سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

نگاه خدا...

اینجا از آقایون فقط آقای میم مونده :)))

چند وقتیه حس معذب بودن دارم....

قبلا اینجوری نبودم... (حتی اگه آقایون مثل الان کم بودن)

 

این حس جدیدم رو دوست دارم... انگار وارد دنیای جدیدتری شدم...

دنیای مطمئن تر (دنیای درون منظورمه)



البته من همیشه باورم این بوده که بهترین های وبلاگ مخاطبم بودن... و این رو از لیاقت خودم نمیدیدم...

و این حس جدیدم شاید بهترین هدیه ی خدا به من در سالهای اخیر باشه...

دوست دارم تقویت بشه... 

از عرفیات و اعتباریات اجتماعی که بیام بیرون و ارزش ها رو بر اساس نظام تکوین الهی بخوام نمره گذاری کنم توی این مورد خیییلی از خانمم عقب بودم و هستم...

و حس میکنم خدا بهم نگاه کرده... منم باید عاقلانه تر جلوه کنم تا نتایج بهتری حاصل بشه...

بنده هم هنوز موندم البته :))

 

همینه دیگه... وقتی ظهور و بروز نداری آدم معذب میشه و مسیرش رو عوض میکنه
:)
سلام

کیه که قدر بدونه😁

من قدرت رو میدونم...
فقط خیلی قاطی پاتیه زندگیم

سلام 

معذب بودن در مورد چی؟

از خانومتون تو چی عقبید؟

سلام
تصورم اینه که انگار توی محیطی دارم حرف میزنم و مینویسم و گفتگو میکنم که انگار از 10 نفر انسان موجود در اونجا 8 نفر خانم هستن...
گویا محیط خیلی زنونه شده...
از تعاملات توی این محیط حس معذب بودن دارم...

از خانمم از این جهت عقبم که ایشون در شرایط مشابه من اگر قرار بگیرن مراقبت شون خیلی بیشتر از منه...
مثلا خیلی حواسشون هست که حتی یه جمله ی اضافه و غیر ضروری نگن...
یه پاسخ غیر ضروری ندن یا حتی یه سوال غیر ضروری نکنن...

خیلی خودشون و رفتارشون مسئولانه تر هست
و در کل ادب حضورشون خیلی بیشتر از منه...


سلام علیکم

بنده هم اگرچه اغلب خاموشم، ولی اکثر مطالب را می‌خوانم و سعی می‌کنم استفاده کنم.

در پناه خدا، در مسیر رشد، پویا و استوار باشید!

سلام و رحمت خدا بر شما...
ممنون که هستید...

هر از گاهی یه رخی نشون بدید تا سلام و احوالی داشته باشیم :))

چشم، اگر باغ و گلستانتان آرزوست، هر از گاهی رخ می‌نمایم. :)
عرض سلام و ادب خواهم کرد ان شاء الله.

هم باغ و گلستان و هم قند فراوانم آرزوست...
البته الان دیگه همه اینها خیلی گرون شده... :))

البته یکی از دلایل اقبال کمتر آقایون تو نظر دادن در یادداشت آقایون دیگه بازخورد و نوع تعامل حتی ظاهری صاحب اون صفحه با مخاطبین مردشه

 

جالبه این ور سال حدود 20 تا نظر دادم ولی تو همین چند نظر قبلی لحن و تعابیری که در پاسخ به من استفاده کردین رو دقت کردین؟؟ چقدر نا مناسب بود!

یا همین یادداشت که فقط یک آقا مونده پس ما بوقیم!


مشکل اینجاست که وقتی ایرادی به کار و حرفمون وارده مخصوصا اگر از جنس موافق باشیم طرف رو به روش های مختلف میخوایم حذف کنیم، یکی ممکنه با لحت تند و گزنده و نا مناسب یکی ممکنه با یه سلام و تشکر ساده، ولی تو برخوردمون با جنس مخالف اصلا اینطور نیست، صفحه ها حرف میزنیم تا این جنس لطیف رو قانع کنیم ...

 

مشکل از خود ماست رفیق!



سلام

اینو متوجه نشدم: یا همین یادداشت که فقط یک آقا مونده پس ما بوقیم!

من توی نظر قبلی شما بی احترامی نکردم... اما در مواجه با شما یه مشکلی دارم که فرقی نداره آقا باشید یا خانم...
این مشکل رو با هرکی داشته باشم به همون نتیجه ای میرسم که در انتهای پاسخ قبلی ام به نظرتون گفتم
و اون مشکل:
من و شما فقط حرفمون رو میگیم... حرف من از سمت شما شنیده نمیشه... حرف شما هم احتمالا از سمت من شنیده نمیشه یا اگر شنیده میشه کلا قابل درک نیست برام...

چون منطق پشتش رو نمیفهمم
ما توی مبانی با هم فاصله زیادی داریم... من این مشکل رو با بعضی از خانمها هم داشتم و همین عاقبت رو داشته...
عاقبت عیسی به دین خود... موسی به دین خود...

همدیگه رو نمی شنیدیم...
این ربطی به زن یا مرد بودن نداره...
برای گفتگو نیاز به شنیدن همدیگه هست... من پیامی یا نشانه ای مبنی بر شنیده شدن خودم از سمت شما دریافت نمیکنم حداقل در میاحث مبنایی و عقیدتی...

وقتی هم شنیدنی در کار نباشه گفتگو ماهیتش رو از دست میده...

در باب کم بودن آقایون در این وبلاگ یه نکته خدمتتون بگم:
حداقل سه تا از مخاطبهای آقای وبلاگم توی واتساپ و ایتا با من در ارتباط هستن و این اتفاق برای هیچ خانمی تا حالا نیفتاده توی این حدود 10 سال نویسندگیم توی بیان...
لذا اینجا خیلی نمودی ندارن اون آقایون...
بعد آدم توی این فضا میدون رو خالی میبینه...

صادقانه نظرم رو گفتم در مورد شما...



منظورم این بود من هم پیام میدم ولی فقط یک آقا رو دیدید! خب این ندیدن هم یه جوری ... بگذریم

 

تعابیری مثل زخم خورده بودن و امثال این هم فکر نمیکنیم تعابیری دوستانه باشه

شما میگی ایمان داری به گفته ت بعد به من میگی خوش باشم  و آرومترم‌!

 

این الفاظ لحن و حالاتی رو به ذهن متبادر میکنه که از سر اکراه فقط یه پاسخی میدین که یه برو بابایی توشه .. هر چند بگذریم من عادت دارم به این برخورد و بازخوردها...

 

اینکه شما حرف من رو نمیشنوین کاملا درسته ولی من دقیقا در پاسخ به دغدغه هاتون حرف زدم، وقتی مبنا میخواین بهتون توضیح میدم منطق من شاد نگه داشتن دل مادر اون آقا بوده، نمیدونم منطق و مبنایی بالاتر وظیفه فرزند برای شاد کردن دل مادر هست آیا؟؟

و در مقام مقایسه میگم آیا خانم اون آقا حاضره از وام ازدواج و طلاهاش بگذره برای خونه دار شدن خودش یا فقط باید مادرش بگذره از خواسته ش برای رفاه اون خانم!

و سایر موارد...

راستش من خودم علاقه ای ندارم تو وبلاگ کسی که مثلا از ماه های حاملگی و مسائل زنانه شخصیش حرف زده نظری بذارم، چون واقعا به نظرم مشمئز کننده تر از اینکه زنی احوالات زنانه خودش رو اینقدر عریان منتشر کنه نیست و ازون بدتر مردی بیاد و اون مسائل رو کش بده ،‌ هر چند خودم در مقاطعی این اشتباه و کردم ولی حضورم در وبلاگ های مردانه هم با همین بازخوردها بوده و خب آدم رو میبره سمت اینکه سکوت کنه و تعاملی نداشته باشه و فقط تو خودم بنویسم و این اصلا خوب نیست ...

به هر حال من دلایلم رو گفتم ان شالله موفق باشید

 

خب شما به تازگی جزو مخاطبانم شدید هم موقعی که می نوشتم اصلا یادم نبود واقعا... هم اینکه مخاطب تازه ممکنه گذری هم باشه دیگه...

اینکه گفتم شما راهی میرید که آرومتر هستین منظورم همین چیزی بود که توی جمله هست... نه چیز دیگه ای
در واقع منظورش اینه:
هر کسی بر طینت خود میتند...


منم دوست ندارم در وبلاگ خانمهای که شخصی و زنانه مینویسن ورود کنم...
مثلا تا حالا از هیچ خانمی بابت مطلب رمزدار، درخواست رمز نکردم...

در مورد شما و نشنیدن حرفتون هم مطلبی عرض کنم
اتفاقا من نحله های مختلفی از تفکرات اسلامی رو بررسی کردم.. به فراخور وقت و دغدغه ام...
توی اهل سنت با نگاه معتزله و اشاعره تا حدی آشنام...
تا شیعه هم با نگاه متکلمین... محدثین... اخباری ها... فلاسفه و عرفا... اخیرا هم که حجتیه ها...

یه مقداری که با کسی در مورد مباحق عقیدتی حرف میزنم متوجه میشم نگاهش بیشتر وامدار کدوم نحله هاست...
یا مزاج و روحیاتش به کدوم سازگارتره...

با بعضی از اونها واقعا نمی تونم بحث عمیق بکنم... چون واقعا میدونم کجاش بن بسته... و باید به زمان واگذار کرد... بعضی هاش هم با زمان هم حل نمیشه...
و بهتره در مورد مشترکات حرف بزنیم تا یه چیزی برای تعامل وجود داشته باشه

چقدر این پست و کامنت هاش رو دوست داشتم

در کنار خانواده رو به رشد باشید ان شالله

سلامت باشید

سلام 

یادتونه چند تا پست گذشته، دوبار ازتون پرسیدم که خسته شدید؟ شما خسته شدید. نیاز به انرژی مردانه دارید برای رفتن مسیر جدید. 

الان تو شرایطی نیستم که دقیق توضیح بدم پس لطفا دقیق بشید خودتون. 

برای گرفتن انرژی مردانه نیاز به مراوده با مردانی دارید که مردونگیشون بارز باشه. لازم نیست حتما هم رای یا هم فکرتون باشن. فقط باشن و رفتارهای مردونه انجام بدن. توی فضای تفریح باشید. راستش من حتی می‌خواستم بگم کسی توی شرایط شما تقریبا نیاز داره بره بشینه با دوستای مردش سیگار بکشه و یکم فحش بده یا مثلا حتی دعوا کنن و کتک بزنن همدیگه رو. یعنی حتی لازم نیست خیلی هم مبادی آداب بود. توی فضایی که زنی نباشه. این دست رفتار ها برای زنا چندش آوره ولی مردا رو تخلیه می‌کنه. 

حالا نمی‌گم حتما همچین رفتار هایی بکنید، می‌خوام بگم حتی این دست رفتار ها هم منشأ ش نیاز به تخلیه  و انرژی گرفتن هست. 

زنا هم برای خودشون توی فضای خودشون همچین چیزایی منطبق با مدل خودشون دارن. که دوست ندارن مردا واردش بشن.

اینجا ترجیحا دنبالش نگردید. اگر بتونید یه دوست متأهل بچه دار پیدا کنید هر دو هفته یا حتی ماهی یه بار باهاش یه جایی خلوت کنید و تفریح مشترکی داشته باشید، خیلی بهتون کمک می‌کنه.

می‌خواستم دو تا از آقایون مجازی رو بهتون معرفی کنم ولی خودتون پیداشون کنید بهتره. تاکید می‌کنم حتما لازم نیست همفکر باشن اما باید شئون زندگی شما رو درک کنن. یعنی متاهل باشن و بچه دار.

 

 

اون مثال آقای سر رو هم به خودم گرفتم و تاکید می‌کنم که من در مورد ماه های بارداریم یا مشکلات بارداریم هیچ وقت حرف نزدم. من در مورد مشکل قلبیم حرف زدم اونم به خاطر نگاهی که برام ایجاد کرد. در مورد مسائل مشمئز کننده هم خب عبور کنید برادر من، لازم نیست بیاید یه وبلاگ دیگه با کنایه در موردش حرف بزنید. زشته ها! پشت سر من حرف نزنید، ناراحت میشم!

 

 

سلام
ممنون که وقت گذاشتید
الان دیگه سوال پیش بیاد هم نمی پرسم

سوال در موردچی پیش بیاد نمی‌پرسید؟

 

از چی ناراحتید؟

ناراحت نیستم
چون گفتین نمی تونیید دقیق توضیح بدین... گفتم شاید به خاطر شرایطتونه...
من اذیتتون نکنم با سوالام

نه اذیت نمیشم. سوال بپرسید من نتونم جواب نمیدم. شما برای خودتون کم نذارید.

خب من حداقل در روز بیشترین مراودات رو با همکارام دارم... همکارایی که توی اتاق خودم هستن همه مرد هستن...
نیروهایی که توی دفترم هستن همه مرد هستن...
80 الی 90 درصد مراودات حضوری من با مردهاست...

همه ارتباط ما هم که کاری نیست... خیلی اوقات شوخی میکنیم... و چیزایی که میگید... البته در شان و روحیات خودمون...
یعنی اینا کافی نیست؟

صبح حالم بد بود. الان خوبم. بپرسید.

 

ببینید وقت کار باید کار کرد و وقت تفریح باید تفریح کرد. میشه موقع کار هم یکم شوخی کرد ولی اسمش روشه، کاره. میشه وقت تفریح هم کار کرد ولی بازم اسمش روشه تفریحه. زهر کار یا غفلت تفریح رو میشه با این قاتی کردنا گرفت ولی کاربری اصلیش تغییر نمی‌کنه.

الان یادم افتاد که یکی از این تفریحات مردونه مثل مباحثات طلبه های حوزه هست. وسط مباحثه یقه همدیگه رو می‌درن اما آخرش با خوشی تموم میشه. تخلیه میشن. گفتم شکل سخیفش رو مثال زدم این شکلش رو هم بگم. هرکسی در سطح خودش و با توجه به شان خودش باید یه رفیق پایه تفریح داشته باشه و برای تفریحش یه وقتی رو بذاره تا بتونه روحش رو بازساری و تقویت کنه.

شما به نظرم( اون طور که خودتون انعکاس دادید) خیلی توی خانواده و کار غرق شدید. 

غرق که شدم توی این دو تا 
اما هنوز تفریح با رفیق رو نمی فهمم
حتی نیازش رو هم نمی فهمم
بهترین تفریحی که با رفیق تجربه کردم رفقایی بودن که میتونستیم با هم حرف بزنیم و حرف هم رو بفهمیم...
فراتر از این تفریح چیزی در خاطرم ندارم در 15 سال اخیر...
قبل تر اما از این رفاقت هایی که شوخی زیاد و شادی های سبک دارن... داشتم... زیاد هم داشتم
حس میکنم همون موقع اشباع شدم و الان اصلا نیازش رو هم حس نمیکنم

توی شکلش گیر نکنید. همون حرف زدن...گفتم هر شکلی که دوست دارید، اما با رفیق پایه تفریح که شرایط شما رو تجربه کرده باشه و درک کنه... این که چی باشه به خودتون ربط داره و ذائقه تون. چند تا مثال زدم که بدونید شکلش مهم نیست فقط نباید مخرب باشه.

شده یه سفر یه روزه تکی برید برای دیدن همچین رفیقی می ارزه. 

نمیدونم چرا فکر میکنم این، نیاز من نیست...
یا حتی شاید نیازش داشته باشم... اما مرتبط به مطلبی که نوشتم نیست به نظرم
چون این نیاز هر چند وقتی برام تامین میشه... اما چیزی که توی مطلبم نوشتم فکر میکنم جنسش فرق داره

شاید...

ولی برا جالب بود در مورد واکنش هایی که گفتید...
چون من اغلب با همکارام مخصوصا اونایی که دوستشون دارم گاهی کارای مثل مشت زدن  به بازوشون... یا مثلا یکی شون که کشتی گیر هست... گاهی که محیط کار خلوت هست باهاش سر شاخ میشم و در حد دو سه دقیقه سعی میکنیم یه فن کشتی رو روی هم اجرا کنیم... چون منم چند سالی کشتی گیر بودم در دوران دبیرستانم...

برای همین همکارام به خاطر این شوخی های فیزیکی بهم میگن که تو خیلی شیطونی...
اما خب در همین حد هست...
یه مشت که میزنم بهشون حسم نسبت به اونها تخلیه میشه... مشت من نشونه محبتم هست :)

یا اونی که گاهی باهاش کشتی میگیرم (مثلا دو ماهی یه بار) اون رو هم دوست دارم اما زبونم رو نمی فهمه... برای همین باهاش کشتی میگیرم که بزنمش زمین :)
اما خب این بچه ام زورش از من زیادتره... وزنش هم بیشتره... قدش هم بلند تره... منتها من روم از اون زیادتره :))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan