حدود 2 سال پیش...
با 15 میلیون پول تصمیم گرفته بودم دفتر بزنم... کارم رو به صورت آزاد شروع کنم...
هیچی نداشتم... نه سیستم... نه میزو صندلی... نه جایی که مستقر بشم...
فقط 15 میلیون پول داشتم و یک الهام قوی که بهم میگفت برو این کار رو انجام بده...
با 7 یا 8 میلیون از پولم رفتم سایت استوک کالا و دو تا سیستم با قابلیت های که نیاز کارم بود خریدم... دو تا مانیتور استوک هم خریدم...
شب عید غدیر رسید...
نمیدونم چرا اون شب استرس به جانم افتاد... تردید پیدا کرده بودم... به خودم میگفتم جواب میگیری؟!!!
نخوابیدم... ساعت 2 پا شدم رفتم وضو گرفتم و نماز خوندم...
شروع کردم به صحبت کردن با امیرالمومنین... صحبت و نجوا و اشک...
فردا رفتم توی دیوار تا یه دفتر یا مغازه ای پیدا کنم... برای اجاره...
جایی با متراژ حدود 80 متر گیرم اومد... با قیمتی خیلی مناسب... اتفاقا جای خوبی از شهر هم بود...
صاحب دفتر حاضر شد از من فقط 3 میلیون پول پیش بگیره و 1 میلیون اجاره...
با بقیه پولم رفتم یک ورق ام دی اف خریدم و دادم برام برش کردن و خودم سه تا میز برای دفتر درست کردم...
و دو تا صندلی خریدم... صندلی هام رو هم استوک خریدم :((
چند روز پیش که برای تمدید قرارداد با صاحب دفتر صحبت میکردم بهشون گفتم دو سال پیش شب عید غدیر به امیرالمومنین متوسل شدم و فرداش اینجا رو پیدا کردم...
من از شما توی این دو سال راضی بودم... و برای همیشه شما تو یادم میمونید...
صاحب دفتر که یک بنای ساده دل هست گفت: شما خودت خوبی مهندس... چه جالب در مورد عید غدیر گفتی... جالبه بدونی که هم من و هم خانمم هر دو تامون سید هستیم...
وقتی این حرف رو زد خیلی حالم منقلب شد...
من نمیدونستم...
نمیدونستم...
و جز به حساب لطف و عنایت حضرت امیر علیه سلام نمی تونم بذارم...
دو سال پیش با 2 تا سیستم شروع کردم و امروز با 8 تا سیستم کار میکنم...
اون استوک ها رو هم عوض کردم و نو شدن... و هنوز پول ودیعه ام همون 3 میلیون هست...
جز لطف حضرت چیزی نبوده...
عیدانه های غدیر برای من خیلی پر برکت بودن...
ان شاالله در مورد عیدانه بعدی هم توی مطلب بعدی بتونم بنویسم
- چهارشنبه ۲۲ تیر ۰۱