سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

شیطانِ راه ولایت

مراسم ختم پدر سه شهید بود...

پدری که سه فرزند برای این انقلاب داده بود...

سخنران در اون مراسم حرفی زد که هر چند اون روز فقط یک حرف زیبا و خوشبویی بود که دوست داشتم عطرش رو به مشام همه برسونم... اما این روزها نگاه دیگه ای دارم به اون حرفها...

 

خطاب به پدر شهید میگفت:

آقای فلانی، ان شا الله در بهشت ابرار شراب طهوری بهتون بنوشانند تا دیگه نه خودی ببینی و نه مالکیتی بابت پسران شهیدت... جوری که فراموش کنی سه فرزند رشیدت رو برای انقلاب و برای امام زمان دادی...



انسان تا بابت ولایت و اعتقادش هزینه ای نده... تا به زحمت و رنج نیفته که اصلا وارد وادی نشد...

اما وقتی هزینه میده... وقتی در مسیر اعتقادات و ولایتش دچار داغ هایی میشه... دچار محرومیت هایی میشه... تازه وارد وادی خطر سقوط و فرصت عروج شده...

 

راستش خجالت میکشم که چیزی بگم... شاید حتی درست هم نباشه... اما سربسته و یه گوشه اش رو میگم تا بلکه مفید واقع بشه:

 

چند وقتی هست که متوجه حملات شیطان به خودم میشم...

مثلا وقتی میرم پیش دوستام... دوستانی که همه ولایی هستن و حرف شنیده...

میبینم هیچ کدوم مثل من در مشقت نیستن... یا زیر بار فرزند آوری نرفتن... یا اگر رفتن از پرستار گرفته تا پدر و مادر و برادر و خواهر دارن بهشون کمک میکنن تا ریتم عادی زندگیشون بهم نخوره...

میبینم هیچ کدوم مثل من مشکل مسکن ندارن... که مثلا مثل امسالی برای قرارداد جدید، اجاره ام دوبرابر شد... و تازه تذکرات صاحبخونه هم که...

و میبینم های دیگه...

 



شیطان از دو جهت حمله میکنه... یا میگه تو خیلی خوبی و خیلی جلو زدی...

یا میگه اینها که ادعای این مسیر رو میکنن پس چرا وارد وادی نمیشن؟!! و منو به این سمت میبره که بگم اینها فقط ادعا دارن...

 

واقعیت اینه که آدم وقتی برای ولایت و اهل بیت وارد یه میدان هایی میشه و مبتلا به گرفتاری هایی میشه این مسیر یک مسیر پرثمر و به شدت نورانی ای هست...یه نماز حقیقی هست...

و اینجا شیطان درون انسان شروع به بازیگری میکنه...

به قول آقای پناهیان ذکر یا مایوس و یا مغرور رو برات جلوه میده...

همون طور که وقتی به نماز یومیه مون قامت میبندیم ذهن به سمت خطورات خودش میره و برای خودش سیر میکنه... چون نماز یک جلوه از قیامت نفس هست... و باید خودمون رو به خودمون نشون بده...

در مسیر ولایت گام برداشتن و دچار گرفتاری ها و حوادثش شدن هم موجب قیام نفس میشه و درون انسان رو به خود انسان نشون میده...

اینجاست که انسان به این نتیجه میرسه باید شیطان خودش رو تسلیم خودش کنه... مسلمانش کنه...

یا در واقع خودش رو موحد کنه تا شیطان هم دست از سرش برداره... و تسلیمش بشه...

علت تسلیم نشدن شیطان در مقابل ما اینه که ما هنوز موحد نشدیم...



نمی خواستم این مطلب رو بنویسم... اما...

سلام

همینجوری ستاره های روشن وبلاگمو نگاه می‌کردم تو دلم گفتم، الان هیچکدوم دغدغه من نیست، هیچ کمکی به من نمی‌کنه. ولی به حسی گفت حالا برو بخون، ۴ دقیقه هم از اون دغدغه‌ها فاصله بگیر مغزت نفس بکشه. 

که اومدم اینجا دیدم انگار برای من نوشته شده... 

منی که الان توی ذکر یا مایوس شیطان گیر کردم! 

منی که اول راه سختی ام درحالی که تا الان فکر می‌کردم توی خط بودم! 

حالا دیگه بیشتر حرف نمیزنم...

سلام 

چه قدر این مطلب به دلم نشست!

راستش من دقیقا در مورد اون شراب طهور چیزی نمی‌دونم ولی احساس می‌کنم خود خدا مستقیما ما رو با نور احاطه می‌کنه و درد ها و آلام ما رو که به خاطرش تحمل کردیم تسکین میده، جوری که انگار اصلا از اول هیچچچ دردی نبوده! 

 

سلام علیکم

ان شا الله خدا کمک کنه به هر کسی که با همه داشته هاش به میدون اومده و اما هم داشته هاش اندکه و هم به نفس خودش و توان خودش اعتمادی نداره...

خودش هدایتمون کنه...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan