگر هستم و ...

خیلی بحث کردیم... آخرش بهش گفتم دیگه بهت دستور نمیدم... هر کاری دوست داشتی انجام بده...

 

آخرش از کارش پشیمون شد و اومد عذرخواهی کرد... اما رفتارش خیلی دل شکسته ام کرد...

این موضوع برای بیش از یه ماه پیش هست...

اخیرا هم قضیه اون خانمی که حقوق بیشتری میخواست و چون موافقت نکردم نفرینم کرد...

بعدش وقتی فهمید حقوق همون سطحی که بهش گفته بودم افزایش داشته نظرش عوض شده و به واسطه ای گفته برمیگرده...

به واسطه گفتم برگرده ولی تا اطلاع ثانوی به هیچ عنوان چه مسائل تخصصی چه مسائل حقوقی، مستقیم با من حرفی نزنه...

واسطه به من گفت قبلا خودت به من گفتی یه سگ وقتی بره توی یه حوض آب... اون آب نجس میشه... اما وقتی بره توی دریا... آب دریا نجس نمیشه...

الان حرف خودت رو بهت یادآوری میکنم...



دنبال علت این مدل دلشکستگی های اخیرم میگردم... به خودم حق میدم دلم بشکنه... اما حق نمیدم خیلی در من بمونه...

مدت زمانی که میمونه زیاده... توقعع زیادی دارم؟... غرور زیادی دارم؟... منیته؟...

نمیدونم... بدونم هم باید راهکار جزئی درمانش رو بدونم...

 

 

سلام

یه سوال دارم. اگر یه غریبه باهاتون این طور برخورد کنه، همین قدر دلشکستگی براتون پیش میاد؟ 

 

سلام
پیش نیومده... یا حداقل الان واقعا یادم نیست...
در مورد این آشناها هم این واکنشم برام جدیده...
از خودم انتظار نداشتم... به نظرم قبلا اینطوری نبودم
وقتی در مورد آشناها اینطوری شدم در مورد غریبه چی میتونم بگم...
هر چی بگم حدسه و ذهنی

خب بالاخره با غریبه هم تعامل داشتید و اگر یادتون نمیاد احتمالا دلشکستگی پیش نیومده.

به نظرم شما جاتون درسته اونا ظرفیتشون پایینه. زیادی بهشون لطف کردید وظیفه میبینن لطف و گذشت شما رو.

 

چه قشنگ هم توپو انداختن تو زمین شما که دریا نجس نمیشه و این حرفا...

باید می‌گفتید آدم وقتی میرسه به دریا باهاش به اندازه یه لیوان آب برخورد نمی‌کنه بلکه به اندازه عظمت دریا برخورد می‌کنه چون اون وقت ممکنه خود اون فرد توی دریا غرق بشه واسه دریا دریا اصلا سختی نداره اون سگ رو تو خودش غرق کنه.

 

یعنی اون خانوم نمی‌دونستن شما آدمی نیستید که حقشون رو بخورید، یا این علی آقا نمی‌تونستن به جای این رفتار زشت نابهنجار که باعث شکسته شدن حریم شما و البته خودشون میشه، اول به حرفتون گوش بدن و بعد با رعایت جایگاه بالادستی شما انتقادشون رو بگن؟

اینا بیشتر از حدشون تواضع و لطف دیدن به نظر من. حق دارید ناراحت بشید. تازه بازم به اون خانوم لطف کردید.

قابل قیاس نیست ولی مگه پیامبر صل الله علیه وآله و سلم که وحشی رو بخشیدن ولی فرمودن که دیگه جلوی چشم من ظاهر نشو، دلشون دریایی نبود؟

 

 

ببینید من کم پیش میاد که از نیروها ناراحت بشم و برخورد بکنم...
برای همین وقتی ناراحت میشم و برخوردی میکنم خیلی سنگین به نظر میاد براشون...
مثلا وقتی به علی گفتم دیگه بهت دستور نمیدم برو هر کاری دوست داری انجام بده... بیش از نیم ساعت هی التماس میکرد که ناراحت نشو از من... من اشتباه کردم...
وقتی به من گفتی بیام پائین بغل دستی هام خندیدن و من فکر کردم به من خندیدن بهم برخورد...

به اون خانم هم وقتی گفتم بیا ولی کارت رو مستقیم به من نگو... میدونم تنبیه سختی هست براش...
اما همچنان این سوال باقی هست... این ناراحتی نباید زیاد در من بمونه...

داستان علی چون بیش از یه ماهه که گذشته چیزی توی دلم نیست الان... اما اون موقع بیش از نیم ساعت التماس کرد که ببخشمش و بهش گفتم الان دلم باهات صاف نمیشه... برو تا بعد...
بعد یه هفته فکر کنم از دلم بیرون رفت... 

پاسخم به نظر بعدی رو هم بخونید لطفا
جمعه ۲۶ فروردين ۰۱ , ۱۸:۲۹ صـــالــحـــه ⠀

سلام

تنبیه‌شون کنید. تنبیه باید سر جای خودش باشه برای اصلاح اونا. که بفهمند نباید از خوبی دیگران سوءاستفاده کنند.

بعد اگر بازم دیدید توی قلبتون کدورت هست، خودتون میدونید که ارزشش رو نداره. شما به خاطر رفتارهای اونا اجر می‌برید و متولی تربیت روح و روانشون نیستید.

سلام
تنبیه باید باشه اما نه برای اصلاح اونا...
بلکه برای بهم نخوردن نظم مجموعه...

من اگر برخوردی بعدش داشتم برای این بود که به دل موندن یا نموندن من الان خیلی مهم نیست... این رویه نباید توی مجموعه باشه...
و برخورد یا تنبیه به روش خودم کردم...
اما چالشم با خودم اینه که نباید زیاد به دلم بمونه...

برای نظم مجموعه باید خط قرمز داشت... چون مجموعه یه اجتماعه...
از حق خودم بگذرم از حق اجتماعی اون رفتار نباید بگذرم...

جوابم به نظر قبلی رو هم بخونید

سلامُ علیکم؛ 

قبول باشد و میلاد امام (ع) مبارک!

یاد مثلِ آن پرتاب سنگ در برکه و یا در دریا افتادم که در اوّلی ایجاد موج و پریشانی می‌کند و در دومی نه!

خیلی موضوع مهمی را مطرح کردید. من هم دچارم در بابِ یک دل شکستگی عمیق که سال‌هاست با من است و نمی‌دانم و نمی‌توانم... 

 

سلام علیکم
بله مثال قشنگی هست...

تجربه ی سالها به دل وندن رو ندارم
اما موردی بوده در سنین 23 الی 24 سالگیم...
چندین ماه بیش از نیمی از سال دلم شکسته بود...
دوست نداشتم اون حالم رو...
خیلی خود جوش شروع کردم بعد از هر نمازم هی اون شخصی که فکر میکردم به من ظلم کرد رو دعا میکردم...
انواع دعاهای خیر...
شاید یه ماهی این کار رو انجام دادم...

یه چیزی شبیه معجزه اتفاق افتاد توی دلم...
جوری رها شدم که انگار از اول هم هییییچ اتفاقی در مقابل اون شخص برام نیفتاده...


اینا رو قبول دارم. شما در جایگاه یه مخاطب شناخته شده و البته مدیر برای اون‌ها هستید.

اگه بحث مدیریته، همون طور که فرمودید، خب باید تنبیه بشن. توی اون بخشش نباید احساسات وارد بشه.

اما اگه بحث اینه که اونا با شما حشر و نشر داشتن و ارتباط برقرار کردن. باید اینقدر شناخت داشته باشن که شما چه طور آدمی هستید. بالاخره هر ارتباطی یه سرمایه گذاریه، بعد از یه مدتی آدم انتظار داره اون سرمایه گذاری بازدهی داشته باشه. این توقع در هر آدمی شکل می‌گیره. توقع بیجایی نیست.

من از این لحاظ دارم نگاه می‌کنم. اما اگه فکر می‌کنید اونا ظرفیت این حد از شناخت آدما رو ندارن، باید توقعتون رو کنار بذارید. و خب حواستون باشه که دقیقا برای چه کسی دارید اون شکل رابطه رو با این افراد برقرار می‌کنید. برای خدا، برای رعایت شأن خودتون که دوست ندارید هرطوری رفتار کنید یا وارد بحث بشید، یا برای شناسوندن خودتون و گرفتن بازدهی از اون آدما. مدل سوم ناحق نیست چون اوتا هم با همین شکل با شما ارتباط برقرار می‌کنن.

من منظورم اینه.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan