اگر فرض کنیم که حق متعال جسمیت پیدا کنن و بیان روی زمین و همه بدونن این خداست که جسمیت پیدا کرده و جز به منافع ما و جز به خوشبختی ما فکر نمیکنه و راضی نمیشه...
و باز هم فرض کنید این خدای مجسم در ذهن همه خیر مطلق هست و همه مایلند که مو به موی دستوراتشون رو اجراء کنن...
فکر میکنید در چنین شرایطی جامعه به سمت هدایت و صلاح و رستگاری میره؟!...
در چنین شرایطی اون خدای مجسم دیگه غریب نمیشه؟ و بسط ید داره؟!!
نظر من اینه که :خیر...
تازه آغاز برملا شدن باطن هاست و تازه وقت دیدن عجایب از مردم هست...
تازه وقت دیدن این واقعیت هست که مردمی که این خدای مجسم رو خیر مطلق میدونن و دوستش هم دارن اما با همه ی این وجود تنهاش میذارن...
حلقه ی مفقوده کجاست؟
حلقه ی مفقوده اینجاست که اگر اون خدای مجسم و خیر مطلق بیرونی، یک نمایندگی در درون هر شخصی نداشته باشه، کارها همچنان قفل باقی میمونه...
حالا بحث رو از فرض خارج کنم و واقعی ترش کنم:
پیامبری که لاینطق عن الهوا بود و جز خیر مطلق از زبانشون جاری نمیشد، هرگز حاضر نبودن و نشدن تشخیص حق رو به مردم تحمیل کنن...
اگر یک تشخیص دهنده حق در بیرون وجود داشته باشه (امام) اما سیستم تشخیص حق در درون هر انسانی بیدار و فعال نباشه، امام غریب میشه... هر چند همه ی دلها با اون امام باشه...
لذا غیبت همون مهلت و فرصت حق هست برای آگاه شدن مردم به این حلقه ی مفقوده...
هر وقت مردم به این تشخیص برسن که اگر سیستم تشخیص حق در درونشون فعال نباشه (بصیرت) وجود تشخیص دهنده حق در بیرون خیلی نمی تونه جامعه ای رو الهی بار بیاره... اونوقت هست که ظهور اتفاق می افته...
شاید سوال پیش بیاد که اگر غالب مردم اهل تشخیص حق در جزئیات زندگی (بصیرت) باشن دیگه چه نیازی به امام دارن؟
سوال قشنگی هست...
به نظر من اگر به جواب این سوال برسیم میفهمیم چرا غیبت امام معصوم یه محرومیت نبوده بلکه یک فرصت الهی بوده... و اگر به جوابش برسیم در می یابیم که معنای حقیقی ظهور چیه؟!!
- يكشنبه ۴ ارديبهشت ۰۱