سیاهه های یک پدر

انَا و علی ابَوَا هذِهِ الاُمَّه

بن بست

هنوز توی دوران عقد هستن...

بهم پیام داده بود که:

ن. .ا مادرم خیلی اذیت میکنه... دخالتش توی زندگیم زیاده... خانمم داره حساس میشه... حق هم داره... به حاج آقای هیئتمون هم گفتم... میگه مادرته... احترامش واجبه...

این بنده خدا پدرش هم چند سالی هست که فوت کرده...

و مادرش خیلی توقعات زیادی از این پسر داره... 

مثلا یه نمونه اش اینه که هر پنج شنبه همه خانواده باید برن سر مزار پدر خانواده...

خانم این رفیقمون هم اگر یه پنج شنبه نیاد این رفیقمون از سوی مادرش تیکه و طعنه میشنوه...

نه تنها رفیقمون باید بره... باید دنبال خواهر متاهلش هم بره و اونو هم ببره سر مزار... چون شوهر خواهرش نمیرسه به موقع بیاردش...

یا یه نمونه اش اینه که دوستمون و خانمش با هم به این نتیجه رسیدن که مراسم عروسی نگیرن و هزینه عروسی رو بیارن توی مسکن و تهیه مسکن سرمایه گذاری بکنن تا زودتر خونه دار بشن...

مادرش زیر بار نمیره و میگه مردم میگن تو چون پدر نداری ما نتونستیم برات مراسم بگیریم...

هزینه عروسی رو هم باید این رفیقمون از پس اندازش بده و میگه من و خانمم نمی خوایم پس اندازمون رو اینجوری هدر بدیم... اما مادرم قبول نمیکنه...



گله های این رفیقمون به مادرش هم راه به جای مشخصی نمیبره و آش همون آشه و کاسه همون کاسه...

حضوری خیلی برام حرف زد...

راهکار خاصی به ذهنم نرسید... اما موقع جدا شدن یه چیزی به ذهنم رسید که وقتی بهش گفتم خیلی آروم شد...

نمیدونم چجوری به ذهن خودم رسید اما توی مشکلات این روزهای خودم هم این حرفا برای خودم هم آرامش بخش بود...

چقدر خدا خوبه که با یه حرفی که به ذهنم میندازه... هم اون رو آروم میکنه... و هم منو...



گفتم: این آزمایش زندگی تو هست...

یکی از ویژگی های آزمایش هایی که خدا برای رشد آدما ازشون میگیره میدونی چیه؟!!

نگام کرد که بگم...

گفتم: خیلی مهمه هااا... به این ویژگی ای که میگم فکر کن...

گفت چیه

گفتم: آزمایش هایی که خدا از ما برای رشدمون میگیره حتما توش بن بست وجود داره... از این بن بست نترس...

بنای خدا بر اینه که یه سری از گره ها رو من حیث لایحتسب باز کنه... لذا با نگاه ما بن بسته... ازش نترس...

یه گره هایی وجود داره که جز با گذر زمان باز نمیشه...

و اگر تو بخوای توی این بستر زمان بی صبری کنی کار رو فقط سخت تر میکنی...

گفت: ن. .ا دقیقا بن بست شده... حاج آقای هیئتمون رو خیلی قبول دارم اما میگه مادرته... احترامش رو نگه داشته باش... اما خانمم داره بدبین میشه... من تحمل ندارم...

گفتم: تحملش رو داری... نترس... اگه بترسی کار رو خرابتر میکنی... خدا تحملت رو دیده و داره آزمایشت میکنه دیگه... امتحان خانمت هم هست...

خوشحال شد و انرژی گرفت از اینکه گفتم تحملش رو دارید...



گفتم:

مگه نمیگی خانمت خیلی خوبه و خیلی انعطافش زیاده...

مگه نمیگی خیلی از گرفتاری هات بابت چشم زخمه و اون مورد آخری که رفتی مشورت گرفتی مگه طرف بهت نگفته از خوبی های خانمت پیش دیگران حرف نزن و جلوی دهانت رو بگیر؟!!

گفت آره...

گفتم اگر آزمایش مادرت نبود اون گرفتاری های غیر طبیعی که درگیرش میشی 10 برابر میشد توی زندگیت...

یکی از محاسن این سخت گیری ها و دخالت های مادرت اینه که بلایا رو از زندگیت دور میکنه...

این مهندسی خداست...

یه دری برات باز کرده و همسر خوب بهت داده... (یه نمونه از خوبی های همسرش اینه که موقع نوشتن مهریه به پدرش گفت اجازه میدید خودم مقدار مهریه ام رو مشخص کنم؟... پدر اجازه داد... گفت من 14 تا سکه برای مهریه ام مشخص میکنم... مادر دوستم گفت خیلی کمه... بعد همسر دوستم از دوستم پرسید متولد24 فلان ماه بودی درسته؟... دوستم گفت بله... گفت 24 تا سکه اش کنیم... حالا خوبه؟ دوباره مادر دوستم مخالفت کرد و گفت عروس اولی مون 300 خرده ای سکه مهرش هست... شما پائین تر نگیر که پیش ایشون سرت پائین نباشه... همسر دوستم گفت باشه بنویسین 324 تا سکه... وقتی نوشتن... بعدش گفت من همین الان 300 تا رو بخشیدم... اینو هم بنویسید...)

اگر یه بن بست تو زندگیتون نمیذاشت ممکن بود چشم زخم ها زمین گیرتون میکرد...

از طرفی مادری سخت گیر هم گذاشته کنارت تا تعادل برقرار باشه :)))

اگر تحمل کنی و رفتار عاقلانه داشته باشی هم رفتارهای مادرت درست میشه هم ظرفیت و تحمل تو و خانمت میره بالا و هم اثرات چشم زخم بابت همسرت کم میشه به شرطی که جلوی دهانت رو هم بگیری :))

سلام

با عرض معذرت این قضیه انگار برعکسه شده؛ این مصادیقی که فرمودین یکی از وظایف این آقا پسره که انجام بده، رفتن سرخاک پدر به قصد احترام و گرفتن عروسی به قصد شادی مادر و حفظ شان و حرمت خانوادگی خیلی واجب تر از به دست آوردن رضایت همسره؛ 

این کجاش دخالت مادره؟؟

متاسفانه برخی آقایون یادشون میره زن گرفتن، و فکر میکنن شوهر کردن؛ کسب رضایت همسر به هر قیمتی و در خدمت محض همسر بودن یکی از خفت ها و اشتباهاتیه که برخی مردان امروز بهش مبتلان و  انگار آفریده شدن که تمام تلاششون رو برای کسب رضایت زنشون بکنن و مادر و خاندانشون رو به بهای ناچیزی میفروشن و این رویه غلط باعث میشه اولا زن حد و حدود خودش رو نشناسه و در مقام و جایگاه بالایی بلند شه، از طرفی مرد تحقیر میشه و خانواده مرد به خصوص مادر حس میکنه که فرزندش رو ازش گرفتن و زن هم در مقابل حس میکنه که همه کاره این زندگیه و اختیار داره خانواده شوهر و شوهرشه!

و میشه این فاجعه ای که داریم در کشور تو روابط زناشویی میبینیم!

سلام
روزتون بخیر
یعنی وقتی زن و شوهر به خاطر مضیغه های مالی تصمیم گرفتن برای عروسی هزینه نکنن و پولش رو ببرن در مسیر دیگه ای مثلا مسکن...
کار اشتباهی هست؟!!!
و فقط چون مادر نگرانه مردم مسخره کنن باید سرمایه شون رو از دست بدن تا جلوی دهن مردم بسته بشه بعدش بدون سرمایه بشینن کاسه چکنم دست بگیرن؟!!!
این منطقی هست؟!!
این اسمش احترام به مادر میشه؟!!

رفتن سر مزار پدر درسته که احترامه... و خیلی هم برکات داره... اما آیا واجب خداست که یه هفته هم نباید ترک بشه؟!!!
این سختگیری ها جای صحه گذاشتن نداره رفیق...

به نظر من بله، شاد کردن و راضی نگه داشتن دل و روان مادر خیلی خیلی خیلی مهم تر از تامین نظر زنه

 

در مورد دیدن مزار پدر هم همینطور ... امر خیلی مهمیه، حالا یک هفته اگه نشد و دلیل موجهی بود ایرادی نداره،‌ ولی میدونین موضوع چیه، این مصادیق رو فرمودین اگر از این منظر باشه که رضایت زن رو به دست بیاریم و هدف و کار و زندگی و تمام توجهمون رضایت زن باشه، یعنی باید فاتحه تمام خاندان و اصول و قواعد رو خوند.

 

به نظرم شل گیری های بیجا و رو دادن های بیجا ، باعث شده زنان امروز جایگاه خودشون رو نشناسن و قاطی کنن...

یکم کلی تر و کلان تر اگه ملاحظه کنین متوجه میشید، تازه اثراتش هم که عیانه ... زن خودش رو محور خانواده و محور تصمیم گیری میبینه چون مردش شل گرفته و روی زیادی به زن داده و این شده وضعیت اسف ناک جامعه مون با این نرخ آسیب های روانی و تربیتی و خانوادگی... 

توی مسئله عروسی گرفتن صرفا تامین نظر زن وسط نیست... مصلحتی که یک زوج بهش رسیدن اما به خاطر نگرانی عرفی مادر باید ب اون مصلحت پشت پا بزنن و سرمایه شون رو یه شب بکنن توی شکم یه عده که فقط پشت سرشون حرف نزنن...
خب اگر بنا باشه طبق نگاه عموم جامعه زندگی کنیم که همون نگاه دوران جاهلیته برادر...

ضمنا بحث سالار کردن زن رو منم قبول ندارم اما این مباحث به هیچ وجه زن سالاری نیست...
شما کلا شبیه آدمای زخمی صحبت میکنین...
انگار نمی تونین درست مساله رو ببینین و همه چیز رو ربط میدید به زن سالاری... در حالی که نمونه هایی که من آوردم مشخصه که سختگیری مادر وجهی نداره...

حرف های آقای این جانب یه جوریه که آدم رو عصبانی می‌کنه! 

میخواستم برای مشکل اون دوستتون یه چیزی بنویسم. ولی فعلا باید زمان بگذره تا اعصابم آروم بشه و از مدار حق خارج نشم. 

اتفاقا ما از این موارد دخالتها و اصرارهای غیرمنطقی مادر در زندگی بچه‌هاش تو اطرافمون داریم. که متاسفانه مادر شدیدا مصر بود روی رعایت قواعدش و هر چی میشد پای زحماتی که کشیده رو مطرح می‌کرد و هر گونه اختلاف سلیقه ریز رو هم به عدم اطلعت پذیری بچه هاش ربط میداد و تااا ته ماجرا میرفت که اره شماها منو خوار کردین و قدر منو نمی‌دونین و خوش به حال فلانی که بچه هاش مثل پروانه دورشن و ...! حالا اون فلانیه شرایطش کلی فرق داشته ها...

نتیجه اش چی شد؟

سالیان سال این بچه ها و همسراشون تحمل کردن، ولی الان به جایی رسیدن که بعضیا دیگه بریدن، یا همسرهاشون بریدن و خیلی کم به مادرشون سر می‌زنن. 

حتی بعضی بچه ها که انقدر رنجیده هستن، گذاشتن اون دنیا با مادرشون حساب کنن. 

درسته مادر محترمه. 

ولی خواسته های غیرمتطقی رو قرار نیست ازش دفاع کنیم! 


امتحان سختیه از یه طرف باید احترام مادر حفظ شه و از طرف دیگه خانمش هم بدبین نشه

جنس همه امتحانات الهی همینه دیگه...
ان شا الله خدا کمکمون کنه تا توی شرایط امتحان مرعوب نشیم و درست نگاه کنیم به شرایط و بهترین تصمیم رو بگیریم ...
و البته صبر هم پیشه کنیم...

درباره دوستتون: 

بالاخره هر پدر مادری یه سری ویژگی های خاص دارن که شاید پذیرشش برای همسر تازه وارد سخت باشه. 

حالا این مادر بنده خدا هم چون تنها شده، احتمالا توقع خیلی بالایی داره. و واقعا هم قبول دارم که خیلییی سخته مدیریت کردن این قضیه. هم برای خود این آقا ، هم پذیرشش برای عروس خانواده. 

ولی من چندتا نکته به ذهنم می‌رسه: 

یکی اینکه حالا که شکرخدا همسر فهمیده‌ای داره، بیشتر براش حرف بزنه و خیالشو راحت کنه که اولویت بندی زندگی رو می‌دونه و اگه یه جاهایی کوتاه میاد صرفا برای احترام مادره. و ضمنا سعی کنه بعدا یه جور دیگه برای خانمش جبران کنه. 

اینکه خانمش مطمئن بشه که اولویت هست، توی همراه تر شدنش خیلی موثره.  

دوم اینکه چون توی عقد هستن و شناختشون کمتره، ممکنه حساسیت خانمش یا حتی مادرش، بیشتر بشه. 

دوست ندارم از شرایط خودم جزئا مثال بیارم ولی بطور کلی اینکه خانمش هم سعی کنه به مادر بفهمونه این پسر هنوزم پسر شماست و شما هنوزم خیلی برای ما محترم هستید، ان شاالله در کاهش حساسیت مادر موثره. حالا دیگه بر اساس قلق مادره رفتار کنن. ببینن نقاط نگرانیش کجاست، براش رفع کنن، چی خوشحالش میکنه؟ انجام بدن و ... خود عروس حتما انجام بده. 

۳. در مورد تصمیمشون برای عروسی کاش یه بزرگتری یا یه واسطه ای باشه بتونه با مادر حرف بزنه. جوری که اصلا خواسته خود بچه ها رو مطرح نکنه. از عواطف مادرانه وارد بشه. 

ما سر عروسی خودمون، هر دو خانواده مصر بودن روی گرفتن مراسم. کرونا هم تو اوج بود و ما باید مدت نامعلومی صبر میکردیم اگه باز این وسط کسی فوت نمیکرد و ... ، دیگه از هر دو طرف، کسی رو موکل کردیم با پدر مادرها حرف بزنه. و مثلا اون بنده خدا گفته بود شما خوشبختی بچه تون رو میخواین یا دیدنش توی لباس عروس دامادی؟ و هی از این در عواطف مادرانه رو تحریک کرده بود. مثلا الانم میشه هی بعد اقتصادی کار رو گفت و اینکه چقدرررر برای پسرش احساس رضایت بیشتری داره و چمیدونم مثلا پسر فلانی و فلونی همینکار رو کرده چهار سال بعدش خونه خریده و فلان! بعدا همون مردمی که گفتن چرا مراسم نگرفته گفتن وااای فلانی عجب عاقل بود و ... این مادر رو انگار باید با مثال آوردن از دیگران تحریک کرد

 

حرف آخر اینکه، مطمئن باشن تحملش رو دارن هر دو، قدرت مدیریتش هم دارن. خدا می‌دونه تو مدیریت کردن این چیزها، که بخوای دل هر دو طرف رو بدست بیاری چه برکااااتی هست. آدم چه مهارت هایی کسب میکنه و چقدر روحش قوی میشه و چقدر خدا بهشون لطفهای خاص می‌کنه. 

 

 

 

ما تجربه اش رو داشتیم،از هر دو سمت، با مادرهامون... این چیزها که نوشتم شعاری نبود. راه رفته رو گفتم

مدیریتش سخته ولی خیلی امیدبخشه که خدا چنین امتحانی داره ازشون می‌گیره. انقدر بعدش ماهر و قوی بشن که حد نداره.

همون بگید صداش هم درنیارن! یعنی بعدا پیش کسی نگن امتحانشون رو و اینکه چطوری ماهر شدن توش. اصلا ریز مسائلشون نگن

و مخصوصا مقایسه اصلا نکنن خودشون و مادرشون رو، با مادرهای دیگه یا مادرشوهرهای دیگه

وسط مسابقه که داری میری، هی اگه چپ و راست رو نگاه کنی، جا می‌مونی. فقط باید جاده خودتو ببینی و با نهایت توانت بدوی

 

 

 

 

 

ممنون
نکات خوبی بود

یکی دیگه از همکارام ازدواج کرده... بهش گفتم فکر نکنی دیگه متاهل شدی تموم شده هااا
از نظر من هنوز متاهل نشدی...

گفت دیگه باید چه اتفاقی بیفته که منو متاهل بدونی؟!!
گفتم اولین اختلاف و چالش جدی بین شما که بروز کرد و رفتی تا مرز افسردگی... تازه اون موقع شروع متاهلی هست...

غرض اینکه اختلاف در زندگی زناشویی پیش میاد... و همین اختلافات مایه رشد میشه...

@خانم مروه

به نظرم این مقایسه اگه فرد تو مسیر زندگی خودش نباشه ناخواسته پیش میاد

سلام علیکم نمی خواستم بگم چون بحث اصلی شما به حاشیه میره و بحث اصلیتون رو خیلی قبول دارم.

 اما این رفتار مادر ریشه اش در بدون همسر بودن ایشون هست. و ریشه مشکلات عروس و مادر شوهرها در همین موضوع هست.
 زنی که همسرش رو از دست میده، یا همسر خوبی نداره، پسرش میشه جای شوهر و تکیه گاهش. و وقتی عروس میاد، انگار هوو آمده و همه واکنش های این سبکی که در پست هم گفتید دلیلش همینه. و اون عروس حقیقتا اذیت میشه.

راهش اینه که حداقل در یکی دو سال آتی شرایط ازدواج مادرشون رو فراهم کنند وگرنه مشکل بعیده برطرف بشه. ممکنه تشدید هم بشه و اختلالات خیلی جدی تر از این که هست هم ممکنه بشه.

 و خواهشم اینه به دوستتون بفرمایید عروس رو خونه مادرش نبره و خونه جدا بگیرند. چون مشکلاتشون احتمالا بیشتر خواهد شد.
سلام علیکم
فرمایشتون منطقی هست اما باز هم به روحیات و شخصیت مادرها مرتبطه...
من هم مادر خودم و هم مادر خانمم همسرشون رو از دست دادن...
اما هیچ کدوم اینجوری نیستن...
اصلا چون اینجوری نیستن و چیزی تقاضا نمی کنن آدم بیشتر میترسه که مبادا نیازی داشته باشن و من خبر نداشته باشم و ...

اینکه به این راحتی به بنده تهمت زخمی بودن میزنین با ادعای حق مداری تون اصلا همسو نیست، بگذریم.

 

من در مصداق با شما بحث کردم و عرضم این بود که جایگاه مادر ابدا نباید بهش خدشه ای وارد بشه و مرد نباید خودش رو تمام و کمال در اختیار زنش قرار بده

 

چون شما و دوستانتون مذهبی هستین از باب دین هم زن خلق شده برای مرد و مرد از براش نفقه و اجرت میده ولی در مقابل مادر جناح الذل اومده لذا این نوع نگاهی که به زنها برخی مردها دارن هم بر خلاف دینه، هم خلقت هم قواعد اجتماعی و فردی و جالبه که از حق گفتن همین افراد رو عصیانی میکنه تا حدی که تهمت زخم خوردگی میزنن

شما یه منطقی برای من بیارید که قانعم کنه جوونی که کل پس اندازش 120 میلیونه که اونم بیشترش وام ازدواجشه 
پدرش رو از دست داده و منبع دیگه ای غیر از این پول برای تامین خودش نداره...
اسمش برای خونه های نهضت ملی مسکن در اومده و باید تا چند روز دیگه مرحله اول واریزی اش رو داشته باشه در حدود 50 میلیون...
چون برای مراحل بعدی نگرانه نداشته باشه مبلغ مراحل بعدی رو بده میاد میگه من میخوام دوران نامزدی رو تا تحویل خونه های دولتی (حدود 2 سال دیگه) ادامه بدم چون الان اگه برم سر زندگیم و بخوام یه خونه اجاره کنم بقیه پس اندازم میره برای بیعانه خانه اجاره ای و دیگه پولی برام نمیمونه که بخوام برای بقیه مراحل مسکن دولتی واریز کنم... (که البته این ادامه دار شدن نامزدی فقط یه فکر و ایده هست و قطعی نیست)
اونوقت توی همچین شرایطی این بچه برای اینکه مادرش فقط نگران حرف و دهان مردم هست باید سرمایه اش رو به باد بده برای یه شب مراسم؟!!!

منطق شما و احترام به مادر از نظر شما اینه؟!!
منطق من میگه یه واسطه بزرگتری رو بفرست پیش مادر تا مادر رو قانع کنه که الان عروسی نگرفتن به صلاح همین پسری هست که تو دوستش داری...
و از مادر در مورد حرف مردم رفع نگرانی کنه تا مادر هم شرایط این دو جوون رو درک کنه و دلش نشکنه...
این اصلا چیز پیچیده ای نیست...


اون وقت اگه مادر ایشون قانع نشد منطق شما چه راهکاری براش داره؟/  دل مادرش بشکنه که زنش در رفاه باشه؟؟

شادی دل مادر مهمه، یا خونه ای که قراره یه زن دیگه توش راحت باشه/؟؟

(من کلا با مراسم ازدواج گرفتن مخالفم، اونم تو این شرایط اقتصادی و بی عقلی محض میدونم،‌ هر چند اون مادر زنه،‌ و نمیشه توقع منطق بالایی ازش داشت ولی مقامش مادره،‌ و باااید به خواسته ش توجه ویژه کرد، اگه همین خواسته نامعقول رو زنش ازش داشت که کم هم نیستن زنان بی ملاحظه ای که شوهراشون رو مجبور میکنن هزار جور هزینه مراسم بدن، نباید بهش تن میداد و اونجا جای منطق شما بود و باید برای زندگی ای که خود اون زنه ازش بهره خواهد برد پس انداز میکرد)

آیا عروس خانم هم دغدغه خونه دارن؟/خب طلا نخوان، لباس عروس و امثال این نخوان، وام ازدواجشون و بذارن رو هم برن یه خونه بخرن، آیا در این حد از خودگذشتگی دارن برای زندگی خودشون؟؟ یا مادرش باید از خودگذشتگی کنه برای دختری که نیومده میخواد همه چیز رو صاحب بشه

 

منطق شما اینجور جاها آیا چیزی برای گفتن داره ؟

 

(راستش اونقدری که عصبانیت زن ها تو این بخش برام اهمیتی نداره دفاع آقایون از این جریان غلط خیلی ناراحتم میکنه، شما دیگه چرا اینطوری دارید از چیزی دفاع میکنین و آتش به خرمنی میزنین که حالاحالاها خواهد سوزوند!)

هم همسر من ممکنه اشتباه کنه و هم مادرم...
بنا نیست به خاطر احترام ویژه ای که مادر داره کلا حقوق همسر رو خودم رو به محاق ببرم و بنا هم نیست به خاطر جایگاه و اهمیت همسر و خودم در زندگیم به مادرم ظلم کنم...

اما واقعیت اینه که نه همسر صاحب عصمته و نه مادر...
وقتی کفه اشتباهات یه طرف داره آسیب زایی بیشتری میکنه باید براش تدبیر کرد نه اینکه دچار تعصبات سخت شد که چون مادر هست اگر گفت برو بیفت ته چاه... منم برم...
یا چون همسر گفت باید بری ته چاه باید لبیک بگم...
نه آقا...
خدا به ما عقل داد... قدرت تشخیص خیر از شر داد...
در ضمن در مورد ماهیت و جایگاه زن هم با شما تفاوت نگاه فاحشی دارم... اما خب میدونم بحث ما به نتیجه ای نمی رسه لذا از طرح بحثش خارج میشم...
شما جوری مساله ای که من مطرح کردم رو جلوه میدید که من یاد داستان ایرج میرزا می افتم...
همون داستان که میگه : آه پای پسرم خورد به سنگ... وای دست پسرم یافت خراش...
داستان اینقدر هم که شما دارید جلوه میدید هندی نیست...
پسر و دختر بر اساس بودجه شون میبینن توی تامین هزینه ها گیر هستن... دارن از هزینه های اضافه کم میکنن...
مادر هم مشکلی با عروسی نگرفتن نداره فقط نگران حرف مردمه... 
این مسئله که اینقدر سرسختی نشون دادن نداره...

اما در کل نگاهمون با هم خیلی زاویه داره...
نگاهتون محترم... اما خب من مسیری که میرم رو بهش ایمان دارم...
شما هم به مسیری خواهید رفت که اونجوری آروم ترید...
نمیتونیم همدیگه رو قانع کنیم


بله به شخصیت مادر خیلی ربط داره

و البته میزان رشد یافتگیش

و البته مادرهایی با این شرایط معمولا به یکی از پسرهاشون بیشتر وابسته میشن

نه همشون

بنای ما آدما اینه که یه زندگی خوبی رو بسازیم اما حق متعال بنا داره برای ابد ما رو بسازه...
لذا گاهی مسائلی پیش میاد که ما هرگز حاضر نبودیم با پای خودمون وارد اون مشکلات بشیم... اما واقع میشه و باید با اون مشکل تعامل کرد و صورت مساله رو پاک نکرد...

شاید خودِ حضرت ساره هم نمیدونست یه روزی اینقدر با حضرت هاجر به مشکل میخوره...
با اینکه مادر پیامبر هم بود...
اما نتونست تحمل کنه...

هست این مسائل...
من نمیگم این راهکارهای جزئی رو نباید بررسی کرد... اتفاقا این راهکارهای جزئی تلاش ما هست... حرکت ما هست...
اما باید نگاه کلان رو هم داشت تا از ریل خارج نشیم...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan